معصومه قربانی
هنوز زود است که بخواهیم نتیجه بگیریم که آیا جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی رو به افول است یا نه. اما آنچه روشن است بر خلاف روزهای اولیه که بر نقاط اشتراک تاکید میشد و بیشترین تلاش متمرکز بر به چالش کشیدن حاکمیت مستقر بود، امروز نیروهای سیاسی مخالف در حال انتقاد و درگیری بین خودشان هستند. البته این کار هم به خودی خود اشکال ندارد، بالاخره در حالت عمومی سیاست جدال، بحث و رقابت است و این طبیعی است که نیروهای دارای هویت و اعتقادات جداگانه بخواهند با هم جدال و رقابت بکنند.
باید در نظر گرفت که اگر آلترناتیو حکومت توتالیتر جمهوری اسلامی ایران «دموکراسی» است، لازمه دمکراسی هم همین رقابتها و جدالهای مدنی است. اصلیترین رکن دموکراسی انتخابات آزاد و تفکیک قوا نیست، بلکه همین فرهنگ جدال و رقابت سیاسی است بدون آنکه طرفین در پایان بازی به همدیگر ضرر و زیان جانی و مادی برسانند، یا شبههای باشد که یکی از طرفین بعد از رقابت یا مباحثه اگر به خواستههایش نرسد منتظر دور بعدی انتخابات نخواهد ماند و اسلحه دستش گرفته و با توسل به زور و تهدید خواستههای خود را تحمیل خواهد کرد.
مثلاً کشورهای زیادی هست که انتخابات آزاد یا تفکیک قوا دارند اما این انتخابات آزاد به معنی دمکراسی و رعایت حقوقبشر نیست. در همین همسایگی ما در پاکستان انتخابات آزاد و تفکیک قوا وجود دارد و البته نظام سیاسی بهتری از جمهوری اسلامی ایران دارد، اما ما پاکستان را کشوری نمیشناسیم که از آن دموکراسی را الگو قرار بدهیم. دلیلش این است که پاکستانیها قادر به برقراری دیالوگ باهم نیستند و اگر بحث به جاهای باریک بکشد اسلحهها بیرون میآید و شروع به تهدید و ضرر و زیان بهم میکنند، و همیشه احتیاج به آقا بالاسری مانند ارتش قدرتمند پاکستان هست که به قیمت سلب آزادی مردم، امنیت را بین شهروندان تامین بکند.
دموکراسی بیشتر به این معنی است که ما بدون احتیاج داشتن به آقا بالاسر و مرد قوی بتوانیم با هم وارد دیالوگ بشویم و در حداقلها باهم به توافق برسیم. جمهوری اسلامی با شناخت از جامعه ایران از اختلاف قومیتی، مذهبی و سیاسی در ایران به مردم ایران میخواهد القا بکند که اگر من نباشم در ایران جنگ داخلی و کشت و کشتار اتفاق میافتد، و بهقولی من شر لازم در مقابل بوجود آمدن فاجعههای بزرگتر و ناامنی هستم. در این بین وجود احزاب مسلح قومی کُردی که شاید نیت بدی هم نداشته باشند مانند آب به آسیاب دشمن ریختن، به این نظریه حکومت جمهوری اسلامی ایران کمک میکند. چونکه به راستی اینهم درست است که وقتی دو یا چند نیروی سیاسی با هم گفتگو و دیالوگ برقرار میکنند، طرفی که دستش اسلحه و نیروی نظامی است سمبهاش پر زور است و معلوم است که فردا بدون هیچ دغدغهای زیر میز میزند، و دست طرفهایی که اسلحه دستشان نیست به جایی بند نخواهد شد.
اصولاً وقتی در حالت معمولی چند گروه سیاسی، قومیت یا مذهب با هم اختلاف داشته باشند نهایتاً بههمدیگر فحشی داده و دنبال کار خود میروند، اما وقتی چند گروه دستش اسلحه باشد و بهطور اتفاقی خشونتی را شروع بکند، دیگران هم شروع به مسلح شدن و واکنش نشان دادن خواهند کرد و خشونت گسترش پیدا خواهد کرد. خشونت قومی و مذهبی اصولاً با یک جرقه شروع میشود و طرفین با نیت کشتار همدیگر برنامهریزی قبلی نمیکنند؛ فردی خشونت را شروع میکند، فردی دیگر جواب میدهد، احساسات قومی- مذهبی تودههای طرفین جریحهدار میشود و در کوتاهمدتی، سیاهی و خشونت همهگیر میشود.
مثلاً در جنگ موسوم به جنگ نقده، حزب دمکرات کردستان ایران علیرغم اینکه چندین بار هم از طرف نیروهای خودش و هم از طرف دیگران هشدار دریافت میکند که جو ترکهای نقده متشنج است و تجمع حزب دمکرات کردستان در نقده میتواند به جریحهدار شدن احساسات ترکهای نقده منجر شود و برای جلوگیری از احتمال درگیری قومیتی، بهتر است که بدون آوردن هزاران نیروی مسلح و نمایش قدرت، دفتر حزب دمکرات در نقده با مراسم سادهای افتتاح بشود، اما حزب دمکرات کردستان تمام توصیهها را نادیده میگیرد، هزاران نیروی نیروهای نظامی حزب را که آموزش درست حسابی هم ندارند در شهری کوچک جمع میکند و نمایش قدرت میدهد. در این جو پر تنش، یک خانواده سیزده نفره تُرک (خانواده بدلی) توسط کسانی که شایع میشود اعضای حزب دمکرات کردستان هستند بطرز فجیعی قتلعام میشوند، و این جرقهای برای درگیری و برادرکشی بین کرُد و تُرک میشود. این شکاف قومی تا امروز هم ادامه دارد و حتی عمیقتر شده است.
این فرهنگ اسلحه و پیشمرگه برای خود کردستان هم فاجعهبار بوده، هزاران کُرد در درگیری حزب کومله و دموکرات کردستان کشته شدند، یا کومله هزاران نفر از اعضای حزب رزگاری کردستان را قتلعام کرد و حزب رزگاری کردستان را از روی نقشه پاک کرد، یا پکک بهخاطر نزدیکی به جمهوری اسلامی از نزدیک شدن احزاب کُردی ایران به مرزهای ایران جلوگیری میکنند، و فردا اگر اتفاقی بیفتد و در فقدان حکومت مرکزی ایران، و احزاب کرد بخواهند فعالیت مسلحانه بکنند، شاخه ایرانی پکک(پژاک) با احزاب دیگر کُرد ایرانی درگیری نظامی پیدا خواهند کرد.
حالا من نمیخواهم وارد قضایای اقلیم کردستان در شمال عراق بشوم که دو حزب مسلح با زور اسلحه در منطقه کُردنشین عراق دو پادشاهی حزبی و خانوادگی راه انداختهاند، یا پکک در مناطق کُردنشین ترکیه و سوریه با توسل به خشونت و کشتار اجازه ظهور و نفس کشیدن به هیچ رقیب کُرد دیگری را نمیدهد. البته قصد من انکار ستمی نیست که در ترکیه یا عراق به کردها رفته است، بلکه در این است که مبارزه مسلحانه و خشونت راه رهایی از این ستم نیست. وانگهی این را هم باید در نظر گرفت که ما در مدینه فاضله زندگی نمیکنیم، کم و بیش همه ما از هر قومیت، مذهب و جنسیتی بدلیلی ممکن است که تحت ستم باشیم. راه حل ما این نیست که هر کدام اسلحهای برداریم و درد و کدر موجود را فزون ببخشیم.
اصولاً در اکثر مواقع توسل به اسلحه و خشونت برای رفع ستم منجر به فجایعی بزرگتر شده است. حالا ممکن است بعضی از دوستان از جنگ استقلال آمریکا یا مشروعیت مبارزه هستههای مقاومت بر علیه آلمان نازی سخن بگویند. اما اولاً باید در نظر گرفت که خوب و بد اگر دوست هم نداشته باشیم ایران کشوری است که جایی را اِشغال نکرده است، حالا من منکر بعضی تبعیضها نمیشوم اما برای رفع تبعیض کشوری را به آتش نمیکشند. دوماً بهجز مورد آمریکا، اگر بخواهیم از منظر نتیجهگرانه به مسئله نگاه بکنیم، آن هستههای مقاومت بر علیه آلمان نازی هم چندان منجر به نتیجه خاصی نشد. اما مسئله مهمتر این است که ما باید فراموش نکنیم که در صحرای خاورمیانه هستیم، و نه در آمریکا با فرهنگ و تاریخ خاص خودش. البته نگاه به تاریخ آمریکا و درس گرفتن از آن خوب است، اما بهتر است وضعیت موجود در افغانستان، سوریه، عراق یا سودان جنوبی، لبنان، یمن و سومالی را هم که حاصل جنگ مسلحانه همه در برابر همه است را هم از نظر دور نداریم.
واقعیت این است که ما دو راه داریم: راه اول اینست که آقا بالاسری داشته باشیم که هر از گاهی سر یکیمان بزند و با استفاده از خشونت بین ما نظم برقرار بکند. راه دیگر هم این است که سلاحها را کنار بگذاریم، و با هم وارد دیالوگ شده و در حداقلها بدون اینکه چماق آقا بالاسر روی سرمان باشد با هم تفاهم بکنیم. وارد دیالوگ شدن، یا تفاهم کردن به معنای صمیمیت و عشق لایتناهی ما نخواهد بود، بلکه به معنی این است که ما مانند انسانی مدنی قادر به دیالوگ و چانه زدن باهم هستیم بدون اینکه به جان و مال همدیگر ضرر و زیانی برسانیم.
وانگهی اگر قرار باشد که ما همهمان که با جمهوری اسلامی مخالف هستیم هر کدام اسلحهای دستمان بگیریم، و بر مواضعمان با تکیه بر قدرت اسلحهمان اصرار بکنیم؛ پس فردا سنگ روی سنگ بند نمیشود و وضعیتی پیش میآید که هر کس برای حفظ جان خود مجبور میشود که همسایهاش را نابود بکند. این احزاب باید تصمیم بگیرند که آیا غایت نهایی آنها خوشبختی کُردها و آیندهای برای ایران است که در آن همه ایرانیان سوای قومیت و مذهبشان زندگی آزاد و مبتنی بر شایستهسالاری داشته باشند - یا اینکه ما در ایرانی زندگی بکنیم که آنقدر با گلوله از هم انسان کشته باشیم که اگر بخواهیم هم همزیستی مسالمتآمیز و انسانی داشته باشیم، زخمهای گذشته این امکان را بما ندهد.
در مبارزه مسلحانه هر کس بر زمین بیفتد این شکافها عمیقتر خواهد شد، چه پیشمرگهای که ناامید از وضعیت ممکن به کوهها و اسلحه پناه ببرد، و چه سرباز و درجهداری که به اجبار قانون و یا در پی چندرغازی به روی هموطناش اسلحه میکِشَند. هر کس که کشته میشود خانواده، بستگان و دوستانش و بعضاً همشهری و هم همقومیتیهایش به بخشی از این نفرت و شکاف تبدیل میشوند.
اصولاً تئوریپردازان مبارزه مسلحانه در قدم اول میدانند که نمیتوانند با نیروی و تجهیزات اندک بتوانند ارتشی کلاسیک و برخوردار از تجهیزات مدرن را شکست بدهند، آنها دنبال این هستند که در جنگی طاقتفرسا آنقدر کشته بشوند که دیگر چنان شکافی با حکومت مرکزی پدید بیاید که تمام مردمی که ادعای نمایندگیشان را میکنند پشت سر اینها بیایند. یعنی اگر کسی قصد جدا شدن و تجزیه مملکت را داشته باشد مبارزه مسلحانه که باعث کشت و کشتار از هر دو طرف میشود در نهایت باعث شکاف قومی میشود که راهکار مطلوبی برای جدایی عاطفی و به دنبال آن جدایی عملی است. اما اگر واقعاً کسی قصد رفع تبعیض، دمکراسی و همزیستی مسالمتآمیز داشته باشد مبارزه مسلحانه و اسلحه بدترین راه حل ممکن است؛ از درون کلاشینکف نفرت و جدایی بیرون میدهد نه صلح و برادری.
ممکن است از هر دو طرف به نگارنده انتقاد بگیرند که چرا در مورد خودمختاری، حق جدا شدن یا چنین حقی را نداشتن و یا آموزش به زبان مادری یا آموزش زبان مادری که طیفهای مختلف این احزاب خواستارش هستند در له و علیه سخنی نمیگویی. واقعیت این است که امروز مسئله ما این نیست، هر شهروند ایران میتواند نظرات و دیدگاهی داشته باشد و با روشهای مدنی و بدون توسل به خشونت و نفرت مسلهای را طرح و تبلیغ بکند، و دیگری هم بدون خشونت و نفرتورزی آن نظر را قبول یا رد بکند. مسئله اصلی مسئله اسلحه و خشونت است، فرقی نمیکند شما چه افکاری دارید وقتی با توسل به خشونت و اسلحه برای بدست آوردن حقوقی مبارزه میکنید، این دیگر مبارزه و جدال سیاسی نیست. اصولاً من یا دیگری چطوری بتوانیم با صاحب اسلحه وارد دیالوگ و رقابت بشویم. او مسلح به سلاح جنگی است و دیگری که بخواهد با او رقابت بکند اصلاً در موقعیتی نیست که بخواهد رقابت بکند یا افکارش را نقد بکند. کسی که نیروی مسلح پشت سرش باشد سنبهاش پر زور است و هر وقت خواست میتواند زیر میز بزند، همین قدر ساده. قدم اول انتقاد از خویش و عدم تقدیس خشونت و گذاشتن اسلحه بر زمین است، بقیه مسائل بهخودی خود در گذر زمان حل خواهد شد.
مسئله قومیتها در ایران مانند هر مسلهای دیگر در یک حکومت یا سیستمی که مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر است قابل حل است، و توسل به اسلحه و خشونت مانند مسائل دیگر نه کمکی به حل این مسئله میکند، و نه زمینی میآفریند که بتوانیم آیندهای برای حل این مسئله متصور باشیم. از این موقعیت فقط امثال جمهوری اسلامی بهره میبرند که ما را از هم دیگر ترسانده، و با مژده برقراری امنیت و حفاظت جانمان چماقی که بالای سرمان گرفتهاند را ضرورت بودنش را توجیه بکنند. فقط با گذاشتن سلاح بر زمین و مشارکت در روند مدنی و خشونتپرهیز است که ما قادر خواهیم بود جمهوری اسلامی را خلع سلاح بکنیم؛ وگرنه اگر جمهوری اسلامی را هم موفق بشویم که سرنگون هم بکنیم با وجود گروههای مسلح و بینظمی و ناامنی، یک حکومتی دیگر همانند جمهوری اسلامی حالا با نامی دیگر با وعده برقراری نظم و امنیت بر سرنوشتمان مسلط خواهد شد.
برگرفته از ایران امروز