فاطمه حقیقت جو
اخیرا حمله به سلطنت طلبان به ویژه به شاهزاده رضا پهلوی در برخی از رسانهها از طرف چند چهره شناخته شده رواج یافته است. در این نوشته پدیدار شناسی این حملات از طرف دونمونه بارز، آقایان عالی پناه و اکبر گنجی، یعنی سیر تفکری که در ذهن آقایان شکل گرفته و به ابراز نظرهای خصمانه منجر شده، بررسی شده است. موضوع این حملات از سوئی توهین و آزار جنسی به آقای عالی پناه در تظاهراتی در لندن است و از سوی دیگر واکنش آقای گنجی به اظهارات آقای امیرطاهری در پاسخ به پرسشهای خبرنگار بی بی سی در مورد این توهین و نیز مصاحبه ایشان با ایندپندنت فارسی در مورد صلاحیت همکاری با دولتهای خارجی است.
خوش بینانه ترین فرض برای درک آنچه در ذهن این آقایان گذشته این است که این اتفاقات، یعنی توهین به آقای عالی پناه و مصاحبه آقای امیر طاهری، با چنان اهمینی در تضاد با اصول اعتقادی ایشان پدیدار شده که به لزوم انتشار آن انجامیده است. برای تشخیص درستی یا به گفته امروزیها راستی آزمائی این فرض ابتدا به بررسی انتقادی از مصاحبههای آقای امیر طاهری میپردازیم و سپس واکنشهای آقای گنجی را با آن مقایسه میکنیم.
در پاسخ به پرسش خبرنگار بی بی سی در مورد فحاشی از طرف برخی سلطنت طلب آقای امیر طاهری گفتهاند که در جامعههای غربی آزادی بیان از جمله آزادی فحش و حمله هست و اضافه کردهاند که "ترجیح میدهم هیچ سانسوری وجود نداشته باشد". در انتقاد به نظر آقای امیر طاهری باید گفت که آزادی بیان حتی در کشورهای غربی محدود است و قابل بسط به تهمت و فحاشی نیست. بعنوان مثال در قوانین جزائی کانادا اهانت و افترا به ترتیب زیر تعریف شده و جرم شناخته شده است: "انتشار هر موردی، بدون توجیه و دلیل قانونی، که فردی را با نفرت، تحقیر یا تمسخر خطاب کند و یا به قصد اهانت به آن شخص بوده و امکان آسیب زدن به شهرت او وجود داشته باشد. " بدون شک فحاشی به تمام معنی شامل همه مشخصات فوق است.
دیگر اینکه آقای طاهری بنظر میاید معتقد به نسبی گرائی بوده و وجود معیار یکسانی برای داوری در مورد نظرات مختلف را رد میکنند. اگر ایشان به وجود چنین معیاری باور میداشتند مخالفت و داوری در مورد نادرست دانستن نظری را، بویژه اگر با فحاشی صورت گیرد، به معنی سانسور تلقی نمیکردند و به نتیجه گیری اینکه " هرکسی با صحبت کردن خودش خودش رو معرفی میکنه" اکتفا نمیکردند. خاستگاه این طرز فکر آقای طاهری را میتوان تفکرات پسا مدرنی دانست که در نیم قرن اخیر رواج عمومی یافته است و احتمالا باد این جریان فکری به ایشان هم خورده است! نباید از خطرات این نسبی گرائی غافل بود چون اعتقاد به آن در را بروی گفتگوی آزاد و خرد محور میبندد و در عمل به جایز بودن هر نظری هر چند مخرب و ارتجاعی میانجامد. به ویژه در شرایط کنونی ایران اعتقاد به خرد ناب مهم است چون عمده ترین اسلحه برای مقابله با خرافات حکومت دینی و استبداد ولی فقیه است.
در ادامه مصاحبه خبرنگار مجددا میپرسد که "انتقاد از طرفداران سلطنت این است که با هتاکی و فحاشی اجازه شنیده شدن طرف مقابل را نمیدهند و عملا انحصارطلب هستد.... و اینکه صدای واحدی شنیده نمیشه. " آقای طاهری در جواب به بخش دوم پرسش خبرنگار میگویند " خیلی خوب است که صدای واحدی شنیده نمیشود. صدای واحد فقط از گوسفندان شنیده میشود که میگویند بع بع بع. " پاسخ آقای امیر طاهری به این پرسش به روشنی به معنی نفی لزوم "صدای واحد میان سلطنت طلبان و رد "تک صدائی" است و نه الزاما آن طوری که آقای گنجی تعبیر کرده و به آن تاختهاند پاسخ به فحاشی و انحصار طلبی.
بهرحال آیا واکنش آقای گنجی را میتوان انتقادی منطقی در دفاع از گفتگوی آزاد و جایز نبودن توهین به مخالفان سیاسی دانست؟ پاسخ روشن به این پرسشها را از واکنش ایشان به مصاحبه دوم آقای امیرطاهری با ایندپندنت فارسی میتوان یافت. در این مصاحبه آقای امیر طاهری "صحبت کردن با دولتهای خارجی" را قابل توصیه به مخالفین جمهوری اسلامی ندانسته و در عوض صحبت کردن با سندیکاها و احزاب و مطبوعات و افکار عمومی را پیشنهاد کردهاند. روشن نیست که منظور ایشان از این صحبت کردنها چیست و به چه هدفی باید انجام گیرد. اهمیت افکار عمومی در غرب عمدتا به خاطر تاثیری است که در رفتار دولتها دارند و در صحنه بین المللی تنها دولتها هستند که توانائی اجرائی دارند. در این صورت تماس مستقیم با دولتها با اتکاء به افکار عمومی به هدف انزوای بین المللی جمهوری اسلامی کاملا ضروری و هوشمندانه است. تعجب آور است که آقای امیر طاهری که به نسبی گرائی در مورد اظهار نظرها روی خوش نشان دادهاند یکباره مطلق گرا میشوند و هر نوع صحبت با هر نوع دولتی را صلاح نمیدانند. آیا با گفتن اینکه دولتها همه دنبال منافع خود هستند باید منکر تفاوت منافع بین مثلا دولت آلمان و دولت عربستان سعودی شد و امکان استفاده از کمکهای دولتهائی که منافعشان منطبق با منافع اپوزسیون است را باید از دست داد؟ این موضع را اگر از آقای گنجی میشود انتظار داشت از آقای امیر طاهری که همواره از تجربیات جهانی خود صحبت میکنند بعید است.
اما آقای گنجی با اعلام موافقت خود در مورد عدم کارکردن با دولتها بدون توضیح دلایل خود این را فرصتی یافتهاند تا با تکرار گفتهای که آنرا شاهکار ادبی خود میپنداند شاهزاده را "دوپینگی اسرائیل» بنامند و آقای امیر طاهری را "استاد سلطنت طلبان" خطاب کنند. آیا تصور نمیکنند که خود این نام گذاریها نمونههای بارزی از فحاشی هستند، که چون سیاسی هستند به این معنی نیست که فحش نیستند و ماهیت فحاشی بودن آن تغییر پیدا میکند. ضمنا تعمیم دادن نظرات آقای امیر طاهری به تمام سلطنت طلبان با استاد سلطنت طلبان نامیدن ایشان زمانی که شاهزاده در تضاد با امیر طاهری فحاشی را محکوم کرده است در واقع توهینی نا روا به همه پادشاهی خواهان است.
توهین بدتر ایشان به سلطنت طلبان اتهام کنگ و مبهم پول گرفتن از سیا و عربستان است که بی شباهت به "بگم بگم" احمدی نژاد در بحث انتخابانی با موسوی نیست. معلوم نیست اگر ایشان اطلاعات دقیقی دارند چرا تا کنون با جزئیات و به روشنی مطرح نکردهاند و با توضیح چرائی و چگونگی آنها دلیل مخالفت خودرا با هر نوع کمک مالی گرفتن از دولتها" توضیح نداده و به بحث نگذاشتهاند. میتوان نتیجه گیری کرد واکنشهای آقای گنجی در موارد فوق ناشی از روند فکری نیست که شامل اعتقاد به اصل گفتگوی آزاد و مغایرت آن با توهین به آقای عالی پناه باشد.
در مورد اعتراض آقای عالی پناه به توهین و آزار جنسی ایشان آیا میتوان آنرا نتیجه اعتقاد ایشان به اصل گفتگوی آزاد و تضاد آن با رفتار سلطنت طلبان افراطی دانست؟ آیا نتایجی که ایشان در رسانهای کردن اعتراض خود انتظار داشتند باز تاب مخالفتی اصولی است؟ در اولین مصاحبه با ایران اینتر نشنال در مورد آزار جنسی و توهین به ایشان نتیجه گیری کردهاند که شاهزاده "مینی" در راه انقلاب است و ضروری است از میان برداشته شوند. در مصاحبههای بعدی از همین مین انتظار دارند که بطور مشخص در مورد توهین به ایشان موضعگیری کنند. در ضمن ایشان به موارد بیشماری از فحاشی سلطنت طلبان اشاره کردند که روشن نیست چرا قبلا به آن اعتراض جدی و جنجالی نکردهاند و آیا ایشان از شاهزاده توقع دارند در همه این موارد بطور مشخص اعلام موضع کنند؟ ایشان اعلام موضع عام و برائت شاهزاده را به دلیل عدم موثر بودن آن کافی نمیدانند. آیا فکر میکنند سلطنت طلبان فحاش توانائی درک موضع شاهزاده را ندارند و اگر ایشان در هر موردی اعلامیه بدهند آنها خواهند فهمید و ترتیب اثر خواهند داد؟
در پیشینه مخالفت خود ایشان با شاهزاده نشانههای بارزی از اهانت میتوان یافت. بعنوان مثال مصاحبه ایشان با سایت کلمه در مورد مسافرت شاهزاده به اسرائیل علاوه بر "ایرادهای بنی اسرائیلی" انگیزه دیگری جز تحقیر شخصیت شاهزاده و بزرگنمائی و معرفی مقام خود در وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی نمیتوان دید. ایشان دعوت شاهزاده از طرف دولت اسرائیل را به دعوت فریبکارانه از یک مقام پیش پا افتاده از طرف جمهوری اسلامی تشبیه کردهاند ایشان در یک مصاحبه مدعی شدهاند که بدلیل تهدید سلطنت طلبان افراطی از رفتن به منزل دوستان و حتی آرایشگاه آسوده نیستند. با توجه به پیشنه اهانتها شجاعت ایشان در رفتن به تظاهراتی که اکثر آن طرفداران شاهزاده بودهاند قابل تحسین است!. اگر به نوع رسانهای کردن مخالفت ایشان دقت کنیم به روشنی میتوان دید که هدف ایجاد تفاهم و حقیقت جوئی از طریق گفتگوی آزاد نیست.
با توجه به موارد فوق بنظر نمیآید این فرض درست باشد که این آقایان از موضع انتقاد اصولی و در دفاع از گفتگوی آزاد به فحاشی و توهین برخی از سلطنت طلبان معترضند و رسانه کردن آنرا ضروری میدانند. فرض دیگری که میتوان برای توضیح روند فکری این آقایان مطرح کرد وجود سایتهای بیشمار و نیاز آنها به افزایش خواننده است که اکنون عمده ترین ابزار و زمینه ارتباطات جمعی هستند. بزرگ نمائی اخبار جنجال بر انگیز، نظیر درگیریها میان افراد و جریانات سیاسی، یکی از راههائی است که برخی از رسانهها برای افزایش خواننده انجام میدهند. در نتیجه افرادی که علاقه مفرطی به چهره سیاسی شدن دارند حمله به شخصیتهای پر طرفدار را راه مناسبی برای مطرح شدن در رسانهها تشخیص میدهند. آقایان عالی پناه و اکبر گنجی زمانی که در ایران بودند عمدتا به خاطر شهامت در ابراز مخالفت با جمهوری اسلامی مورد توجه ویژه مخالفین جمهوری اسلامی بودند و شهرت داشتند. بعد از مهاجرت به خارج اما از این شهرت کاسته شد و توانائی آنها در سرودن شعر و انتشار نوشتههای تحلیلی سیاسی امکان باز تولید آن را در خارج از کشور برای ایشان بوجود نیاورد. متاسفانه شهرت مثل قدرت نیازی است که انسانها، به ویژه آنهائی که احساس "هنرپیشه اولی" (Prima Donna) (۱) میکنند به آسانی به آن عادت میکنند و همانطور که میدانیم "ترک عادت موجب مرض است! ". ازینرو میتوان پنداشت که حتی بطور نا خود آگاه ایشان دست به ایجاد اخبار جنجالی میزنند تا مجددا مورد توجه قرار گیرند.
فرض دیگر در مورد پدیده حمله این آقایان به شاهزاده و پادشاهی خواهی در جامعه شناسی و روان شناسی "بز فراری کردن" (Scapegoating) گفته میشود. ریشه این اصطلاح مراسمی قدیمی است که طبق روایت انجیل در آن کشیشها گناهان بشر را به طور نمادی به گردن بزی آویخته و آنرا به دور دست فراری میدادند. در علوم انسانی این اصطلاح به پدیدهای اجتماعی خطاب میشود که در آن افراد به دلیل نا توانائی در مواجه با علت اصلی مشکلات اجتماعی خود، نظیر نقش دولت در بیکاری، کسان و یا گروه اجتماعی دیگر را، نظیر کارگران مهاجر، بعنوان مقصر مشکل خود مورد حمله قرار میگیرند. آقایان عالی پناه و گنجی که زمانی در ایران مخالفت موثری با جمهوری اسلامی میکردند با آمدن به خارج این توانائی را از دست دادهاند و در واکنش به این ناتوانائی، شاهزاده و سلطنت طلبان را بعنوان مقصر اصلی دم دست مورد حمله تاثیر پذیر قرار میدهند. هردوی این آقایان ضمنا سابقه همکاری فعال با جمهوری اسلامی را دارند و به اصطلاح امروزی افکار پنجاه و هفتی دارندکه ضدیت با سلطنت پهلوی و اسرائیل از مشخصات عمده آن است. ایشان با ایجاد اخبار جنجالی و رسانهای کردن آنها جریان سیاسی سلطنت طلب را کناهگار کرده و برای رفع بلای جمهوری اسلامی قربانی میکنند! بی دلیل نیست که این حملات به ویژه زمانی که جنبش در ایران فروکش کرده است از طرف افرادی در خارج از کشور اوج بیشتری میگیرد.
باید متذکر شوم که هدف این نوشته دفاع از پادشاهی خواهی نیست. امیدوارم اگر فرضیات بالا در مورد حملات آقایان عالی پناه و گنجی درست باشد این نوشته به مثابه درمان گفتاری، با آگاه کردن اشخاص به دلایل ناخودآگاه انگیزه شخصی که در قالب خیرخواهی جمعی صورت میگیرد، کمکی باشد در راستای پیشگیری از تکرار این پدیده بسیار مخرب که میتواند روح مخالفت با حکومت استبدادی را به تشبیه صادق هدایت مانند موریانه از داخل نابود کند.
برگرفته از ایران گلوبال
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- Prima donna که به هنرپیشههای زن درجه اول اپراها در ایتالیا اطلاق میشد در اصطلاح امروزی زبانهای اروپائی به کسانی گفته میشود که درک غیر واقعی از توانائیهای خود دارند و انتظار دارند همیشه مورد توجه ویژه باشند اگرنه ناراحت و عصبی میشوند.