یوسف مصدقی
مثل هر تحول بنیادین، یک دگردیسی اجتماعی، ناگهانی و به یکباره اتفاق نمیافتد. جوامعِ در حال دگردیسی، در مسیر این تحول، بسته به میزان دگردیسیشان، از مراحل مختلفی عبور میکنند. این جوامع برای حفظ بقاء و تکمیل مراحل دگردیسیشان، با چالشهای خطرناکی روبرو میشوند که اگر از پس آن چالشها برنیایند، نه تنها به تحول مورد نیاز خود نمیرسند بلکه حتی هستی، موجودیت و همه سرمایههای مادی و معنویشان را فنا میکنند.
چنانکه در مقالات پیشین آمد، خیزش ملی ۱۴۰۱ در مسیر دگردیسی جامعه ایران اهمیتی تاریخی دارد. این خیزش با نفوذ به لایههای مختلف جامعه ایران موجب ایجاد وحدتی نادر و ناگزیر میان طیف گستردهی ناراضیان از وضع موجود شده است. این وحدتِ ناگزیر، فرجام نزدیک دگردیسی جامعه ایران را نوید میدهد. البته این نوید لزوما حکایت از قطعیت یک دگردیسیِ موفق نمیکند. چون نیک بنگریم، مشکلاتی قدیمی و چالشهایی نو پیش روی جامعه ایران هستند که انتهای مسیر این دگردیسی را به میدان مینی ترسناک بدل کردهاند. گذر جامعه ما از این میدان هولناک، هوشیاریِ جمعیِ شگرفی میطلبد.
دو مشکل همیشگی
تاریخ معاصر کشور ما، چند بار شاهد کوششهای ناموفق بخشهایی از جامعه ایران برای به فرجام رساندنِ یک دگردیسی سرنوشتساز بوده است. طی این دوران، هر شکستی که موجب تأخیر این تحول شده، بر خطر فروپاشی و فنای میهن ما افزوده است. از جنبش مشروطه تا اکنون، دو چالش همیشگی و اساسی همواره به موانعی برای به انجام رسیدن دگردیسی جامعه بدل شدهاند. این دو مسئله یکی تقابل میان اسلام و ایران (به بیان دیگر نزاع میان امّتمحوریِ اسلام سیاسی و هویت ملی ایرانگرا) و دیگری تقابل میان ضرورت امنیت و خواستِ آزادی بودهاند.
جامعه ایران برای فرجام موفق دگردیسیاش نخست باید این دو مشکل را یکبار برای همیشه حلّ و فصل کند. بهترین شکل حلّ و فصل این دو معضل، نخست ممنوعیت بیقید و شرط حضور اسلام سیاسی در عرصه عمومی و زدودن زیستِ انسان ایرانی از آلودگی این ویروس خطرناک و دوم، جا انداختن اندیشهی آشتی میان امنیت و آزادی در آگاهیِ جمعی باشندگان ایران است.
دو چالش پیشِ رو
جدا از دو معضل عمیق و قدیمی مورد اشاره، ایرانِ پس از خیزش ۱۴۰۱، با دو چالش مربوط به سیاست روز نیز درگیر است که فرجامِ بخیرِ دگردیسی جامعه ایران را مورد تهدید قرار دادهاند. این دو چالش یکی ماجرای مصالحه جمهوری اسلامی با دولتهای غربی و دیگری موضوع جانشینی علی خامنهای و اهمیت آن در استمرار وضع نکبتبار موجود است.
چالش اول که میتواند به سیاست خارجی افسرده حکومت تبهکار اسلامی جان ببخشد به ماجرای برنامه اتمی و مضحکه دنبالهدار احیاء برجام- یا هر توافق هستهای دیگر در آینده- پیوند خورده است. هدف اصحاب حکومت از این توافق البته در نهایت چیزی کاملا متفاوت با فلسفه وجودی آن خواهد بود.
چالش دوم اما پیچیدهترین معضل تاریخ جمهوری اسلامی است که به نظر نمیرسد که تا هنوز پاسخی روشن و قطعی برای آن موجود باشد. به همین سبب است که برآیند قوای رقیب داخل حاکمیت جمهوری اسلامی همگی بر حفظ و صیانت از شخص خامنهای و تلاش برای حفظ جان او تا زمان یافتن یک راه حل مناسب برای معضل جانشینی توافقی عملی دارند.
پول را بگیر، بمب را بساز و بیمه بشو!
داستان تکراری و پوچ برنامه اتمی جمهوری اسلامی و سیرک دو دهه مذاکرات متناوب مربوط به آن، حکایتی رسوا و سرشار از فجایع ریز و درشت دارد که خساراتی هولناک- حتی بیش از جنگ هشت ساله با عراق- را به میهن ما تحمیل کرده است. از روزی که سودای اتمی تبهکاران شیعهگرای حاکم از پرده بیرون افتاد، دنیا از تصور بمب هستهای در کف زنگیِ مست موعودگرایی دچار کابوس شد و عقلای جهان برای کنترل این برنامه فاجعهبار به تکاپو افتادند. در مقابل این تلاش جهانی، جناحهای مختلف گرداننده جمهوری اسلامی یکی از پسِ دیگری انواع شعبده و فریب را برای خریدن زمان و رساندن برنامه کذایی به نقطه بیبازگشت به کار بستند تا به آرزوی ساختن بمب اتمی شیعی جامه عمل بپوشانند.
در این نزاع طولانی و فرساینده زمان به نفع تبهکاران گرداننده جمهوری اسلامی در گذر است. سالها تحریم و فشار اقتصادی گرچه سرعت پیشرفت برنامه اتمی را گاهی کندتر کرده اما بر عمق و خطر آن افزوده است. قدرتهای غربی بجای یک تصمیم جدی و نهایی، با مماشات و شُلکن سفتکنهای مکرر و بینتیجه و دل بستن به مضحکه برجام، پول و زمان کافی به خامنهای و تروریستهای اطرافش دادند تا در یک قدمی تولید بمب هستهای جا خوش کنند. آنچه اکنون از آن به عنوان مذکرات احیاء برجام یا تلاش برای توافق هستهای موقت جدید یاد میشود درواقع بازی تکراریِ موفقی است که دیپلماتهای تروریست جمهوری اسلامی برای سالها در آن استاد شدهاند.
برخلاف همه یاوههایی که اراذلی چون جواد ظریف و تیم تروریست همراهش تبلیغ کرده و میکنند. برجام تلاشی برای حل ماجراجویی هستهای جمهوری اسلامی نبود. مأموریت حقیقی ظریف و تیم همراهش، کارگردانی و بازی در نمایشی سراسر فریب بود تا غرب را از طریق آن قانع کنند که جمهوری اسلامی به دنبال توافقی پایدار و طولانی برای حل مشکلاتش با دنیاست. هدف اصلی اما تنها و تنها پول بود.
از نظر خامنهای و اوباش همراهش، برجام فقط برای آزادسازی اموال توقیفی و دسترسی به بیش از یکصد میلیارد دلار دارایی منجمد شده نوشته و امضا شد و بس. باقی آنچه روی کاغذ آمد و صدها ساعت وقت و انرژی و میلیونها دلار هزینه صرف آن شد، سیاهبازی و مهملات بیارزشی بود که برای ردگمکنی و گمراه کردنِ طرف مقابل انجام شد. به بیان ساده، برجام از همان اول برای این جماعت تبهکار کشک بود. درواقع، توافق هستهای در هر زمانی، برای گانگسترهای حاکم بر ایران، اسم رمز دسترسی به دلارهای توقیفی است و نه چیز دیگر.
هدف جمهوری اسلامی از هرگونه توافق هستهای، گرفتن پول، خریدن زمان، ساختن بمب و در نهایت بیمه کردن بقاء نظام ولایت فقیه است. پرواضح است که چنین اتفاقی، بزرگترین خطر برای فرجام موفق دگردیسی جامعه ایران است.
چالش جانشینی، فرصتی برای براندازی
به همان میزان که دولتهای غربی برای مقابله با برنامه هستهای جمهوری اسلامی دچار سردرگمی و بیعملی هستند، گانگسترهای شرکت سهامی جمهوری اسلامی هم برای انتخاب جانشین بعدی رئیسشان گیج و مردد هستند. سی و چند سال زعامت خامنهای هرچند قدری ثبات به سازمان تبهکاری حاکم بر ایران هدیه کرده اما او و اطرافیانش حتی در سایه این ثبات قبرستانی هم نتوانستهاند (یا نخواستهاند) با تعیین جانشین بعدی، تکلیف تبهکاران هوادار وضع موجود را روشن کنند.
برخلاف شایعات بیپایه و اساس و معمولا هدایتشدهای که هر از چند گاهی توسط شبهرسانههای بیآبرو و شارلاتانهای فضای سیاسی درباره وضعیت جسمی، روانی، سلامت، بیماری و حتی مرگ علی خامنهای مطرح میشود، رهبر جنایتکار جمهوری اسلامی هنوز سرپا و فعال است. اگر واقعبین باشیم، با توجه به مراقبتهای فوقالعادهای که از سلامت خامنهای به عمل میآید، بعید نیست که او سالها زنده بماند و به سیاهکاریهایش ادامه دهد. در این شرایط، فقدان جانشین برای خامنهای میتواند به عاملی تعیینکننده برای کمک به براندازی نظام جمهوری اسلامی بدل شود.
استفاده از این امتیاز البته وابسته به فعالیت براندازان برای معرفی یک گزینهی بدیل برای رهبری و مدیریت نهادهای اداره کشور برای گذر از نظام ساقط شده به نظم بعدی است. چالش جانشینی اگر بیرون از دستگاه تبهکار ولایت فقیه با تدبیر براندازان حل شود، دگردیسی جامعه ایران فرجامی نیکو خواهد یافت.
برگرفته از کیهان لندن