یوسف مصدقی
دگردیسی، تغییری نمایان و بنیادین است در ظاهر و هویت موجودات زنده. در این پدیده، وضعیت زیستی و خصوصیات ظاهریِ جانداران چنان تغییر میکند که پس از کامل شدن فرآیند دگردیسی، محصول نهایی هیچ شباهتی به گذشتهاش نخواهد داشت. در نتیجه هر دگردیسی، موجودیتی نوین به صحنه هستی وارد میشود و نوعی دیگر از زیستن آغازیدن میگیرد. هر دگردیسی را دردی همراهی میکند که حکایت از نابودی موجود پیشین و تولد هویتی نو دارد.
جوامع انسانی هم به فراخور گنجایش و ظرفیتهایشان دچار دگردیسی میشوند. هرچه طول و عرض تاریخ جامعهای وسیعتر و تنوع و تکثر میان باشندگان آن بیشتر باشد، به دلیل تقابل میان عناصر ناهمگون شکلدهنده به آن جامعه، وقوع دگردیسی در آن دردناکتر میشود. جامعهای تاریخی که از پس قرنها سکون و خوابزدگی ناگهان تکان خورده و هوشیاریاش را بازیافته، برای بقا و همچنین برای جبران عقبماندگی و واپسرفتگیاش، چارهای جز یک دگردیسی دردناک ندارد. چنین تحولی اگر به ثمر بنشیند، به هر میزان که پرهزینه باشد اما از فنا شدن آن جامعه جلوگیری میکند و راهی نو برای بقا پیش پای آن میگذارد.
تاریخیشدنِ یک خیزش
چنانکه در مقالات پیشین آمد، جامعه ایران درگیر یک دگردیسی اساسی است و خیزش سال ۱۴۰۱ مرحلهای از فرجام این دگردیسی بود. وجه تمایز این خیزش نسبت به باقی اعتراضات پیشین هم در این نکته نهفته است که برخلاف تمام اعتراضاتی که در چهار دهه اخیر علیه حکومت تبهکار جمهوری اسلامی بروز کرده بودند، خیزش ۱۴۰۱ از زمان حال فراتر رفت و با نفوذ به وجدانِ جمعیِ ایرانیان دارای تاریخ شد. بخشهای متنوعی از جامعه ایران با پذیرش خیزش ۱۴۰۱ به عنوان یک نقطه ارجاع برای اشاره به شرایط سیاسی و اجتماعی اکنون ایران، موجب تاریخیشدنِ این خیزش شدهاند.
توجه به این نکته هم اهمیت دارد که برخلاف جنبشهای اعتراضی پیشین، خیزش ۱۴۰۱ بهانه تولید و عرضه آثار هنری بسیاری شده و هنرمندان دلبسته به این خیزش برای تثبیت و ماندگاری آن سنگ تمام گذاشتند. این آثار، فارغ از کیفیت و ارزش هنری آنها، به دلیل استمرار در تولید و عرضهشان به جامعه ایران، خود به تاریخیشدنِ خیزش ۱۴۰۱ یاری رسانده و موجب جایگیری آن در حافظه جمعیِ ایرانیان شدهاند. شک نیست که آثار هنری، اسباب ماندگاری هستند و چنته خیزش ۱۴۰۱ از این اسباب خالی نیست.
شتاب عمر آدمی و آهستگی تحولات اجتماعی
این تاریخی شدن اما به معنی اتمام ماجرا نیست. یکی از شوربختیهای نوع بشر، عدم تناسب عمر کوتاه آدمی در مقابل ضرباهنگ کند تحولات اجتماعی است. این مسئله همیشه موجب سرخوردگی فعالان تغییرجوی نسلهایی شده که عمرشان به دیدن دگرگونیای که عمر و توانشان را برای آن صرف کردهاند، قد نداده است. اشاره شد که دگردیسی جامعه ایران با خیزش سراسری ۱۴۰۱ وارد مرحله فرجامین خود شده است اما این فرجام شاید آنقدر طول بکشد که بسیاری از کوشندگان خیزش اخیر را ناامید و افسرده کند. این افسردگی و ناامیدی خود میتواند به کندتر شدن فرآیند تغییر و تحول در جامعه بیانجامد. اینجاست که واقعبینی میتواند به دارویی تلخ اما کارآمد در مقابله با ناامیدی و افسردگی حاکم بر جامعه بدل شود.
واقعبینی ایجاب میکند که خیزش اخیر را در پیوند با جنبشهای متناوب پیش از خودش بسنجیم و در سایه این سنجش، برآیند حضور نیروهای مختلف و متفاوتی را که به بهانه قتل مهسا امینی و اعتراض به حجاب اجباری گرد هم جمع آمدند تا علیه جمهوری اسلامی طغیان کنند، ارزیابی کنیم.
معادلهای که به براندازی نمیرسید
خیزش سراسری ۱۴۰۱، تا اکنون، وسیعترین و مستمرترین مجموعه اعتراضاتی بوده که حکومت تبهکار جمهوری اسلامی با آن روبرو شده است. این رخداد، بخش بزرگی از جامعه ایران را درگیر خود کرد و به دلیل فراگیری و تنوع همدلان و دلبستگانش، فرصت به حاشیه راندن و منزوی کردن و در نهایت نابودی کوشندگانش را از دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی گرفت. گستره همدلان با خیزش ۱۴۰۱ شامل بخش بزرگی از نیمی از جمعیت ایران (زنان برابریخواه)، قومیتهای قربانی تبعیض، طبقه متوسط رو به فقر و زوال و فعالتر از همه، نسل جوان موسوم به Z (متولدین انتهای دهه هفتاد تا نیمه دهه هشتاد خورشیدی) را شامل میشود. البته اعضا این گروهها همپوشانی فراوان دارند و یک معترض به سادگی میتواند متعلق به همه گروههای یادشده باشد. به عنوان بهترین نمونه میتوان خود مهسا امینی را مثال زد که عضوی از تمامی گروههای یاد شده به شمار میرود.
در جامعه امروز ایران، چنین گستره متنوعی از ناراضیان را نمیتوان منزوی کرد. اما در مقابل، این گروههای معترض هم به دلیل عدم دسترسی به نهادهای اداره حکومت و عدم امکان سازماندهی برای فلج کردن این نهادها، امکان براندازی آنی نظام جمهوری اسلامی را ندارند. اگر واقعبینانه و فارغ از احساسات به شرایط فعلی بنگریم، خیزش ۱۴۰۱ هرچند بسیاری از نیروها و ارکان حکومت تبهکار را فرسوده اما به هسته اصلی قدرت حکومت گزند جدی نرسانده است. در معادله فعلی، براندازی حاصل نمیشود مگر آنکه توازن نیروهای متخاصم از بیرون دچار تغییر شود.
تکمله
اینکه خیزش ۱۴۰۱ در کوتاهمدت منجر به براندازی نظام تبهکار جمهوری اسلامی نشد، نباید موجب ناامیدی معترضان شود. این خیزش دستاوردهای بسیاری برای براندازان داشت که همگی باعث امیدواری هستند. از بزرگترین دستاوردهای این جنبش که نباید از آن غافل شویم این است که در اثر این خیزش، برای بار اول در چهار دهه اخیر، حکومت در برابر معترضان کم آورد و خیابان را به آنها واگذار کرد. اینکه زنان بیحجاب در خیابانها جولان میدهند و حکومتگران تنها تلاش میکنند تا از ورود بیحجابان به اماکن دولتی و محیطهای محصور عمومی جلوگیری کنند، حکایت از کمبود نیرو و فقدان منابع لازم برای قدرتنمایی خیابانی حکومت دارد. چنین دستاوردی را نمیتوان کوچک شمرد.
حکومتهای مستبد و تبهکار از قماش جمهوری اسلامی که با اوباشگری خیابانی به قدرت رسیدهاند، اگر خیابان را از دست بدهند- به دلیل غیاب نشانههایی که حکایت از حضور مستمر حامیانشان در فضای عمومی کند- اعتماد به نفسشان تحلیل میرود و مثل لاتهایی که از «مردانگی» افتاده باشند، دچار عمیقترین شکل بحران هویت میشوند. چنین بحرانی را چاره و علاجی نیست و نهایتاش یأس و خودویرانگری است.
اگر واقعبینانه و از فاصله به آنچه در نیمه دوم سال ۱۴۰۱ در ایران رخ داد بنگریم، درمییابیم که برای نخستین بار، «ما» به «آنها» ضربه نواختهایم! نواختنی به یاد ماندنی که البته آخرین نوازش نخواهد بود!
برگرفته از کیهان لندن