ک ــ هومان
اززمانی که انسانها توانستند مطالب خودرا به صورت کلامی بیان کنند وبه دیگران به جهت ادای منظور انتقال دهند، در هرجا که به صورت عشیره ای در پی کوچ درجای جای سرزمینی مسکن گزیدند، قوم خوانده شده و ان محل یا سرزمین بنام آنان خوانده شد،به عنوان مثال دریای مازندران یا خزر، بنام قوم مازندرانی یا خزری، نامگزاری شد،یا مغولستان به خاطرقوم مغول، مغولستان نامیده شدوبه همین ترتیب خراسان، سیستان، بلوچستان،کرمان، فارس، اصفهان،لرستان،بختیاری، کردستان،آذربایجان، گیلان، مازندران، گرگان، خوزستان و...نام اقوامی را که دراین سرزمینها سکنی گزیدند،بنام همین اقوام خوانده شد، ومیهن ما از مجموع آنها که جملگی از نژاد آریایی بودند،ایران نام گرفت،ازاین رواینکه اقوام ایرانی را منحصر به ترک زبانان و کردها و اعراب خوزستانی ولرها وبلوچ ها وبختیاری ها و گیلانیها و مازندرانی ها و استرابادی ها ووو،بدانیم درست نیست.
ازآنچه که به گونه ای مختصر اشاره شد، اینکه خراسانیها و سیستانیها و کرمانیها و فارسها و اصفهانیها و یزدیها و کاشانیها وو...را ازشمار اقوام بیرون بدانیم و جملگی را «فارسها» بنامیم،با نگاهی خوشبینانه ازناآگاهی است ودرغیراین صورت مغرضانه و بدون تردید زمینه چینی برای تجزیه است، چرا که اینگونه اهداف نیاز به زمینه چینی هایی دارد که از جملۀ آنها می توان به شعارهایی از قبیل ظلم فارس ها بر اقوام دیگر ایرانی ویا گفتن ملت به جای قوم اشاره کرد .
جای تذکاراست که فارس منحصراً به مردمی اطلاق می شود که در محدوده ی جغرافیای ایالت یا استان فارس زندگی می کنند، مردمی که پس از حملۀ اعراب به ایران، هیچگاه ازخودپادشاهانی نداشتند که بردیگراقوام فرمانروایی وظلم کنند، فرمانروایان ایران طیّ این ۱۴۰۰ سال جملگی ازخراسانیان وسیستانی ها ودیلمیان وگیلانیان ومازندرانی ها و لرها وترک ها زیر نام غزنویان،سلجوقیان،اتابکان، تیموریان،قره قویونلوها وآق قویونلوها، صفویان، قاجارها وهمچنین مغول ها و ایلخانیان و جلایریان و چند سلسله های کوچک محلی از ترکان و غیر ترکان بود، ازاین رواینکه گفته شود فارسها بر اقوام ظلم وستم روا داشته و می دارند، بهانه وسخن یاوه ای به جهت جدایی بیش نیست،که چند تنی مزدور به تحریک چند بیگانه به جهت منافع مادی و سیاسی شان تبلیغ می کنند،
تا جایی که تاریخ سرزمین ما گواهی می دهد زمان حکمروایی ترکها برفارسی زبانان بسیار بیشتراز فارسی زبانان بود، تا جایی که هم اکنون نیزیکی از آذربایجانی ها با عنوان « ولی مطلقۀ فقیه و رهبرانقلاب اسلامی»،چند دهه است که درنهایت سنگدلی و شقاوت بر همه ی مردم ما حکومت می راند. برپایه ی کرونولوژی تاریخ ایران، می بینیم که سلسله پادشاهی پارسی زبانان زیر نام طاهریان، صفاریان سامانیان، علویان مازندران، آل زیار، دیلمیان، زندیه، پهلوی جمعاً به بیش از ۷۰۰ سال نبود که آنهم هریک ازاین سلسله ها همه ی ایران را در بر نمی گرفت و هریک از آنها تا پیش از برآمدن صفویان، دربخشی ازایران حکومت می راندندو خودرا شاه ایران می خواندند،اما در مقابل؛غزنویان،سلجوقیان، اتابکان، خوارزمشاهیان،مغولها، ایلخانیان، جلایریان،اینجوها، تیموریان، قره قویونلوها،آق قویونلوها، صفویان،افشارها و قاجارها نزدیک به ۱۳۰۰ سال برتمامی ایران ویا در بخشی ازایران حکمروایی کردند، که در چنین صورت اگر ظلم و ستمی بر مردم ایران طی ۱۴۰۰ سال روا شد، سهم بیشتر ازسوی فرمانروایان ترک و مغول بوده است، نه فارسی زبانان. متأسفانه کسانی دردام خزعبلات جدایی خواهان می افتند که از تاریخ زادگاه خود آگاهی ندارند.
این جدایی خواهان گاه نیزمسایل دیگری از جمله تفاوت زبان ویا آموزش زبان قومی را مطرح می سازند که آنهم بهانه ای بیش نیست که متعاقباً در نوشتاری دیگربه آن خواهم پرداخت تا این نوشتار به درازا نکشد.اما این پرسش از جدایی خواهان مطرح است که چگونه بود که اقوام ایرانی طیّ هزاران سال چون پازل در کنارهم زندگی می کرده ودر جنگ ها یارویاورهم بودند و باهم در مراوده و ارتباط بوده وگله و شکایتی نیز دربین نبود؟ اگر ظلمی بود که بود، برهمه بود، نمونه اش را طیّ ۴۴سال اخیر می بینیم ویا مگر اینک که در کشورما به زبان زمان هخامنشی هاو اشکانیان و ساسانیان تکلم نمی شود واز زبان و کتابت آن روزگاران سردر نمی آوریم ایرانی نیستیم؟ ازاین رومگر زبان هم میهنان آذری ما که به خاطر استقراردراز مدت ترکهای متجاوز درآذربایجان،از گویش پهلوی به زبان کنونی که پیشینه اش به بیش ازپنج یا شش سده نمی رسد،تغییر یافته ایرانی نیستند؟ آخر آذربایجان چگونه می تواند از قدیم الایام سرزمینی ازترکها باشد که نام سرزمین خودرا آتور پاتکان یا اذربایگان یا آذربایجان وبرشهر ها و آبادی هاو رودها و کوه هایش نام پارسی بنهند، مانند تبریز، اورومیه،خوی،مرند،مراغه،اردبیل، مُغان، مشکین شهر، ده خوارگان،سلماس، سهند، سبلان، آرارات،زرینه رود، سیمین رود،ارس و بسیاری دیگراز آبادی ها و شهرها و مکانهای دیگر!؟ این چه استدلال سُست وخُزعبل است!؟
سید احمد کسروی تبریزی، در کتاب « آذری یا زبان باستان آذربایگان»می نویسد:«باید بی گفتگو پذیرفت که نامهایی که برروی رودها و کوه ها و آبادی ها و مانند اینها گزارده شده اززبان مردمی است که نامها را گزارده اند و اینها هرکدام معنایی درآن زبان داشته و همانا ازروی آن معنی است که نامش گردانیده اند، اگر درآذربایجان هم به نامهای رودها و کوه ها و آبادی ها به زبان ترکی است،مکانهایی است که ترکهای مستقر،هم معنایی آنها را با زبان ترکی دریافته بودند، مانند زرینه رور به قزل اوزن و...».به نوشته ی کسروی، در همین کتابش آثار گویش به زبان پهلوی، زبان باستانی مردم آذربایجان که به زبان تاتی مشهور است هنوز در بسیاری از آبادی های آذربایجان ادامه دارد. ونگارنده در کتابی زیر عنوان:« آران، نه آذربایجان ــ ترک زبان، نه ترک» که شانزده سال پیش انتشار یافته به تفصیل به این مسأله پرداخته است.
با واکاوی رویدادهای تاریخی خواهیم دید نام پارس یا فارس راکه مُستمسک گروه اندک جدایی خواهان شده است ، یونانیان به سرزمین ایران داده بودند و همچنانکه واژه یEgypt را به کشورمصر،کشورهای اروپایی نیزهمین نام ها را دنبال می کردند، اما حکومتگران ایرانی اززمان هخامنشیان تا عصر حاضرهمواره خودرا شاه یا فرمانروای ایرانی می خواندندوبسیاری ازآثاربجا ازآنان گواه این گفتار است و نویسندگان و شاعران بسیاری نیز ازایران نام برده اند که عبارت ازهمین محدوده ی ایران با قطعاتی که به خاطر بی کفایتی فرمانرویانی که پس ازحملۀ اعراب تا قاجارها برایران حکومت داشته اند و از پیکر ایران جدا شدند، می باشد.
نام ایران درحماسۀ پیکار ویشتاسب(گشتاسب) و ارژاسب(ارجاسب)، در کتاب زردشت بکاررفته که نوشته شد:« آنگاه ارژاسب سرود: خیوتان ازفرازتپه ای نظرافکندوگفت:آن بچه ی دهساله ای که بدان سوی است،کیست که مَرکب جنگاوران دارد و سلاح جنگاوران دارد و مُتهوّرانه همانند زریرسپهسالارایرانی می جنگد؟ ویا در سنگ نبشته ی بیستون که از داریوش بزرگ، بجا مانده وآثار بسیاری دیگرازشاهان پیش ازحملۀ اعراب ویا فردوسی دریکهزارواندی سال پیش سرود«چوایران نباشد تن من مباد»، که آنهم فرا گرفته ازکتابی از عهد ساسانیان بنام «خدای نامک» بود، این کتاب در عهد مأمون، خلیفۀ عباسی، توسط دبیر مأمون، عبدالله بن مُقفّع، ازپهلوی به عربی ترجمه ودرسال ۳۳۶ ه.ق ابو منصور معمری وزیر ابومنصور محمدبن عبدالرزاق توسی، حاکم توس آن را به زبان فارسی ترجمه کرد و فردوسی این شاهنامه را که به صورت نثر بود،به شایستگی به صورت شعردرآورد. ضمناً درهمه ی مقاوله نامه یا پیمان نامه و یا قراردادهایی که دولت وقت ایران با همسایگان و یا دیگر دولتها بست، همواره نام ایران برده شد نه نام پرشیا ازاین رو درمی یابیم که سرزمین ما از سده ها پیش به نام ایران، خوانده می شدکه همه ی اقوام ایران را در هرکجای آن که می زیستند دربر می گرفت،اما کشورهای غربی اصطلاح یونانیان را در مکاتبات معمولی ویا سیاسی با ایران بکار می بردند که درزمان رضا شاه، طیّ نامه ای رسمی؛ از تمام کشورها خواسته شد که در مکاتبات شان نام ایران را بکارببرند و از دریافت نامه هایی با عنوان پرشیا خودداری کنند، که طیّ یکسدسال اخیرکشورماازسوی بیگانگان « ایران» خوانده می شود.
تا پیش از برپایی رژیم کمونیستی در روسیه، اینگونه مسایل بین اقوامی که طیّ سده ها درکنار هم به گونه ی پازل جا گرفته ودرزیر یک کشور و یک پرچم بنام ایران زندگی می کردند،مطرح نبود، رهبران کمونیست کرملین نشین، پس از تثبیت موقعیّت خویش در درون خاک شان، برای گسترش نفوذ خود در دیگر کشورها؛ در حالی که حمامی از خون دربرابر کمترین اعتراض مردمش براه انداخته بودند و میلیونها انسان بیگناه را در گولاگ های سیبری به صورت حیوانات نگهداری می کردند وحتا نسبت به جان همرزمان خود دربراندای تزارنیز ابقا نمی کردند،با شعارهای دلفریب و مهربانانه و اغواگرانه، به تحریک مردم دیگر کشورها می پرداختند وچون کسی را به درون خاک این کشور راه نبود،از آنچه که در آن کشور زیر حکومتگران کمونیست می گذشت، کسی را ازآنچه که دردرون آن کشور می گذشت آگاهی نبود، تا جایی که با چنین ترفند ماهرانه ای؛ از خودفرشتگانی ساختند وحتا بسیاری از دانشمندان و نویسندگان درکشورهای غربی رابه هواداری از مرام کمونیستی واداشتند! و زمانی رسید که در کشور فرانسه و ایتالیا و اسپانیا شمار کمونیستها به بیش ازیک میلیون تن رسید، همچنین از جمله حیله گری های کرملین نشینان تحریک و اغوای کمونیستها دردیگر سرزمین ها برای برپایی شورش وخرابکاری و تهمت زنی وانتشار شایعات بی اساس برعلیۀ دولت شان بود ویا در حالی که اقوام و ملتهای زیادی را زیر تسلط شدّاد گونه شان داشتند، به تحریک اقوام دردیگر کشورها جهت جدایی از سرزمین مادری شان نیزپرداختند و این جدایی خواهان امروزی، میراث خواران آن مکتب دروغ و تزویرند.
جدایی خواهانی که نام هریک از اقوام را ملت می گویند، تعمُّدی است که بکار می برند،تا توجّۀ نهادهای حقوق بشری راکه اغلب اعضای آن آگاهی درست از تاریخ و قومیّت ایرانی ندارند به سوی خود و حقّانیت دروغین خود جلب کنند! از تعریف عربی واژه ی «ملت» که به معنای پیروان کیش،آیین، دین و مذهب آمده است بگذریم،سالهای درازی است که واژه ی ملت به معنای مجموعه ای ازچند قوم دریک سرزمین در کنار هم به صورت پازل گفته شده و می شود، مثال روشن آن را می توان در کشورهای سویس، روسیه، اسپانیا، فرانسه، کانادا وچند کشوردیگر دید،آن چنان که مردم فرانسوی وآلمانی و ایتالیایی زبان سویس را با همه ی اختلاف زبان، ملت سویس می خوانندویا اقوام مختلف زبان روسیه را، ملت روسیه و همچنین در دیگر کشورهای مختلف القوم.ازاین رواقوام ایرانی از جمله ترک زبان و کرد زبان و عرب زبان و بلوچ زبان ودیگر اقوام ایرانی در تعریف یک ملت بنام ایرانی می گنجد و هرگونه تعریفی دیگر ژاژخواهی است.
ک ــ هومان. ۳ماه می۲۰۲۳