محمد اسحاقی
برخلاف نظر بعضی حافظپژوهان متعصّب- که حصار تقشّر و مذهبگرایی، اجازه آزاداندیشی به آنها نمیدهد- با تامّل و تعمّق بیشتر بر اشعار و افکار حافظ، درمییابیم که وی نه تنها دید مثبت و مقبولی نسبت به ماه رمضان ندارد بلکه شدیداً از آن متنفّر و بیزار بوده است.
در این مقاله که مجال زیادی برای بازنمود گستردگی این موضوع نیست، صرفاً به چند مورد مختصر، بسنده میشود.
روزه هرچند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن اِنعامی
در این بیت، خواجه بدون هیچ ابهام یا ایهامی، رفتن ماه رمضان را اِنعام دانسته و آرزو میکند ای کاش این ماه هرچه زودتر تمام میشد و در همین غزل بیت زیر نیز آمده است:
مرغ زیرک به درِ خانقه اکنون نپرد
که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی
باز هم صراحتاً از مجالس وعظ و نصیحتهای این ماه، با لحنی تند، ابراز تنفّر کرده و اعلام میکند که تمام این مجالس در این ماه، جز تلهای برای صید کردن و به دام انداختن مردم نیست و انسانهای زیرک و عاقل، هرگز به این مجالس پا نمیگذارند. چنین است نظر و برخورد وی با «شب قدر» که در قرآن گفته شده از هزارماه بهتر است امّا حافظ با دید تخفیف به شبهای قدر ماه رمضان، شب قدر را با معشوق بودن و بامحبوب خوابیدن میداند یا به عبارت دیگر، وصال معشوق زمینی برایش شب قدر است:
شب قدری چنین عزیز شریف
با تو تا روز خفتنم هوس است
همچنین دربیت زیر علناًبه شرابخواری در شبهای قدر اشاره میکند و صراحتاً به افراد عیبجو میتازد که ممانعتی ایجاد نکنند و بیخیال امر به معروف و نهی از منکر شوند:
در شب قدر اَر صبوحی کردهام، عیبم مکن
سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود
و در همین غزل است که با آن عذر بدتر از گناه رندانهاش روبرو میشویم که: ببخشید اگر ذکر و تسبیح و سبحانالله گفتن را رهاکردم، در کشاکش و «خوش و بِش» با معشوق، رشته تسبیح پاره شد!
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دامنِ ساقیِ سیمین ساق بود
در اینباره همچنین دو غزل که در یک وزن، یک قافیه و یک ردیف، در دیوان وی هست و نه تنها کلمات تکراری، بلکه مصرعهای تکراری هم در هر دو مشاهده میشود نیز گواه همین موضوع است:
۱)
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
۲)
به آب روشن می عارفی طهارت کرد
علیالصّباح که میخانه را زیارت کرد
حافظ، که دارای استعداد و توانمندی بینظیری در سرودن شعر و به کار گرفتن واژههاست، میخواهد اهمیت موضوعی را با تکرار برساند؛ همانگونه که تکرار مصرع: «مکن به چشم حقارت نگاه در منِ مست» را در دو غزل، تعمداً و به قصد اهمیت موضوع حقیر نگاه کردن شأن و شخصیت والای خود، توسط همین گروه مشترّع، در نظر دارد.
چنانچه به دو غزل یادشده با دقت نگاه شود متوجه میشویم که «هلال عید به دور قدح اشارت کرد» گواه زمان واقعه است؛ یعنی تمام شدن ماه رمضان و رسیدن عید فطر؛ یعنی موضوع، مربوط به عید فطر است و تکرار واژههای نماز در دو غزل، گواه نماز عید فطر است:
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
خوشا نماز و نیاز کسی که از سرِ درد
به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
امامِ خواجه که بودش سرِ نمازِ دراز
به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
و «امروز» در بیت:
فغان که نرگس جمّاش شیخ شهر امروز
نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد
همان روز عید فطر است که در غزل اوّل، بر میآید که حافظ، در مکان برپایی نماز عید فطر، با شیخ شهر، رویارو شده و آن شیخ که با عنایت به غزل دوم، مشخص میشود که امام جماعت همان نمازها بوده است، برخوردی حقیرانه با حافظ میکند و حافظ البتّه کسی نیست که این قماش را بیپاسخ بگذارد و با آوردن واژههای «امام خواجه» و قصارت کردن خرقه با خون دختر رز و بدتر از آنها کاربرد واژههای «نرگس» و «جمّاش» برای این شیخ پلید و مزوّر نمازگزار، چنان او را مورد حمله و تاخت قرار میدهد که آن امام را از قرار معلوم بر آن میدارد که از حافظ، پوزش بخواهد و از او دلجویی کند و از وی بخواهد که به جمع او بپیوندد و برگردد؛ امّا خواجه حافظ، باز هم با رندی تمام و با طنز و طعنهای پُر نیش، پاسخ میهد:
اگر امام جماعت طلبد کند امروز
خبر دهید که حافظ به میطهارت کرد!
از اینگونه موارد که در پاسخ یکی از این دیوان پلید روزگار سروده شده باشد باز هم در دیوان حافظ، یافت میشود که به مطلع دو نمونه دیگر بسنده میکنیم:
صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد
و غزل:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخنشناس نئی جان من خطا اینجاست
که به قول دکتر اسلامی ندوشن: «خطاب به یکی از مدّعیانی است که به اندیشه او ایراد گرفته بوده است؛ اختلاف اصلی بر سر تلقّی عرفان و تلقّی تشرّعی مسائل بوده است». (ماجرای پایانناپذیر حافظ، ۱۳۸۸، ص ۸۱)
هرچند که نمونههای فراوانی از طنزها و طعنههای نیشدار در دیوان حافظ هست، اما بعضی حافظپژوهان متشرع، متعقدند: «اگر کسی از طنزهای دینی- عرفانی حافظ، به خشم و خروش آید و عِرقِ تعصّبش بجنبد، یا وجدان دینیاش، جریحهدار شود، معلوم است شوخی سرش نمیشود[!] یا خدای نخواسته از خودش شک دارد[!]». (بهاءالدین خرمشاهی، ذهن و زبان حافظ، ۲۲۱)
انتقاد، اعتراض و گاهی مردود دانستن چنین مسائلی شوخی است؟! یا شوخیبردار است؟! هرگز نمیتوان از این موضوعات به صرف یک کلمه شوخی گذشت و اندیشه متفکّرانه و روشنگرانه این بزرگان را با این کلمه سخیف، کمرنگ کرد؛ آنهم به صرف اعتقاد شخصی فرد اظهارنظر کننده؛ چه فرد متشرّعی همچون مرتضی مطهّری یا بهاءالدین خرمشاهی باشد؛ چه فرد دگراندیشی همچون احمد کسروی.
خرمشاهی در طنز حافظ، استثنایی نیز قائل شده و معتقد است: «او از مقدّسات، فقط با قرآن، شوخی نمیکند و روزه و نماز و حج و محراب و منبر و مسجد و… همه، آماج طنز اوست». (همان، ۱۲۱)
در پاسخ باید گفت: اوّلاً مگر مقولههای روزه و نماز و حج و… آماج طنز او هستند و مطالب قرآنی نیستند؟! چقدر تأکید بر اهمیت همین موضوعات در قرآن شده است تا جایی که برای مثال: نماز را ستون دین گفتهاند. در اینصورت «ویلٌ للمصلّین؛ الّذین هم عن صلاتهم ساهون» لابد کسانی که در نمازشان ساهون هستند فقط کاهل نمازانند و آنها که نماز را چنان به باد تمسخر و استهزا میگیرند، مؤمنان راستیناند؟!
ثانیاً طنز با خود قرآن، چگونه باید باشد تا آن را طنز در نظر بگیرید؟ حتماً باید کلمه قرآن در مصرع یا بیت به کار رود؟ یعنی آنجاهایی که حافظ، ماه رمضان را که آنهمه در قرآن، ارج و قرب و شأن و مقام دارد که «خیرٌ مِن الف شهر» است و از هزار ماه بهتر است و احادیث فراوانی نیز در مدح و قداست و اهمیت این ماه گفته شده که انسانها در این ماه، با تقرّب به درگاه خداوند و پاک شدن گناهانشان، میتوانند جانی دوباره بگیرند و… چنین به باد تمسخر و استهزا گرفته که گویی رمضان مساوی با جان کندن حافظ بوده! و هنگامی که از این ماه عبور میکند، گویی جان دوبارهای میگیرد، درواقع، آماج طنز مسائل قرآنی نیست؟!
ساقی بیار باده که ماه صیام رفت [صیام: ماه روزه]
در ده قدح که موسم ناموس و نام رفت
دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم مِیاش در مشام رفت
به قول مهدی اخوان ثالث:
در کجا خواندهام، به یادم نیست
کرده مضمون آن دلم را صید
رمضان گر خوش است و ماهِ خداست
رفتنش را چرا تو گیری عید؟!
اگر گفته شود، عید رمضان، سنّت است و در آن، مسلمانان به شادی میپردازند، باید گفت اتفاقاً کار حافظ همین سنّتشکنیهاست وگرنه اگر معتقد به این ماه میبود و روزهداری را فریضهای الهی میدانست، نمیگفت: در این ایام انسان دلمرده میشود! ضمن اینکه اگر قرار بود به شادی «عید فطر» اشاره کند میگفت: ساقی بیار باده که عید صیام شد! نه اینکه بگوید: شاد باشید که ماه روزه رفت! تمام این غزل– و البتّه هر جای دیگر که حافظ، درباره ماه رمضان سخن میگوید- در تخفیف این ماه است و جشن و شادی حافظ، برای رفتن این ماه است. در غزلی دیگر نیز میخوانیم:
گر فوت شد سحور، چه نقصان، صبوح هست
از میکنند روزهگشا طالبان یار
یعنی صراحتاً به فوت شدن سحور و اهمیت ندادن به سحرهای ماه رمضان اشاره میکند و در همین غزل است که به بیت نغز و گزنده و پرمغز زیر برمیخوریم:
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و جامه رند شرابخوار!
باری، در غزل پیشتر، که ذکر آن رفت، به روشنی میبینیم که حافظ، برخلاف «مومنین راستین» که در پی قضا کردن روزهها و نمازهای نگرفته و نکرده در ماه رمضان هستند، در پی قضا کردنِ اوقاتی است که از عمر او در این ماه ضایع شده و به سبب حرمتِ نه تنها باده که حرمتِ شادیهای در اینگونه ماهها میگوید:
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بیحضور صراحی و جام رفت!
و نه تنها فکر توبه را هم نمیکند که توبه کردن را «سودای خام» تلقّی میکند که اندیشه توبه، عمر آدمی را تباه میکند:
در تاب توبه، چند توان سوخت همچو عود
می دِه که عمر، در سر سودای خام رفت!
مگر میشود ظرف زمانی را در چنین سرودههایی نادیده گرفت؟!
مگر میشود آنهمه قداست و تعریف و تمجید و تکریم و اهمیت قرآن و احادیث و کلام بزرگان دینی را درباره ماه رمضان نادیده گرفت و اینگونه سرودههای کوبندهی حافظ را بدون در نظر گرفتن اهمیت قائل شدن شرع و گروه متشرّع درباره چنین مقولاتی بررسی کرد؟!
مگر میشود از کنار چینش واژگان حافظ، در اینگونه موارد و مسائل، به آسانی و تساهل گذشت؟
موارد بسیاری را میشود در این زمینه یادآور شد: مانند آوردن واژه «فریفتن» و «گول زدن» در بیت زیر:
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم؟!
مگر نه که مصراع دوم بیت در چندین آیه از قرآن آمده است که در بوستان بهشت چنین است و چنان؟!
زاهدکیست؟ کسی که وعده چنین بهشتی را به انسانها داده است؛ به راستی این وعدهدهنده چه کسی است؟ مگر نه که زاهد، مانند صوفی در شعر و اندیشه حافظ، از منفورترین چهرههاست؟ اینها تماماً جای اندیشیدن دارد و دیگر به صرف جملههای کلیشهای و تکراری و تساهلآمیز «مبارزه حافظ با ریاکاری» نمیشود از آنها به آسانی و بدون تفکّر گذشت.
برگرفته از کیهان لندن