Picture4ک ــ هومان
بانوی جوانی به نام هیفا اسدی، ازگروه جدایی طلب عرب خوزستانی که در کنفرانسی در دانشگاه استنفورد امریکا در روزهای۲۵ و ۲۶ مارس۲۰۲۳ به جهت گفتمان مردم سالاری درایرانِ پسا جمهوری اسلامی تشکیل شده بود،شرکت داشت، چندی پیش طی مصاحبه ای دریکی از برنامه های تلویزیونی بی.بی.سی،با نام پرگار، می گوید:«من یک زن عرب هستم با نگاه خودم و با تجارب خودم به این قضیّه نگاه می کنم، چیزی که من می بینم این است که تشابهاتی اگر هست بین مجموعۀ ملل ایران که درایران زندگی می کنند، اینها نتیجۀ یک حکومت مرکزی است که ۹۰سال است که تقریباً روی این ملت ها دارد حکومت می کند و یک سیستم واحد آموزشی و فرهنگی را تحمیل کرد، به تمام این گروه های مختلف فرهنگی،زبانی و قومی و حتا دینی واین شده که بلی ممکن است یک تشابهاتی درسیستم فرهنگی باشد ولی من فکرمی کنم که تفاوتها خیلی خیلی بیشتر است، به خاطراین که حتا می شودگفت مثلاً ترک های آذربایجان ایران؛آذربایجان جنوبی خیلی شباهت شان بیشتر از ترکهای آذربایجان شمالی است،تابگوییم اصفهانی ها،تهرانی ها یا مثلاً عربهای اهواز خیلی شباهتهای شان به عربهای منطقۀ خلیج یا عراق که بیشتر است تا شباهت شان به مردمی که درمرکز ایران زندگی می کنند».

جای تذکراست که هیچ سند تاریخی وجود نداردکه نشان دهدسرزمین اذربایجان با پسوند جنوبی آمده باشد،چرا که سرزمینی که درآن سوی رود ارس قرار داردوپایتختش باکو است نیزدر هیچ سند تاریخی آذربایجان خوانده نمی شد،با سقوط تزار روسیه درسال ۱۹۱۷ زمانی که حزبی بنام مساوات با کمک کمالیون عثمانی در آن ناهار بازارانقلاب بُلشویکی توانست بر باکو و سرزمینهای پیرامون آن که به موجب اسناد تاریخی بسیار« آران» خوانده می شد، به تحریک دولت عثمانی که دراین زمان کشورترکیه نامیده شد وهژمونی پان تورکیسم را در سرمی پرورانید، به جای «آران» نام جعلی اذربایجان بر خود نهاد که نگارنده درپاییز سال ۱۳۸۵ کتابی با عنوان«آران، نه آذربایجان ــ ترک زبان،نه ترک»نوشت وبیش از سه هزار جلد آن را درایران مُنتشر کرد ویک سال بعد مطالب آن در هفتگی نامه کیهان لندن انتشار یافت وهمچنین طیّ این سالها درچند نوشتاربه جعلی بودن نام جمهوری آذربایجان اشاراتی کرده است. خواستاران این کتاب می توانند به آدرس ایمیل نگارنده که در پایان نوشتارنوشته شده،مراجعه کنند.
آنگاه مُجری برنامه می پرسد:به این ترتیب شماها باآنچه که خلقیّات ایرانی که نامیده می شود موافق نیستید، ولی واقعاً بین جمعیّت عرب خوزستان با بقیّه ی ایرانی ها آیا شما مشابهت هایی نمی بینید؟
بانوی نامبرده پاسخ می دهد:«من گفتم اگر تشابهاتی هست، تشابهات روبنایی است، من فکر می کنم تفاوت ها زیر بنایی است،یعنی تفاوت ها؛ تفاوتهایی هستند که طیّ سدها سال شکل گرفتند ولی تشابت هایی که می بینم درطیّ۸۰ سال اخیر شکل گرفته و نتیجۀ حکومت مرکزی دراین ۷۰ -۸۰ سال اخیر بود ودرنتیجه سیستم آموزشی واحد که یک فرهنگ و یک زبان را ترویج می کند، بقیّه ی فرهنگ ها و زبانها تحقیر می شوند، این ترویج این است که انسانها با هم برابر نیستند واین نتیجه اش نژاد پرستی است». این بود عین گفته های خانم اسدی و بهانه های اواز جهت جدایی خوزستان از پیکرخاک اصلی اش ایران.
مواردی را که این بانوبه آنها در جهت حقانیّت خواسته هایش آورده است،بهانه هایی بیش نیست که به تحریک بیگانه در جهت منافع خود و تصفیه حسابها دربرابر رفتار نابخردانه ی حکومتگران اسلامی،ازهرجهت و بابت؛ از دهان گروه کوچکی از هم میهنان نمک خورده و نمکدان شکسته بیرون می ریزد،و هرگاه که بیگانه نخواهد، بساط این مدعیان نیز برچیده خواهد شد، همانگونه که درزمان صدام حسین،رئیس جمهوری عراق درپیش از بسته شدن قرار داد ۱۹۷۵ با ایران و پس از آن دیده شد،این بانوکه گروهی از جدایی خواهان عرب خوزستانی را درآن جلسه نمایندگی می کرد، یا تاریخ نخوانده ویا احتمالاً خوانده است ولی از آنجا که به مزدوری جهت انجام اهداف بیگانه رفته اند، ناگزیرهر رُطب و یابسی را اززبان شان دراغوای همزبانان خوزستانی شان جاری می کنند.
صدام حسین، در این باره آشکارا گفته بود که:« ما به آنها برنامه های رادیویی برای مدّت هفت سال طولانی دادیم، ما به آنها پول واسلحه وهرچه برای مبارزه لازم داشتند دادیم» . بر گرفته از کتاب تاریخ تجزیه ی ایران، نگارش دکتر هوشنگ طالع، دفتر سوم، رویه ۱۹۸
ضمناً گفتنی است که وی درطول گفتارش هیچگاه به نام رسمی و تاریخی خوزستان اشاره نکرد، چرا که می دانست ویا گروه او می داند که این نام حتا درسنگ نبشته ی بجامانده از داریوش در بیستون ودیگر سنگ نبشته ها ودرآثاربسیاری ازتاریخ نگاران و پژوهندگان نوشته شده است ازاین رو نام بردن از خوزستان، یعنی بی اساس بودن مُدّعای شان.ضمناً دراین مصاحبه نام تاریخی خلیج فارس را فقط«خلیج» خواندن، دُم خروسی بود که ازپر شال شان در وابستگی و بهره وری از منابع مالی یک یا چند کشورعربی بیرون زده بود.
در ردّ ژاژ خواهی این گروهک جدایی خواه وخلق السّاعه، کافی است مروری اگرچه مختصر وفشرده؛ به تاریخ خوزستان داشته باشیم. تا این که بدانیم اعراب از چه زمانی به این سرزمین مهاجرت کرده وساکن شدند ویا آثار بسیاری که در خوزستان از چند هزار سال پیش که هنوز نامی از عربستان نبود به دست آمده است، گواه وبیانگر سکونت اعراب درخوزستان است؟
آنگونه که از وجه تسمیۀ خوزستان برمی آید، این سرزمین ازهزاره ها پیش؛ محل زندگی قوم خوزیاهوز(به زبان سُریانیhuzaye) بوده است، خوزستان که پس از تقسیم بندی مناطق مختلف ایران استان (استان ششم)؛ خوانده می شود، درجنوب غربی ایران قراردارد ومحدوداست ازشمال به لرستان وپشتکوه،ازمشرق به بختیاری وفارس،ازجنوب به شاخاب پارس وازمغرب به کشورعراق ...شهرهای آن عبارتنداز: اهواز(جمع مُعرّب شده ی واژه ی هوز- مرکزاستان)، دزفول - شوشتر(کُرسی ایالت تا اواخر عهدقاجار)- آبادان - خُرمشهر- بهبهان - رامهرمز- سوسنگرد- دشت میشان - مسجدسلیمان - آغاجاری - هفتگل - بندرماهشهر- بندرشاهپور- اندیمشک - شوش - امیدیّه - ایذه -لالی - رامشیر- هندیجان وشادگان، باغملک، دهدز وچندین آبادی بزرگ وکوچک دیگر.
به موجب آثاربجا مانده ومُستند از تاریخ این بخش ازایران، قومی پیش از آریایی ها بنام ایلامی ها زندگی می کردند که به زبان پهلوی « خوزستان xuz – estan یا HUJISTAN، محل قوم خوز= هوز( HUZAYEسریانی)،نامیده می شدند، که دربخشی از فلات ایران وپیرامون آن سکونت داشتند، زبان وخطی ویژه داشتند که با هیچیک از زبان های سامی وهند واروپایی ارتباط نداشت وزبانی جداگانه وتک خانواده به شمار می آید، به زبان ساده و روشن تر آنگونه که درنگاره ی زیردیده می شود،عربی نبود، این زبان جایگاه خود را پس از ورود اقوام آریایی نیز نگه داشت و زبان دوم نوشتاری در دوران هخامنشی ها بود که در بیشتر سنگ نبشته های عصر هخامنشی نیزدیده می شود.
ابن ندیم صاحب الفهرست در نقل قولی از « عبدالله بن مقفّع[ روزبه پور دادویه،۱۰۴ تا۱۴۲ ه – ق]، زبانهای ایرانی را پهلوی، دری، خوزی، پارسی وسُریانی می شمارد که تأییدی است بر حضور زبان ایلامی (خوزی) تا دوره های اغازین اسلامی.
ایرج افشارسیستانی،ازپژوهندگان تاریخ سرزمین ما،به طعنه می نویسد: « ملتی یا قومی تاریخی را نمی شناسیم که از فعلی اززبانی بیگانه - آن هم درزمانی که آن زبان رونق چندانی نداشته است[یعنی زبان عربی] – صورتی؛ اسمی؛ بسازد وبرسرزمین ومردم خوداطلاق کند! وسپس درادامه می نویسد:سرزمین ایلام، یکی ازچهارتمدن دنیای قدیم - یعنی آکاد درشمال،سوبارو درشرق،آمورو درغرب وایلام درجنوب محسوب می شده است...سرزمین ایلام شامل خوزستان،لرستان امروزی،استان ایلام کنونی وسرزمین بختیاری بوده است.حدود این کشورازغرب تا رود دجله،ازشرق تاقسمتی ازفارس،ازشمال تاراه بابل به همدان یا کوه های بختیاری وازجنوب تاخلیج فارس وتا بوشهربوده است، ایلام دردورۀعظمت،ازسوی غرب به بابل وازشرق به اصفهان می رسیده وازدوقسمت کوهستانی ودشت تشکیل می شده وشهرشوش که درناحیۀ دشت قرارداشت،به منزلۀ پایتخت آن دولت بوده وجغرافیانگاران یونان وروم، مانند استرابون ،ایالتی ازایلام راکه شهرشوش درآن واقع بوده،به مناسبت اهمیّت این شهر سوزیان یاسوزیانا خوانده اند. ایالتهای مهم دیگرایلام عبارت بودنداز:آوان درشمال غربی وکناررودخانه های دِز وکرخه، سیماش که شامل قسمت شمال وشمال شرقی دشت خوزستان ودارای نواحی کوهستانی بوده است،انزان یاانشان که به نواحی شرقی وجنوب شرقی مال امیربختیاری امروزی اطلاق می شد،وپارسوماش که شامل مسجدسلیمان امروزی بوده است.».خوزستان و تمدن دیرینه اش ـ دفتریکم، ۱۶۷و۱۶۸
نقش برجسته در«قلعه تُل» درجنوبِ شهرستان «ایذه» وآثاری در«تنگِ کول فره» نزدیک ایذه وزیگورات در «چُغازنبیل» درفاصلۀ ۴۰ کیلومتری جنوب شرق شهر شوش وذکرنام سلسله های پادشاهی درایلام با ذکر نام شاهان آن ودبیره های تصویری ایلامی ها که ضمن حفاریها ونوشته های حک شده بر روی سنگها وسینه ی کوه ها در ایذه (اشکفت سلمان و کول فره ) و فهلیان و گورهایی که از زیر خاک بیرون آورده شده است، یا نگاره هایی که بر روی ظروف سفالی نقش بسته و ضمن حفاری ها در هفت تپه وده نو، به دست آمده است وبه عنوان مشتی از خروارچند نگاره از ده ها نگاره های به جا مانده از آن ایام را در بخش پایانی این نوشتار نشان داده ام، جملگی اسناد و شواهد مُستندی است بر ردّ یاوه های جدایی خواهان.
نگارنده که بیش از دودهه در خوزستان خدمت می کرده و به سبب وظیفه ای که داشته است، به تمام نقاط این استان از نزدیک آشنایی پیدا کرده است، چند باراز این مکانها وآثاری از ایلامیان را در جای جای خوزستان وهمچنین در موزۀ ای درشوش که نام پادشاهان ایلام ومدت حکمروایی آنان ازبیش از دوهزارو دویست سال پیش از میلاد تا۶۴۵ پیش از میلاد قید وبه نمایش گذاشته شده بود،دیده است، تااینکه درسال ۶۴۵ پیش از میلاد، به دست آشوربنی پال، منقرض و هرگز به عنوان یک دولت قدرتمند و مستقل ظاهر نگردید و خراجگزارآشوریان شد، اما دیری نپایید که به خاطرشکست سختی که آشوریان از هووخشتره یا کیاکسار، پادشاه ماد خوردند، تمامی سرزمین ایلام از جمله خوزستان ضمیمۀ دولت ماد و پس از ماد تا به امروز همچنان بخشی از خاک ایران بود و هست که دراین زمان تا سده ها بعد یعنی تا سالهای میانی ساسانیان نامی از عرب و عربستان درایران نبود.
ژنرال سرپرسی سایکس (( GENERAL SIR PERCY SYKES، که تاریخ کشور ما را ازقدیمترین اعصار؛ یعنی ازسه هزارسال پیش از میلاد تا زمان معاصراز روی منابع قدیم وجدید وروایات مورّخان غرب وشرق ونیز آثاز کشف شده نوشته است وخود سالها درنقاط مختلف ایران وآسیای مرکزی سفر کرده وزمانی نیزکنسولگری انگلیس را درکرمان تأسیس نموده ودرکمیسیون تعیین حدود مرزی ایران و هند عضویّت داشته است، در کتابی زیر نام« تاریخ ایران» زیر فصل «ایلام منشأءِ قدیمترین تمدن ایران» می نویسد: « قدیمترین تمدن ایران در فلات آن ...دردرّۀ رودکارون یعنی ناحیه ای که آن را ایلام می خواندند، مشاهده می شود».( دفتر یکم، ۴۸و۴۹).
اعتمادالسلطنه، درکتاب«تطبیق لغات جغرافیایی قدیم وجدید ایران» می نویسد:«سوزیان اسم خوزستان بوده وپایتخت آن را سوز وسوس می گفته اند که همان شوش باشد، وبعدازاین که شوش خراب شد،درنزدیکی آن شوشتر را بنا کرده اند.».
مورخان یونانی دورۀ هخامنشیان وسلوکیان، به نامهای هرودوت وگزنفون،نام این سرزمین را "سوزیانا"، مأخوذ از اسم ایالت وشهر شوش ذکرکرده اند. نویسندگان رومی ویونانی دورۀ اشکانیان وساسانیان چون موسی خورنی واسترابون،آن را سوزیس،الیمائیس والیمااین وساکنان آنرا"الی میان" نوشته اند ولی بعضی مورخان همین دوره ازجمله «آمین مارسلن» یونانی،"سوزیانا" ضبط کرده اند.
پس از سقوط تیسفون درسال۱۶ هجری قمری (۶۳۷م) وپایان کار ساسانیان، با توجّه به تسلط همه جانبۀ حکام وخلفای عرب بر گستره ی ایران، بسیاری از اعراب چه به صورت مهاجر وچه به صورت سپاهی ، وارد خاک ایران شدند، شماری از آنان به گونه ی اقامت دایم دربخشهایی از خاک ایران ساکن گردیدند وطیّ گذشت زمان با ایرانیان درآمیختند و به زبان وفرهنگ ایرانی آشنا شده وبه شهروندی ایران درآمدند، اما در خوزستان این مهاجرت به گونه ای دیگربود به ویژه از زمانی که سرزمینهای آن سوی مرزغربی ایران به تملک عثمانی ها درآمد، برخی ازطوایف عرب ساکن بین النّهرین و دیگر نقاط عرب نشینِ متصرفی آن دولت؛ به خاطر تنگناهایی که حاکم بغداد نشین عثمانی برآنان وارد می ساخت، در زمان مشعشعیان ازعربستان و عراق وارد بخشی ازخوزستان شده وساکن شدند، این اعراب مهاجربه خوزستان بر خلاف دیگر مهاجران عرب در نقاط دیگر ایران، به خاطر نزدیکی به سرزمین های عرب نشین آنسوی خاک ایران وارتباط مداوم وسهل وآسان با اعراب آن سرزمین ها و وابستگی های خانوادگی با اعراب عربستان و عراق و به خاطرنبودن خط مرزی رسمی بین دوکشور ایران وعثمانی وعوامل دیگری از جمله فقدان راه ارتباطی خوزستان با دیگر مناطق ایران، زبان خودرا همچنان حفظ کردند.
در فرهنگ اعلام به کوشش دکترمحمد معین می خوانیم که :«بنی لحم در سده های اول ودوم پیش از هجرت؛ به سمت شمال جزیرة العرب وسوریه وفلسطین وبین النّهرین مهاجرت کردند و کشور لحم را در حیره بنیاد نهادند، آنان نخست مسیحی و سپس اسلام آوردند». دراین فرهنگ نیز می بینیم در حالی که از حکومت بنی لحم در حیره در سرزمین بین النّهرین می نویسد، از سکونت اعراب درخوزستان تا پیش ازسال ۱۶ هجرت(۶۳۷م) اشاره نمی شود.
ویل دورانت، می نویسد:« درشمال جزیرۀ عربستان نیز بعضی کشورهای کوچک عرب پاگرفت که چندان نپاییدند، مشایخ بنی غسان در قرن سوم هجری قمری یا نهم میلادی در قسمت شمال غربی و ناحیۀ اطراف تدمر که جزو سوریه بود، زیر حمایت روم شرقی حکومتی داشتند، در همین دوران پادشاهان بنی لحم نیز در حیره به نزدیک بابل یک دربار نیمه ایرانی داشتند وفرهنگ ایشان که از فرهنگ ایران مایه داشت در زمینۀ موسیقی وشعر شُهره بود، بنا براین مردم عرب مدتها پیش از اسلام در ناحیۀ شمال در سوریه وعراق نفوذ یافته بودند». دفتر۱۱، بخش دوم، ۵
ویل دورانت، نیزکه عمری را صرف پژوهش تمدن ها در هر گوشه وکنارجهان کرده و مجموعۀ عظیمی را در این باب جمع آوری نموده است، کمترین اشاره ای از سکونت اعراب در خوزستان تا پیش از سقوط ساسانیان نمی کند.
بین النّهرین وخوزستان به خاطرداشتن رودخانه های پرآب دجله وفرات و کارون وکرخه و دز وجراحی؛ مورد توجۀ برخی قبایل وعشایرعرب قرار گرفت، تا از سرزمینی خشک وکم آب وعلف که حتا یک رودخانه در آن جریان نداشت (وندارد) به سرزمینی پُر از آب وسبزه و مستعد کشاورزی ودام داری مهاجرت کنند، ازاین روبه مرور ایام در بخشهایی از بین النّهرین وشامات وفلسطین ودر خوزستان پس از سقوط ساسانیان، به ویژه در کناره های رودهای نامبرده ساکن شدند ویک بار نیزدر میانه ی سده ی نهم (ه ق)؛ توانستنداز اوضاع بُحرانی ایران که از سقوط تیموریان تا ظهور صفویان به وجود آمده بود و از هر گوشه وکنار ایران، خانی؛ شیخی؛ حاکمی وسرداری به هدف وشوق رسیدن به پادشاهی و حکمفرمایی بر بخش گسترده تری دست به خونریزی وغارت و جنگ وجدال می زد واز این راه اوضاع ایران به هرج ومرج کشیده شده بود، حکومتی از اعراب آن سوی مرز ایران به نام «مُشعشعیان» دربخشی ازخوزستان وخاک عثمانی برپاشد که مرکز آن هویزه در دشت میشان بود و ۶۹ سال به درازا کشید. مُشعشیان ازاعراب ساکن "واسط" شهری درمیان کوفه وبصره از متعلقات دولت عثمانی بودند که پس ازدعوی مهدویتِ از سوی شخصی به نام "سیدمحمد مُشعشع"ودرپی یک سلسله جنگها وراهزنی هاوقتل وغارت ها درسال ۸۴۴ه.ق با پیروان خود از خاک عثمانی فرارکرد وبه هویزه از آبادی های دشت میشان آمد وساکن شد وسلسلۀ مُشعشعیان را در بخشی از خوزستان وواسط وپیرامون آن بنیادنهاد. که اگر چه او وجانشینانش در این مدّت گاه حتا بر بخش نسبتاً وسیعی از خوزستان از جمله شوشتر ودزفول ورامهرمز نیز تسلط داشتند،اما هیچگاه نام عربستان بر حکومت خود ننهادند. که پس از ۶۹ سال بساط شان به دست شاه اسماعیل صفوی،برچیده شد.
احمد کسروی،در کتابش زیر نام«تاریخ پانسد ساله خوزستان»،مردم خوزستان از جمله هویزه مرکز فرمانروایی مشعشعیان وبه طورکلی دشت میسان یا میشان را تا پیش از حملۀ اعراب وحتا سده ها بعد نیز پارسی زبان می نویسدو...
طبری، نیز می نویسد:« عمر گوید هرمزان یکی از خاندان های هفتگانه ی پارسی بود وقوم وی مرگان قذق بود در ولایت اهواز... چون به روز قادسیه هزیمت شد، سوی قوم وخویش رفت وشاه آنها شد وبه کمک آنها با هر که می خواست پیکار می کرد، چنان بود که هرمزان از مناذر ونهر تیری ازدو سوی بر میشان حمله برد... روز جمعه پارسیان به خندقهای خود پناه بردند ومسمانان آن هارا محاصره کردند... کار به دلخواه عجمان بود که هروقت می خواستند به جنگ می آمدند، پس کار بر مسلمانان[ بخوانید اعراب] سخت شد وبیم گردید که کار به درازا کشد... جزءبن معاویه به دنبال هرمزان برون شد که به فرار؛ آهنگ رامهرمز داشت وپیوسته از آنها بکشت تا به دهکده ی شغر رسید... دورق شهر سرق بود وآنجا مردمی بودند که تاب حفظ شهر نداشتند وآن راآسان بگرفت وفرتریان[ پارسی زبان] را به جزیه دادن وذمّی شدن دعوت کرد». دفتر۵، ۱۸۸۳، ۱۸۸۸و ۱۹۴۹
اگرچه پیش ازمُشعشعیان، گروهی ازاعراب درپی شکست ساسانیان درسال۱۶ هجری قمری(۶۳۷میلادی) وارد خاک ایران شدند وبر بخش بزرگی ازایران حکومت راندند، اما هیچگاه نام عربستان بر ایران و یا مناطقی از آن از جمله بر خوزستان ننهادند، همچنین پس از ۱۸۰سال زمانی که ایران با ظهور حکومتگران ایرانی؛ حیات سیاسی مستقل خود را جدااز خلفای عباسی باز یافت، در هیچ کجای تاریخ ایران کمترین اشاره ای ازحاکمیّت اعراب درخوزستان تا سال ۸۴۵ ه.ق که مُشعشعیان با مهاجرت ازعراق توانسته بودند حکومتی که مرکزآن هویزه بودتشکیل دهند،نشده است.
ازیاد نبریم که بامهاجرت طوایفی ازاعراب به خوزستان، سکونت آنان در بخش کمتری از این سرزمین نسبت به پارسی زبانان که ازسده های بسیار دورتاکنون در خوزستان سکونت داشته اند می باشد، به موجب آماری که در سال ۱۳۹۵ به دست آمده۳۴٪ ازهم میهنان خوزستانی، عربند که بالغ بر ۱,۶۰۰,۰۰۰ تن از جمعیّت ۴,۷۱۲,۰۰۰ کل خوزستانی ها را تشکیل می دهند. ازاین رو دانسته نیست که نام عربستان به خوزستانِ۶۶درسدی پارسی زبانان نهادن؛ به مصداق چاه را نکنده منار را دزدیدن؛ چگونه به اهداف پلشت شان خواهند رسید!؟
تا زمان پادشاهی هرمزدوم پادشاه ساسانی(۳۰۲-۳۱۰م ) خبری از سکونت اعراب در خوزستان ویا یورش آنان به خوزستان نبود، درزمان این شاه؛ اعراب، بحرین را گرفتند وبه مرزهای ایران حتا تیسفون پایتخت ساسانیان تجاوز کردند وهرمز با آنان جنگید ودراین جنگ کشته می شود(به سال ۳۱۰م) . اما زمانی که شاپوردوم به پادشاهی می رسد،اعراب متجاوز را به سختی سرکوب کرده وتا صحرای عربستان پیش می راند وانتقام شدیدی از ایشان می گیرد و بسیاری از آنان را به قتل رسانید ویا اسیر ویا تارومارمی کند، چون شانه های اسیران را برای عبرت سایر راهزنان سوراخ کرده واز آن سوراخها طناب گذرانیده بود، به شاپورذوالاکتاف یعنی صاحب شانه ها مشهور شد واعراب ازآن زمان تا پایان پادشاهی خسرو پرویز(۶۲۸م) دست از تجاوز به ایران برداشتند.
درآن روزگاران که ورود به هر سرزمین بلامانع بود ونیاز به گذرنامه وروادید نبود و خط مرز رسمی نیزوجود نداشت،کوچ اقوام وعشیره هااز سرزمینی به سرزمین دیگربه انگیزه های گوناگون صورت می گرفته است که کشورما به سبب شرایط جغرافیایی اش؛ دردرازنای تاریخ خود؛ شاهد کوچیدن بسیاری از اقوام وعشایراز هرسوبه درون خودبوده است، که در نقاط مختلف ایران ساکن شدند،چه به گونه ی مسالمت آمیز وکوچ عادی وچه به گونه ی هجوم وجنگ؛ که تاریخ اجتماعی بسیاری از سرزمینها پُر است ازاین گونه مهاجرت ها ویا مُهاجمه ها. درایران نیزاقوامی ازاعراب و ترک وتاتار ومغول به مرورو در مقاطعی از زمان به ایران مهاجرت کردند ودر جای جای ایران ساکن شدند،اما یکی دو نسل بعددریک قاعدۀ کلی از شهروندان ایرانی به حساب آمدند و به ایرانی بودن خود تأکید داشتند، نه همچنان خودرا عرب و ترک وتاتارو مغول ووو. همانگونه که نسلهای مهاجرین از هر گوشه ی جهان به امریکا؛ خودرا امریکایی می خوانند، ازاین رو برهمین روند اگر هم عربهایی طیّ سالها به هر ترتیب دربخشی ازخوزستان ساکن شدند، با همه ی حفظ زبان خود، از شهروندان ایرانی به حساب آمده و می آیند. درکشور سویس مردم بخش آلمانی زبان ویا فرانسوی ویا ایتالیایی زبان آن کشورخود راآلمانی ویا فرانسوی وایتالیایی نمی دانند وهمچنان به شهروندی سویسی خود افتخار می کنند، در حالیکه این کشور دارای پیشینه ی تاریخی به بیش از دوسده نیست، بنا براین، تکلم به زبان عربی ویا اینکه اجدادشان عرب بوده اند، این جواز را به گروهک جدایی طلب عرب خوزستانی نمی دهد که به خاطر زبان؛ به قلب تاریخ پرداخته ودم از «عربستان» و«الاحواز» بزنند، این گروه معدود فرزندان ناخلف ایران زمین اند که با خیال خام به امید ریاست و وزارت؛ ازراه مُزدوری بیگانه؛ در چنبره ی کشمکش های چند دولت منطقه گرفتار آمده اند.
درکتاب«خوزستان وتمدّن دیرینه ی آن »، به نقل ازسیداحمد کسروی آمده است:«عربها که اکنون درخوزستان نشیمن دارند ازبومیان باستان خوزستان نیستند واز عراق وجزیرة العرب بدانجادرآمده اند... ایرانیان عربِ ساکن خوزستان، ازسی وسه طایفه یا عشیرۀ عرب می باشند که پیشینیان شان جملگی طیّ سالهاازعراق ویمن وسواحل جنوبی خلیج پارس وعربستان به خوزستان روی آورده وساکن گردیدند وبه مرور؛ هریک ازآنها به عشیره های گونه گون مُنشعب شدند که نام آورترین آنها کعبیان،مُشعشعیان ،بنی طُرُف،آل خمیس وآل کثیرمی باشد».دفتر۲-۶۳۹.
لرد کُرزُن در کتابش با عنوان«ایران و قضیّۀ ایران»که حاصل سفر دور ودرازش در زمان ناصرالدین شاه قاجار، به سراسر ایران در ایام جوانی اش بود می نویسد:« عمده ترین این طوایف عرب؛ قبیلۀ کعب بشمار می روند... این طایفه نیز اصلاً از سواحل عربی خلیج فارس به این حدود باتلاقی مصب دجله وفرات آمده وتبعۀ عثمانی شده بودند و اکثراً به گاو میش داری می پرداخته اند، تا وقتی که خشک سالی ویا فشار طوایف دیگر ایشان را ناچار به ترک آن حدود نمود، سپس این طایفه راه جنوب را پیش گرفته وقرارگاه تازه ای در حوالی کارون که آن را گبان یا قبان می نامیدند فراهم ساختند. بعد موقعی که درجهت شرقی به حوزۀ رودخانه ی جراحی نفوذ کردند ناگزیر بین آنهاو طایفۀ افشار که بر کرانه ی رودخانه ی مزبورسکونت داشتند، تصادم درگرفت و کعبی ها در حوالی فلاحیّه که دوازده میل پایین تر واقع گردیده است، چادر برافراشتند. به واسطۀ هرج ومرجی که بعد از مرگ نادرشاه، پیش آمده بود، ایشان فرصت را غنیمت شمرده دسته ی افشار را از آن حدود بیرون وتمام این ناحیه را اشغال کردند .
نیاکان هم میهنان عرب خوزستانی ما اگرچه در بدو امر مهمانان ناخوانده ای بودند که به خاطر شرایط موجود؛ چه ازبرای آنان وچه از جهت اوضاع واحوال ایران پس از سقوط ساسانیان، وارد خاک ایران از جمله خوزستان شدند و سکونت اختیار کردند، اما با استقرار در خاک ایران، خود و بازماندگان شان بنا بر عُرف واصل شناخته شده؛ همواره از شهروندان ایرانی واز هم میهنان ایرانیان به حساب آمده ومی آیند.
دریغ این که نام عربستان از آنجا برخوزستان اطلاق شد که صفویان به خاطر اختلافات مذهبی با عثمانیان و جنگ وجدال دراز مدّت با آنها؛ چون نخواستند در برابر عثمانی ها کم بیاورند، با توجه به قبایل عرب زبان در بخشی از خوزستان،با غرور بیجا وبی مورد نام عربستان براین سرزمین نهاده بودند تا به دولت عثمانی بگویند که اگر شما برعرب وترک حکومت می کنید، ماهم برترک وفارس وعرب حکومت می کنیم، اگرشما عربستان دارید؛ ماهم داریم! وآنچه که نسل معاصررا درمورد خوزستان در گیر کرده است از جمله ثمرۀ گنُده گویی های بی مورد صفویان و سپس قاجارهاست، که ادامه دهندگان راه آنها بوده اند، در اطلاق عربستان بر سرزمین ایرانی خوزستان، و تعلق آن به اعراب درست مانند ای
این است که بگوییم امریکا به خاطر مردم سیاه پوست افریقایی تبارش؛ افریقاست!

 Picture1  Picture2  Picture3  Picture4  Picture5  Picture6
 ایندتّوشاه ایلام عصای خمیده را
به وزیرش کوک سیموت اهدا
می کند. حکم در سمت راست
کتیبه دیده می شود.
  کتبه ای ازدبیره ی
 ایلامی ها
 ماکت زیگورات در
 چغازنبیل
  حلقه طلایی ازآرامگاه
 ارّجان در خوزستان
 اپرت، یکی از شاهان ایلام
 پسر خود سیلههه را به امیری
 شوش منصوب می کند.حکم
 به خط ایلامی در سمت راست
دیده می شود.
  نگاره ی بانویی ایلامی
 ازگل پُخته.

آیا یکی از این آثار پر شماردر خاک عربستان، زادگاه پیامبر اسلام به دست آمده است؟ درباره ی بُطلان ژاژخواهی جدایی خواهان عرب خوزستانی، مُستندان تاریخی فراوانی وجوددارد، که به خاطر دوری جستن ازطولانی شدن نوشتاراز اشاره به آنها خودداری می کنم،ضمناً «در خانه اگر کس است ، یک حرف بس است».
ک ــ هومان ۷ اپریل ۲۰۲۳

 

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 نوشته های هم میهنان که در این تارنما منتشر می شوند، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کنند

 

 

 طناب دار - توماج

 

ايران مينو سرشت - شيفته 

عضویت در نهاد مردمی

عضویت هم میهنان و افراد در نهاد مردمی به دو صورت پشتیبانان حقیقی برای ساکنین خارج کشور و یا پشتیبانان مستعار برای هم میهنان ساکن در ایران  می باشد.
از شما هم میهن گرامی دعوت می شود برای همکاری با هموندان  نهاد مردمی که برای استقرار نظامی دموکراتیک در ایران تلاش می نمایند به نهاد مردمی بپیوندید و ما را در اجرای پروژه های سرنگونی فرقه تبهکار اسلامی حاکم در ایران یاری فرمائید.

برای خواندن راهنمای ثبت عضویت اینجا کلیک کنید

تولیدات نهاد مردمی

در دفتر روابط عمومی نهاد مردمی، در بخش تولیدات با همکاری گروه محتوا و گروه نویسندگان کلیپ هائی برپایه اخبار روز و رویدادهای مربوط به ایران تهیه می شود که در شبکه های مجازی نهاد مردمی شامل فیسبوک، یوتیوب، تلگرام و اینستاگرام منتشر می شوند.
برای بازدید و یا اشتراک در شبکه های مجازی نهاد مردمی روی لوگوهای زیر کلیک نمائید