سعید سلامی
مُغولها، مافیای حکومتی در ایران، همانندیها و ناهمانندیها
میگویند زمانی که مغولها به دروازۀ شهر نیشابور رسیدند، یکی از فرماندهان افراد زیردست خود را دور خود جمع کرد و دستور همیشگی را به ایشان یادآوری نمود: «هیچکس نباید زنده بماند، هر خانه و کاشانهای باید ویران گردد.» و آنگاه که هر جنبندهای برخاک و خون کشیده شد و نیشابور به ویرانهای تبدیل گشت، فرمانده بار دیگر افراد خود را فرا خواند و این بار از ایشان پرسید که آیا کسی در طول یورش و کشتار لحظهای دچار تردید یا احساس ترحم شده است.
میگویند یکی از سربازها بلند شد و اعتراف کرد که در یک مورد، گرچه به طور گذرا، اما به هرحال در یک مورد در کشتن تردید کرده و دچار ترحم شده است. فرمانده دستور داد که سرباز به توصیف آن لحظه به پردازد، آنگونه که همه بشنوند. سرباز با صدای بلند چنین تعریف کرد: «در یکی از روزهای یورش با چند سرباز وارد خانهای شدیم که زن و مردی درآنجا زندگی میکردند.
سربازانِ همراه، به ساکنین خانه که هراسان پشت به دیوار چسبیده بودند حمله بردند و من به وارسی خانه پرداختم تا مبادا کسی پنهان از چشم ما زنده بماند. در اتاق پشتی پردهای آویزان بود. من آنرا بالا زدم. در پشت پرده کودکی را پنهان کرده بودند. من بطرف کودک خم شدم. وقتی او مرا دید، لبخندی زد. من نوک سرنیز را در دهان کودک گذاشتم. او به هوای اینکه پستانکی بر دهانش گذاشتهاند شروع به مِک زدن کرد. من در فشار دادن سرنیزه تردید کردم و لحظهای دچار احساس ترحم شدم. اما به زودی بر احساس خود غالب آمدم و سرنیزه را آنچنان در دهان کودک فشار دادم که از آنطرف سرش بیرون آمد.»
فرمانده سرباز را پیش خود فراخواند و لحظهای با خشمی مرگبار در وی نگریست. آنگاه دستور داد که وی در روی زمین دراز بکشد و به سرباز نزدیکتر امر کرد که سرنیزهاش را در دهان همرزم خویش آنچنان فشار دهد که از آنسوی سرش بیرون بیاید.
این حکایت به احتمال، واقعی نیست و صرفاً برای نشان دادن بیرحمی و سنگدلی کم نظیر مُغولها در کشتن و ویران کردن نقل شده است. گرچه آنها در مسیر جهان گشایی خود به شقاوتی هولناکتر از این دست زدند.
چرا فرمانده، که او نیز دستور ما فوق خود را اجرا میکرد، از تردید و ترحم زیردست خویش که لحظهای بیش نبوده است، آنچنان برافروخته شد؟ پاسخ ساده است: برای جهانگشایی و تجاوز به حریم دیگران تردید و ترحم بر موانع، حتا اگر آنها آدمهایی با گوشت و پوست و احساس درد و رنج باشند، خود به مانعی بزرگ تبدیل میشوند؛ با فرماندهان و سربازان مردد و مهربان که نمیتوان جهان گرفت.
جهان همانندیها
نگاهی هر چند گذرا بر رفتار رژیمی به غایت چپاولگر و سرکوبگر، بهویژه بعد از اعتراض و خیزش بخش وسیعی از ایرانیان، همانندیهای انکار ناپذیری را با مغولها(١) در معرض دید میگذارد؛ مغولها میخواستند دنیا را زیر نگین امپراتوری خویش بگیرند، بنابراین برای رسیدن به آن باید همۀ موانع را از سر راه برمیداشتند.
ارادۀ تزلزلناپذیر در انهدام خانه و کاشانۀ مردم و بیرحمی در کشتار انسانها، از دید تجاوزگران مغول، آزمونی بود برای ارتقا سربازان و افسران به درجات بالاتر و مطمئن شدن برای حمله و کشتارهای وسیعتر بعدی.
استبداد دینی و نظامی در ایران هم مصمّم است امپراتوری شیعه را در همه جای جهان گسترش دهد، همۀ منابع و ثروت ملّی را تحت عنوان غنیمت جنگی که در سال ۱۳۵۷ تصاحب کرده، در چنگ خود نگه دارد و برای رسیدن به این هدف بر آنست که بر همۀ موانع انسانی و غیر انسانی چیره شود؛ این موانع میتوانند اعتراضات خیابانی جانبرلب آمدهگان، دانشگاهیان و کارگران باشند.
شلیک به هواپیمای مسافربری، قتلعام معترضین به بیعدالتی گسترده با سلاحهای جنگی، شلیک بر قلب، سر و چشم آنان، انداختن آنها به پایین از بالای ساختمانها، رد شدن با اتومبیل از روی آنها، جسم و جان بازداشتشدگان را مورد تجاوز قراردادن و مجبور کردن آنان به اعترافِ گناهان ناکرده در شوهای تلویزیونی، سایۀ ترس و مرگ بر سر ملّتی گستراندن برای ممانعت از اعتراضات بعدی، آزمونی است برای “سربازان امام غایب” در جهت تصاحب موقعیتهای بالاتر و نزدک شدن به مرکز مافیای قدرت.
قاضی صلواتیها، حسین شریعتمداریها، سردار سلامیها و دهها جانی و متجاوز به روح و جسم انسانها، این چنین امتحان پس میدهند و از “ولی امر مسلمین جهان” نمرۀ قبولی میگیرند. آنان هر چه بی پروا تر و گسترده تر جان انسانها را بگیرند، هر چه دروغ بزرگتر بگویند و هر چه بی شرمانه تر شهروندان را مورد تجاوز قرار دهند، بیشتر قدر میبینند و بر صدر مینشینند.
مُغولها هم به روش رایج در جنگ، حیلههایی بهکار میبردند تا نشان دهند نیرویی شکستناپذیرند، از اینرو همواره سعی میکردند نیروی خود را بیش از آنچه واقعیت داشت نشان دهند. هر مغولی با چندین رأس اسب وارد میدان نبرد میشد؛ آنها با سوار کردن آدمهای دروغین بر اسبهای پراکنده سعی میکردند بر ترس و وحشت دشمن بیافزایند. مورخان در حدود پنج اسب را همراه هر مغول تخمین میزنند.
مافیای حکومتی هم در ایران از همین حیلهها در مقابله با خیزش انقلابی مردم بهکار میبرد. او با آوردن انبوه موتورسواران سیاهپوش، با ظاهری غیرعادی و ترسآفرین و با جولان دادن تانکهایی بیریخت و زُمخت در خیابانهای شهر، سعی میکند در شهروندان ترس و وحشت ایجاد نماید تا از این طریق سرکوب را راحتر و ارزانتر تمام کند.
مغولها عقیده داشتند که چنانچه مردم یک شهر به طرز هولناکی قتلعام شوند، مردم شهر بعدی بدون مقاومت تسلیم خواهد شد و به این طریق از تلفات غیرلازم نیروی مغولان پیشگیری خواهد شد. او سعی میکرد آوازۀ شقاوت و بیرحمی مغولها در همه جا پراکنده گردد تا شهرهای مورد حمله بدون مقاومت و بهطور داوطلبانه تسلیم شوند.
تجاوزگران حکومتی در ایران هم در سرکوب و ارعاب سنگ تمام میگذارند تا معترضان و ناراضیان، آنان که هنوز در خیابانند، صحنۀ اعتراض را هرچه زودتر ترک کنند. آنها بازداشتشدگان را آشکارا و با وقاحتی بینظیر مورد تجاوز قرار میدهند و به گسترش خبر آن در سطح شهر دامن میزنند تا دیگر معترضین بدانند که آمدن به خیابان برای برافکندن رژیم، چه بهای سنگینی برای آنها بهبار خواهد آورد.
ناهمانندیها
در تاریخ، شقاوت و بیرحمی کمنظیری به نام مغولان ثبت شده است. آنان در جنگ از همان فنونی استفاده میکردند که در صید شکار یاد میگرفتند: حوصله و شجاعت، مهارت و نظم در مقابل دشمن. با این حال، “فقدان تعصب مذهبی و سیاست پا برجای مدارای مذهبی” هم در میان مغولان ثبت شده است. مغولان در بخشهای مختلف امپراطوری خود، دین پیشرفتهتری را که از اتباع مغلوب خود میآموختند، میپذیرفتند. آنها در ایران و سرزمین اردوی زریّن (٢) اسلام را پذیرفتند و در چین نوع تبتیّ بودیسم را. پیش از آنکه مغولهای ایران به اسلام بگروند، بودیسم در میان آنان نیز نفوذ داشت.» (٣)
پایههای جمهوری اسلامی از همان روزهای نخست شکلگیری خود، از زمان و زبان پایهگذار آن و بنابه ماهیت و سرشت ایمان قلبی و آرمانشهری او، با دغلکاری، دروغ، فریب، با خصومتی بیامان و اعلام جنگی آشکار با دگراندیشان، با دیدگاهی انحصارگرانه و در یک دایرۀ تنگ “خودی و غیرخودی” گذاشته شد. با گذشت زمان این دایره تنگ و تنگتر شد تا امروز که حاکمیّت بهصورت مافیای حکومتی در آمده است، هیجگونه اعتراض و اظهار نارضایتی حتا در حدّ یک نامه به “رهبر و فرمانده” را برنمیتابد. حکومتگران، خانقاه دراویش را بر سرشان آوار کردند، بهاییها را به بهانۀ واهیِ جاسوسی به اعدام محکوم کردند، سنیها را حتا به عنوان شهروندان درجه دوم به حساب نیاورند، “غیرخودیها” را اگر زنده باشند نابود میکنند و اگر مرده باشند جسدشان را به سرقت میبرند و یا سنگ قبرشان را تکه پاره میکنند.
تجاوز به زنان اتباع مغلوب در گذشته امری نادر نبوده است، اما تجاوز به جوانان و مردان ملل شکستخورده به نام مغولان در تاریخ ثبت نشده است. استبداد دینی - نظامی در ایران، بازداشتشدگان را در کف زمین بتونی درازکش میکند و آنها را با وقاحتی آشکار مورد تجاوز قرار میدهد تا به این صورت و به خیال خود، غیرت و غُرور آنها را برای همیشه خدشهدار و معیوب کند.
بر پشت اسب میتوان کشوری گرفت،
امّا بر پشت اسب نمیتوان آن را اداره کرد
دیوید مورگان در کتاب خود، مغولها مینویسد: «امپراطوری مغول زادۀ پیروزی نظامی و عامل استمرار آن تفوّق نظامی بود.» این گفتۀ کهن چینی که “یـه لو چئو تسای” آن را برای خان بزرگ، اُکتای ابراز کرده گویای حقیقتی خدشهناپذیر است: «هر چند امپراطوری بر پشت اسب فتح شده باشد، امّا از پشت اسب نمیتوان آن را اداره کرد.»
گردونۀ حکومتی امروز در ایران، بر روی چرخهای تانکها، ابپاشها و موتورسیکلتها پیش میتازد. آری، با مردان نقابپوش و با مواد روانگردان، میتوان خیابانها را “فتح” کرد، اما از پشت تانک نمیتوان آن را اداره کرد.
سخن آخر
مغولها در قرنهای سیزدهم و چهاردهم میلادی، جهان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و امپراطوری خود را در همین دوران بنیان گذاشتند. زادگاه آنها در قلمرو سرزمین کنونی مغولستان قرار داشت. آنها عشایر کوچندهای بودند که میبایست برای چرای اسبها و رمههای گوسفندان خود پیوسته به دنبال مراتع و سرزمینهای استپی جدیدی باشند. آنها از طریق شکار نیز گوشت مورد نیاز خود را به ویژه برای سپری کردن سرمای سخت زمستان مغولستان تأمین میکردند.
«سراسر زندگی آنها، فرایندی از آموزش نظامی بود. همان فنونی که در یک جامعۀ شبانی و شکارگر برای بقا ضرورت داشت، با اندکی تغییر در جنگ نیز بکار میرفت.» (۴) سرشت جامعۀ صحرانشینی و شکارگر از همان دوران کودکی و جوانی، از مغولها آدمهایی به صلابت سرزمین استپی و شکارگرانی سنگدل، با ارادهای استوار تربیت میکرد.
عصر مغولها، عصر تاختوتاز و دوران حمله کردن و مورد حمله قرار گرفتن بود. از سوی دیگر، همانگونه که گفتیم مغولها همواره در پی یافتن چراگاههای جدیدی بودند؛ کوچ و حرکت آنها برخوردهایی را هم با صاحبان مراتع و چراگاههای دیگر ناگزیر میکرد. امّا پایههای جمهوری اسلامی ایران در سرزمینی با فرهنگ شهرنشینی کهنسال و در اواخر قرن بیستم گذاشته شد؛ در عصری که از عمر ایجاد اتحادیهها و اتحادها سالهای دراز میگذشت. با گذر زمان ملّتهای جوامع مختلف هرچه بیشتر به هم نزدیکتر شدهاند.
بعد از سدهها کشتوکشتار مذهبی، قومی، ارضی و...، امروزه در نتیحۀ جهانی شدن، همزیستی مسالمتآمیز در بین ملل مختلف، به گرایشی غالب تبدیل شده است. حملۀ تجاوزگرانۀ روسها به سرکردگی پوتین به کشور همسایهاش اوکراین، صرفا بهمنظور اشغال آن کشور و ضمیمه کردن آن به خاک خود، شاید آخرین تهاجم یک کشور علیه کشور دیگر در عصرما باشد.
ایرانیان در سال ۱۳۵۷، برای آزادی، عدالت اجتماعی و شرایط زندگی بهتر که سرزمینشان با منابع و ذخایر غنی خود میتوانست آنها را برآورده سازد، اما همواره از ایشان دریغ شده بود، به پا خاستند. در پی برافکندن رژیم حاکم که مانع گسترش عدالت و آزادی بود، جمهوری اسلامی؛ حکومتی خودکامهتر، انحصارگرتر و ناکارآمدتر سربرآورد.
سنجش کارنامۀ مغولها و جمهوری اسلامی و مقایسۀ عملکرد آنها، ناانصافی در حق مغولهاست؛ سبعیت و بیرحمی مغولهای دوران گذشته در سنجش سبعیت و بیرحمی یک حکومت عصر مدرن رنگ میبازد. نتیجۀ این سنجش به نفع مغولها، شاید پوزشی باشد از ایشان که آنها را بعد از ۷۰۰ - ۶۰۰ سال با حکومتی امروزین اما با عملکردی به مراتب هولناکتر مورد مقایسه قرار میدهیم.
برگرفته از ایران امروز
——————————————
۱. من از کاربرد واژۀ مافیا، این واژهی سیسیلی ایتالیایی، بمعنی انجمن خلافکاران، در ارتباط با حکومتهای تمامیتخواه مانند رژیم ایران همواره احتیاط کردهام. امّا همانندیهای آشکار بین ساختار مافیا و ساختار حکومتی ایران، آدمی را در اطلاق این واژه جسورتر میکند. برای نمونه، طبق یکی از اصول غیر قابل تخطی در اساسنامۀ مافیا و در سیستم ساختاری آن، هر عضوی، از بالا تا پایین، از رئیس تا به اصطلاح مرئوس، تاریخ مصرف داشت (احتمالا هنوز هم دارد، نمیدانم.) بعد از انقضای آن تاریخ (شاید به خاطر کنترل بیشتر و جلوگیری از نفوذ پلیس)، آن فرد باید از میان برداشته میشد. در سیستم مافیائی در ایران هم، افراد در هر منصب و مقامی، بعد از انقضای تاریخ مصرفشان باید معدوم گردند. از سعید امامی تا فلان متخصص هستهای، از احمد خمینی، “یادگار امام” تا ولی نعمت رژیم، علی اکبر رفسنجانی، و (به روایتی) تا بنیانگذار جمهوری اسلامی، سید روح الله الموسوی الخمینی.
۲. مغولهایی که در قفقاز شمالی، ترکیه ، صحرای جنوب روس و اراضی بخش پایینی ولگا ساکن شدند، به خانان اردوی زرین معروف شدند.
۳. دیوید مورگان، مغولها
۴. همان
سعید سلامی
ژانویه ۲۰۲۳ / دی ۱۴۰۱