روشنک آسترکی
«تا کنون نصف جمعیت کشور به حساب نیامده و خانمها را از هرگونه حقی محروم کرده بودند… در صورتی که صرف نظر از وظایف مادری، آنها میتوانند دوشادوش مردها خدماتی را عهدهدار باشند»، «ما میلههای زندان را شکستیم و خانمها آزاد شدند». این جملات را رضاشاه پهلوی ۸۷ سال پیش، در ۱۷ دی ۱۳۱۴ خورشیدی، در جشن دانشسرای مقدماتی دختران بر زبان آورد و آزادی پوشش برای زنان در ایران بطور رسمی آغاز شد.
این جملات اکنون برای زنان ایران و به ویژه زنان جوانی که هویت اجتماعیشان در دوران جمهوری اسلامی شکل گرفته، معنایی عمیقتر یافته است؛ زنانی که این روزها در جریان انقلاب ملّی علیه جمهوری اسلامی، حجاب اجباری از سر برداشته و روسری خود را در خیابان به آتش میکشند. یکی از اصلیترین خواستههای زنان در جریان جنبش انقلابی ماههای اخیر از جنس همان خواستههایی است که زنان در اواخر قاجار و در جریان انقلاب مشروطه برای آن مبارزه میکردند و با آغاز حکومت پهلوی با حمایت قانون به دست آوردند: آزادی و برابری حقوقی.
اما زنان ایران طی یک قرن گذشته از کجا به کجا رسیدهاند؟ جایگاه اجتماعی زنان که نیم قرن پیش تا گذاشتن تاج پادشاهی بر سر زنان کشور توسط پادشاه، محترم و ارزنده شمرده میشد، چطور با انقلاب تباه ۵۷ تا جایی سقوط کرد که متحجرترین قوانین جمهوری اسلامی در حوزه مدنی و کیفری آنها را تحقیر و از حقوق انسانی محروم کند؟
از «کشف حجاب» تا تاج پادشاهی بر سر زن ایرانی
آزادی زنان از جمله آزادی پوشش از اواخر دوران قاجار مطرح بود و در موج مترقی شکلگرفته در دوران انقلاب مشروطه برجسته شد. آزادی و برخورداری از حقوق برابر برای زنانی که سالهای سال در اندرونیها محبوس و در میان پارچههای سیاه پنهان نگه داشته شده بودند، در مقالات نویسندگان آن دوران و اشعار شاعرانی چون میرزاده عشقی، ملکالشعری بهار، عارف قزوینی، پروین اعتصامی و ایرج میرزا بازتاب مییافت.
پروین اعتصامی یکی از پیشروترین زنان جوان آن دوران در خرداد ۱۳۰۱ در جشن فارغالتحصیلیاش سخنرانی کرد. او در بخشی از این سخنرانی که به «اعلامیه زن و تاریخ» معروف شد گفت: «ایران، وطن عزیز ما که مفاخر و مآثر عظیمهٔ آن زینتافزای تاریخ جهان است. ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد. ایران با عظمت و قوتی که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده، اکنون دنبال گمگشتهٔ خود میدود و به دیدار شاهد نیکبختی میشتابد. پیداست برای مرمت خرابیهای زمان گذشته، اصلاح معایب حالیه، و تمهید سعادت آتیه، چه مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاهها را عبور نماید. امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین، روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مهمهی اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشتهٔ اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش بالگشایی خواهد کرد.»
©کیهان لندن/ کارتونهای احمد بارکیزاده
آزادی و برابری زنان، در کنار میهندوستی، ضرورت حاکمیت قانون، جایگزینی علم و عقل با خرافات و شریعت، از محوریترین خواستههایی بود که تحقق آن میتوانست ایرانی را که پیش از مشروطه در «لبه پرتگاه» قرار گرفته بود نجات دهد.
با بذر کاشته شده توسط روشنفکران مترقی و آزادیخواه در جامعه بود که قانون آزادی پوشش زنان که به «کشف حجاب» معروف شد توانست با استقبال عمومی روبرو شود و بسترساز حضور اجتماعی زنان در آغاز دورهی ایران نوین و مدرن شود.
توسعه اجتماعی و اقتصادی بدون بیرون کشیدن زنان از اندرونیها و ایجاد فرصت برابر برای زنان و مردان امکانپذیر نبود و پادشاهان فقید پهلوی با درک درست همین واقعیت بود که نه تنها به سرعت توانستند برابری جنسیتی را در ایران قانونمند کنند بلکه محمدرضا شاه پهلوی با نهادن تاج بر سر شهبانو فرح پهلوی به عنوان «نایبالسلطنه» آنطور که شهبانو گفته است، تاج را بر سر زنان ایران گذاشت؛ آنهم در سالهایی که در اکثر نقاط جهان حتی در بسیاری از نقاط اروپا زنان حتی از داشتن حق رأی و حمایتهای قانونی مناسب محروم بودند!
توسعه اجتماعی در دوران رضاشاه فقید و توسعه اقتصادی در دوران محمدرضاشاه فقید به سرعت انجام شد و پیش از آنکه برنامه توسعه سیاسی در ایران به عنوان گام سوم رسیدن به ایران مترقی تکمیل شود، انقلاب ۵۷ ورق را برگرداند و ایران را به سالهای پیش از مشروطه، و لبه همان پرتگاه که پروین اعتصامی توصیف کرده بود، پرتاب کرد.
مسیر معکوس و ارتجاعی که از انقلاب ۵۷ برای ایران و ایرانیان رقم خورد، زنان را به قربانیان محوری انقلاب اسلامی تبدیل کرد. جمهوری اسلامی در کنار باورهای ایدئولوژیک زمامدارانش، با استفادهی ابزاری از زنانی که حجاب اسلامی به آنها تحمیل شده، تلاش داشت ویترین حکومت اسلامی برآمده از انقلاب را بزک کند. اما تحمیل حجاب تنها بخشی از خشونتی بود که بر زنان ایران روا میشود. حقوقی که زنان در دوران پادشاهان فقید پهلوی به دست آورده بودند، یکی پس از دیگری از آنها سلب شد. جمهوری اسلامی با احکام شریعت در زمینه حقوق مدنی و کیفری و با ترویج تعدد زوجات و چندهمسری و «کودکهمسری» با حقوق زنان ایران که در قرن بیستم بدیهی مینمود به مقابله پرداخت.
از «یا روسری یا توسری» تا «زن زندگی آزادی»
تئوریسینهای جمهوری اسلامی پس از تشکیل حکومت برآمده از انقلاب ۵۷، امیدوار بودند که با زور و فشار و به اصطلاح فرهنگسازی درباره «زن مسلمان شیعه»، فرآیندی اجتماعی را در ایران شکل دهند که طی آن زنان ایرانی تغییر نگرش داده و کمکم به نیمی از جامعهی «اُمت شیعه» تبدیل شوند.
تحمیل حجاب اجباری به زنان با «یا روسری یا توسری» و اعمال انواع خشونت کلامی، رفتاری و قانونی علیه زنان، از جمله چسباندن پونز به پیشانی آنها از سوی مأمورانی چون اکبر گنجی در سالهای نخست پس از انقلاب آغاز شد و طی سه دهه بعد به گفته مقامات حکومتی ۳۲ دستگاه بطور مستقیم و غیرمستقیم با موضوع حجاب اجباری درگیر بوده و گشت ارشاد اسلامی هم که محصول دولت اصلاحطلب محمد خاتمی است نهاد نظامی زیرشاخهی پلیس امنیت اخلاقی برای این «امر ایدئولوژیک» شد.
«حجاب اجباری» همیشه برای جمهوری اسلامی موضوعی محوری بوده است؛ امرداد امسال و حدود یک ماه پیش از آغاز اعتراضاتی که به شکل جنبش انقلابی و ملی علیه جمهوری اسلامی تداوم یافته، علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی در دیدار با ائمه جمعه موضوع «حجاب» را پیش کشید و ادعا کرد: «غربیها سالها است که میگویند تا زمانی که زن از قیود اخلاقی و شرعی رها نشود، نمیتواند پیشرفت کند و به مدارج عالیِ علمی، سیاسی و اجتماعی برسد اما زن مسلمان ایرانی در بیش از چهل سال گذشته توانسته است با حجاب اسلامی و چادر در میدانهای مختلف علمی، اجتماعی، ورزشی، سیاسی، مدیریتی، اقتصادی و فرهنگی حاضر شود و به موفقیتها و سربلندیهای بزرگ دست یابد.»
جدا از تحریف و دروغی که در سخنان علی خامنهای درباره زنانی که او و حکومتاش آنها را همواره «جنس دوم» و حتا کمتر از نصف مردان به شمار آورده دیده میشود، زن ایرانی اگر طی چهار دهه گذشته توانسته با وجود انواع محدودیتها و خشونتهای تحمیل و تبلیغ شده از سوی جمهوری اسلامی همواره در تلاش و موفق نیز باشد، به دلیل همان میراث فکری و فرهنگی باقیمانده از دوران پیش از انقلاب تباه ۵۷ است!
زنان ایرانی در هفتههای پس از انقلاب ۵۷، نخستین تجمع اعتراضی علیه جمهوری اسلامیِ تازه تأسیس را با تظاهرات علیه حجاب اجباری را در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ برگزار کردند و تا کنون مسیر مخالفت با حجاب تحمیلی همواره ادامه داشته است.
این فرایند در حالی بیش از چهار دهه طول کشیده که حالا ایرانیان سراسر کشور با هر جنسیتی در برابر جمهوری اسلامی ایستاده و جنبشی انقلابی را پیش میبرند که طی چهار ماه، پایداری و همبستگی ملی آنها در داخل و خارج کشور، جهان را به شگفتی وا داشته است.
این جنبش از ۲۶ شهریور ۱۴۰۱ و در پی جان باختن مهسا امینی دختر ۲۲ سالهای که بر اثر ضرب و جرح مأموران گشت ارشاد به کما رفته بود آغاز شد و شعار «زن زندگی آزادی» را جهانی کرد. جان باختن دختر جوانی که به دلیل آنچه از دید مأموران گشت ارشاد، «پوشش نامناسب» و برخلاف قوانین و الگوهای «حجاب اجباری» جمهوری اسلامی ارزیابی شد، به اعتراضاتی انجامید که با گذشت بیش از ۱۱۰ روز میتوان گفت دیگر خاموش شدنی نیست.
اعتراضات مردم در همه استانها و بیش از ۱۶۵ شهر ایران به رستاخیز ملی علیه ظلم ۴۳ ساله جمهوری اسلامی تکامل یافت بطوری که بخش دوم «مرد میهن آبادی» از سوی مردم به شعار اولیهی «زن زندگی آزادی» افزوده شد تا نشان دهد معترضان بسی فراتر از جنسیت و مسئله زنان، به دنبال آزادی و کرامت همه ایرانیانی هستند که طی چهار دهه گذشته توسط جمهوری اسلامی به یغما رفته است؛ آنها، زن و مرد، به دنبال زندگی در میهنی آزاد و آباد هستند.
قابل توجه اینکه با گذشت چهار ماه از انقلاب بزرگ ایرانیان علیه جمهوری اسلامی و در حالی که انواع سرکوب و کشتار نتوانسته مردم را از مسیر انقلاب ملّی بازگرداند، حالا زمامداران حکومت برای حفظ نظام به دنبال راهکاری برای توقف انقلابی هستند که هدفش تغییر رژیم و ساختار سیاسی کشور است.
در چنین شرایطی از یکسو اصلاحطلبان و بازوهای صادراتی آنها با «زنانه» قلمداد کردن اعتراضات، جنبش انقلابی مردم برای آزادی را به پوشش اختیاری به عنوان تنها «مطالبه» کاهش میدهند و در آنسو اصولگرایان با کوبیدن بر طبل «حجاب اجباری» همان بازی دوگانهای را پیش میبرند که «تغییر ساختار سیاسی» در آن جایی ندارد.
به بیان دیگر، تأکید بر صرفا «انقلاب زنانه» و «حجاب» و اصرار بر اینکه این انقلاب، انقلاب «زن زندگی آزادی» است و نفی دیگر ابعاد ملّی و سراسری آن، همگی به نفع جمهوری اسلامی است تا موضوع رستاخیز ملی علیه حکومت به موضوع «حجاب» به عنوان «مطالبه»ای درون چارچوب جمهوری اسلامی کاهش یابد.
اینهمه در حالیست که همانطور که ۱۷ دی ۱۳۱۴ نقطه عطفی در فرآیند نجات ایران از «لبه پرتگاه» شد، «زن زندگی آزادی» نیز ۹ دهه بعد، آغازگر یک انقلاب ملی شده که ایران را از تباهی جمهوری اسلامی به سوی تشکیل حکومتی دموکرات و سکولار پیش خواهد برد.
برگرفته از کیهان لندن