محسن کردی
زمان کوتاه، سادگی و آسانی به ثمر رسیدن انقلاب 57 که مهمترین عامل آن حضور وحدتبخش خمینی بود این توهم را برای بخش بزرگی از مردم بوجود آورده بود که برای ایجاد یک انقلاب حتما باید یک رهبر در میدان باشد و بدون رهبر انقلاب به ثمر نمیرسد. این توهم باعث شده بود که مردم در خانه منتظر یک رهبر باشند و گاه در تظاهرات در سالهای قبل او را صدا میکردند. اما امروز می بینیم که بدون رهبر هم میشود انقلاب کرد! اما بپردازیم به مقوله رهبری. مهمترین وظیفه یک رهبر را میتوان در دو مقوله کلی خلاصه کرد:
1- ایجاد یک ایدئولوژی، اندیشه و تفکر در جهت تغییر وضعیت (در اینجا تغییر رژیم).
2- رهبری تاکتیکی یک حرکت.
در باره مورد اول باید گفت در انقلاب فعلی برای بوجود آوردن اندیشه گذار به جامعه سکولار دمکرات این کار چند سالی است که شده و نیازی به یک رهبری نیست که مردم را برای گذار قانع کند. حتا پایوران نظام نیز از سالها قبل قانع شده اند که ایران جمهوری اسلامی جای زندگی نیست و فرزندان شان را برای زندگی به خارج فرستاده اند.
در باره مورد دوم رهبری تاکتیکی، مردم مبارز ایران تاکتیک های شان را بنا به صلاح و نیازشان یا ترفندهای رژیم بصورت آنی بر میگزیند و نمیتوانند منتظر فرمان رهبری باشند و دارند کارشان را می کنند.
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که اگرچه حضور یک رهبر یا شورای رهبری بسیار برای حرکت مفید است اما معنایش این نیست که بدون آن نمیتوان تغییر رژیم را ایجاد کرد. در تاریخ معاصر ما چند رژیم چنج بدون رهبر را شاهد بودیم:
سرنگونی چائوشیسکو ظرف ده دقیقه رخ داد و به چند ساعت نکشید که اعدام شد و دقیقا نمونه «شبانگه به سر فکر تاراج داشت\\ سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت» بود. هنگامی که کودتا بر علیه گورباچف در شوروی رخ داد مردم مسکو بیرون ریختند و جلوی تانک کودتا گران ایستادند. آنها هم رهبری نداشتند. انقلاب های بنفش و نیز سرنگونی ها و زلزله ها در بهار عربی نیز بدون رهبر و در اثر یک واکنش اجتماعی به خودسوزی یک دستفروش رخ داد. در ایران کم نبودند کسانی که به اعتراض خود را به آتش کشیدند اما واکنشی بر نیانگیخت اما دیدن ویدیوی مهسا امینی به جان یک ملت آتش انداخت.
به جان اپوزیسیون هم نق نزنیم که چرا متحد نمیشود یا شورای رهبری تشکیل نمیدهد. این اپوزسیون استعداد چنین کاری را ندارد و اگر بخواهند در یک جلسه کنار هم بنشینند، هنوز به جلسه دوم نرسیده عده ای کنار می کشند عده ای اعتراض می کنند و بجز ضررنخواهد بود. نکته دیگر این که به صرف وجود یک رهبر یا شورای رهبری تضمینی برای به ثمر رسیدن یک انقلاب نیست. عبدالله گولن سالها رهبر اپوزیسیون رژیم ترکیه است و اتفاقی در ترکیه رخ نداده است. لئوپولدو لوپز رهبر مخالفان دولت ونزوئلا یک نمونه بسیار بارز است که حضور یک رهبر هرچند محبوب الزاما به برکناری رژیم حاکم نمی انجامد. هم دبیرکل سازمان ملل و هم رئیس جمهور آمریکا و هم بسیاری کشورهای اتحادیه اروپا در موضع گیری و در عمل از لوپز حمایت کردند - بخصوص آمریکا که تمام قد با متریال مادی پشت او بود- با این وجود دولت مادورا سر جایش باقی ماند! لذا وجود یک رهبری اگرچه اگر باشد بسیار مثبت است اما نباشد هم معنایش این نیست که انقلاب صورت نخواهد گرفت.
علیرغم آنچه که رفت یک رهبری یا شورای انقلاب بصورت صحیح آن احتمال بوجود آمدنش هست. عناصر آن را حرکت های داخل ایران تعیین می کند. مطالبات و خواسته های نیروی کف خیابان است که مواضع را به شورای رهبری تحمیل می کند. اگر بخواهم یک مثال زنده بیاورم مثلا مساله حضور تیم فوتبال در جام جهانی است. فرض کنیم یک شورای رهبری وجود میداشت و صلاح نمیدید که تیم ملی بخاطر دیدار رئیسی تقبیح شود و به جامعه توصیه میکرد که در صورت باخت تیم ایران با آن ابراز همدردی کند. اما در عمل می بینیم که مهم نیست که شورای رهبری با چه استدلالی صلاح دیده که مردم از تیم حمایت کنند اما این جامعه است که صلاح خود را در این می بیند که تیم را تقبیح کند و با باخت آن به میدان بریزد و شادی کند. بنابر این اگر رهبری یا شورای رهبری وجود داشته باشد ناچار است که خود را در جهت تمایلات مردم تصحیح کند. این گونه نیست که مردم همیشه از این شورای رهبری تبعیت کنند. در سال 57 وقتی ما در نیروی هوایی شورش کردیم فرستاده خمینی (هادی غفاری) در تقاطع خیابان حجت و تهران نو بلند گو بدست ایستاده بود و ما را تشویق میکرد که اسلحه مان را زمین بگذاریم و شورش نکنیم. او را با سنگ از صحنه راندیم و شورش مان را ادامه دادیم. در اینجا می بینیم که خمینی بعنوان رهبر در آن لحظه حتا تبدیل به مانع برای انقلاب شده بود. تجربه سالها نشان داده است که اپوزسیون خارج از کشور به دلیل مشکلات سالیان به ابتکار خود قادر نیست شورای رهبری تشکیل دهد بلکه این شوار اگر بوجود بیاید بناچار از خواست نیروی کف خیابان منتج خواهد شد. در چنین حالتی شورای رهبری برای بری ماندن از خطاها باید مطابق خواست نیروی کف خیابان عمل کند حتا اگر نیروی کف خیابان همیشه کاملا هم درست نیاندیشد (مثال تیم ملی فوتبال). البته من در مقاله قبلی نوشتم که تیم فوتبال باید سرزنش میشد.
در شرایط ایران و اپوزیسیون مشکل دار اش شاید نبود یک رهبری یا شورای رهبری امتیازاتی هم داشته باشد از جمله به میان نیامدن اختلافات بنیان برافکن سالیان شان. هرگونه تردید و اختلاف نظر در شورای رهبری انقلاب میتواند این انقلاب را تضعیف یا به زمین بزند.