ابوالفضل محققی
تنها فیلم بجا مانده از یک جنایت .تالاری بزرگ که نوری زرد ودلگیر فضای آن را سخت غم انگیز ساخته است.زنی را نشان می دهد. که به آرامی با پیراهن بلند گل دار از میان صندلی های آهنی نهاده شده بر دو سوی تالار می گذرد.به زن نگهبانی که میان صندلی ها ایستاده است نزدیک میشود.چیزی می گوید.دستش را به آرامی بالا می آورد. گلهای سفید پیراهن کردیش تاب بر می دارند .توان ایستادنش نیست .دست بر نخستین صندلی می گیرد. مظلوم و آرام بسان فرو افتادن باشکوه یک درخت . نه فرو افتادن یک کوه برزمین می غلطد.
زمان می ایستد.تاریخ یک سرزمین در حال دگرگونیست. ساعاتی بعدزن خبرنگاری با شجاعت خود را بدرون بیمارستانی می رساند که زن غریب افتاده بر زمین را به آن جا برده اند.اورا غرق در خون با صورتی باند پیچی شده با همان مظلومیتی که فرو افتاددر اطاقی دور افتاده می یابد.
فرو رفته درکمائی سنگین.
تصویری درد آور!
اما زیبا. تصویر غریبانه دختری که مرگ بر آن سایه افکنده است. خبرنگار برعدسی دوربین خود فشار می آورد.ساعاتی بعد تصویر اوتکثیرشده او در سرتا سرکشور دست یدست می شود.
تصویری زیبا آرام ،اعتماد برانگیز. تصویری که از لابلای باند های پیچیده شده بر صورت وگیسوان سیاه ریخته بر ملافه سفید میتوان دید.
دختری که مرگ بر آن سایه افکنده است. تصویر اوثبت تاریخ می شود.تصویری که نخست قلب یک ملت رابسختی تکان می دهد.مادران ،پدران هراسان بر دختران خود می نگرند.
دختران جوان بغض کرده ،خشمگین. سرنوشت خود را درسیمای بخون خفته دخترکی می بینند. که ساعاتی قبل توسط پلیس اخلاقی حکومت اسلامی بجرم دیده شدن دو تار مویش دستگیرشده بود.
پسران جوان تحقیر شده از زندگی در سرزمینی که در مقابل چشمانشان خواهر ،همسر ،دوست دخترشان را گزمگان بیمار حکومتی می گیرند شکنجه میکنند.شخصیتشان را خرد میکنند.تا قانون شرع را جاری سازند! می یابند.
روزبعدپیکردخترک زیبا و مظلوم کرد را بشهر زادگاهش سقز شهری در کردستان می برند. ملتی به استقبال او رفته است. مادر خاک بر سر وروی خود می ریزد. در گوری که لحظاتی بعد پیکر دردانه زیبایش را در خود خواهد گرفت! می خوابد. روی بر خاک می مالد.اما چاره ای جز تسلیم نیست .
هیچکس نمی داند .که این پیکر زیبائی که لحظاتی دیگر در آغوش خاک خواهد غنود .سر آغاز خیزشی بزرگ خواهد شد.که بساط حکومت جباران را در هم خواهد ریخت.
نامش ژنیاست "مهسا"نامش را به سنگ کوچکی نوشته بر بالای خاکش می نهند. کسی در کنار نامش می نویسد "نامت رمز است ." این بود بتاریخ بیست وپنجم شهریورهزار چهار صد ویک
رمزی که سرا آغار جنبشی بزرگ می شود. هزاران جوان ونوجوان با نام اوپای درمیدان می نهند. بی مهابا در برابر حکومت می ایستند. نام او با شعا ر"زن ،زندگی و آزادی "گره میخورد.
حکومت گران را بچالش می کشند . از مرز ها فراتر می رود.
بیک شعارعمومی جهانی بدل میگردد.
نخستین برگ از دفتر خاطرات تازه من با عنوان "مهسا نام رمز است." ابوالفضل محققی
برگرفته از ایران گلوبال