مهرداد خردمند پارسی
پیشگفتار
کشتن مهسا امینی یک دختر ایرانی برای همگان روش نمود که این بار زنان هستند که در صف نخست مبارزه با جمهوری اسلامی قرار دارند و سرانجام همین زنان خردمند گور آخوندها را خواهند کند. چون در گذر تاریخ هرگاه زنان امکان کمی آزادی پیدا نمودند، برای مردان و جامعه ایرانی بسیار مفید واقع شده و فرهنگ ایرانی پربار گشته و از نظر اقتصادی وضع مردم بهبودی یافت. سیاست سرکوب و زن ستیزی جمهوری اسلامی از آموزش های اسلامی چه سنی، چه شیعه و چه نوع "تصوف مولوی" برخواسته است. به گذشته نگاهی می کنیم تا شفاف این واقعیت را نشان دهیم و فرق بین فرهنگ اسلامی و ایرانی را از دید فردوسی بزرگ و تصوف مولوی سنی واکاوی می کنیم.

جایگاه زن در اسلام
در مورد خوار شمردن زن مانند نابرابری ارث بردن و دیه کشته شدن زن یا مرد بسیار شنیده ایم، ولی در مورد بینش مولانا و تصوف سنی از جایگاه زن کمتر گفته شده است. مولوی آنگونه که برداشت های اسلامی را بکار می برد، انسان را موجودی با دارای سرشتی دو گانه می داند و او آنها را در فرایافت هایی مانند عقل و نفس، جان و تن... بیان می کند. مولانا در چکیده داستان "ماجرای عرب و جفت او" می گوید که ماجرای مرد و زن مانند نفس و عقل است و نیکی و بدی در این کره خاکی در روز و شب در ستیز اند و زن "همی‌خواهد حویج خانگاه// یعنی آبرو و نان و خوان و جاه// نفس همچون زن پی چاره‌گری// گاه خاکی گاه جوید سروری." مرد: "عقل خود زین فکرها آگاه نیست// در دماغش جز غم الله نیست"(مثنوی معنوی 120). از دید او زن که سرشتی نفسانی دارد چندان ارزشی ندارد. مولوی سنی در کتاب "فیه مافیه"( آنچه در آن است وجود دارد) آب پاکی را بر روی دست همه می ریزد و از دید محمد بن عبدالله می گوید که زن سرشتی(نفسانی) موجود ناپاک و با همه کس خواب است، و تو شب و روز کوشش میکنی و خواهان پاکیزه کردن اخلاق زن و سرشت زن میباشی و "نجاست زن را بخود پاک میکنی خود را درو پاک کنی بهتر است"!

او از رسول الله روایت می آورد که چگونه از سرشت بد زنان هشدار می دهد و داستانی از رسول برای ادعای خود بیان می کند. رسول پس از بازگشت از یکی از غزواتش به یارانش می گوید که امشب طبل ها را به صدا درآورید تا زنان شهر دریابند که ما از جنگ برگشته ایم تا آنها از آمدن ما آگاه شوند و به همخوابگی با مردان دیگر خاتمه دهند و روز بعد به شهر می رویم. یک از همراهانش این را نشنید و همان شب به شهر رفت و شگرفت زده زن خود را در آغوش دیگری پیدا کرد! مولانا از این داستان نتیجه می گیرد و به مردان پند می دهد که با زنان همخوابه شوید به گونه ای که شما از روسپی کام می گیرید!. ..."پس چون این را دانستی خود را پاک میگردان ایشان را همچو جامه دان که پلیدیهای خود را درونشان پاک میکنی و تو پاک میگردی و اگر با نفس خود بر نمی آیی از روی عقل با خویش تقریرده {توجیه کن}که چنان انگارم که عَقدی نرفته است معشوقهایست خراباتی هرگه که شهوت غالب میشود پیش وی میروم، با این طریق حمیّت را و حسد و غیرت را ازخود دفع میکن...". او ضمنی به همه مردان می گوید که غیرت را کنار بگذارید و بدون عشق از زنان کام بگیرید. سخن کوتاه از بینش او زنان تنها مانند روسپیان ابزار تخلیه شهوت اند و بس تا مردان به الله فکر کنند! بیگمان حکام و شاهان حرمسرا دار و بی خرد این گونه با زنان رفتار می کردند. این عارف و شاعر توانا که این همه از عشق سخن می گوید، کوچکترین نشانی از عشق به همسر در این اندرزنامه به مردان نمی دهد و نیمی از جمعیت زمین برای او ارزش عشق ورزیدن ندارند(فصل 19 ، و مانی). پس از گماشتگان جمهوری اسلامی باید پرسید این فشار برای حجاب این موجود "پلید و بد سرشت" که به منع گوش فرا نمی دهد، برای چی است؟ به گفته مولانا، "زن چه باشد عالم چه باشد اگر گویی و اگر نگویی او خود همانست و کار خود نخواهد رها کردن بلک به گفتن (اثر نکند و) بتر شود"! اسلام و همه‎ی مشتقاتش همه از این گونه مزخرفات هستند.‎

از یورش ترکان تا مرگ دانش
در ایران پس از یورش تازیان همیشه مبارزه با اندیشه های پلشت آنها در حوزه اندیشه، عرفان و آیین جوانمردی ادامه داشته و صحنه خالی نماند. پاره ای از ایام جوانمردی به گونه منحط و در گزینش روحانیت، قطب های صوفیان و حکام در آمدند و ابزار سرکوب شاه و شیخ گشتند. قزلباش در ایران و ینی چری در عثمانی نمونه های بارز این فساد بودند. در ایران پیش از مرگ خرد و قدرت گرفتن فرقه شیعه، آخرین مبارزه با تازی گری، جنبش نقطویه و محمود پسیخانی بود و او سال 800 ق.(1397 م.) را پایان دوران عرب و آغاز دوران ایران گرایی و ایران دوستی می دانست و تازی ستیزی از بارزترین جنبه های فکریش بود. همزمان با نوزایی اروپا و به پایان رسیدن سده های تاریک میانه وآغاز رشد خرد و دانش و هنر، شوربختانه خرد را در ایران کشتند. اقبال لاهوری در مورد محمود می گوید: سده ها پیش از لایب نیتس(فیلسوف بزرگ باختر)، "یگانگی هستی را نفی کرده و مانند لایب نیتس باور داشت که جهان مجموعه ای است از واحدها که از ازل بوده اند و از حیات بهرورند و دگرگونی می پذیرند"(م. کویر 296). باری با رشد شیعگری وضع زنان نیز سیاهتر گشت و تنگدستی اقتصادی نیز شامل آنها گشت.

از تبرائیان تا گشت ارشاد
در عهد صفویه با دسیسه انگلستان " ایران گرفتار دین خویان و دین مداران گشته و اندیشه ورزان بزرگش به تیغ سپرده می شوند. سرکوب اندیشه و اندیشه ورزان، ستیزهای خونبار شیعه و سنی سبب رواج خشونت، دشمنی، بی اعتمادی به تمام نهادها و باورها گردیده و راه بر هرگونه دگرگونی می بندد. درهمین زمان، گسترش بی اندازه‎‎ی تریاک، افیون و بنگ به عنوان کیف حلال، قدرت یافتن اوباش و بی مایگانی چونان دسته ای مذهبی تولاییان و تبرائیان، یا ملاباشی چون مجلسی به خوار شدن اندیشه و هنر می انجامد"(م. کویر 296). از این دوران زنان ایرانی با خرافات شیعی تا دوران رضا شاه خوار و بیسواد ماندند و در اجتماع به ویژه زنان طبقه بالا حضور پیدا نکردند: شاطران که پیشاپیش حرم پادشاه پیاده می رفتند، این عبارت " کور شو دور شو" را می گفتند؛ یعنی حرم پادشاه می گذرد چشمها بر هم نهید و از جاده به کنار شوید! چگونه این مادران دنیا ندیده و زندانی و تنها ابزار تخلیه اشراف می توانستند فرزندان خردمند و آزادی خواه تربیت کنند. این تا زمان مرگ ناصرالدین شاه ادامه داشت. با وجود تمام آن سختگیری ها جنسی در زمان صفویه در اصفهان 11 هزار روسپی بود و پادشاه و ملاباشی ها کور نبودند و با چشم باز آن را می دید و از تن فروشان نگون بخت مالیات نیز می گرفت! بیگمان از آنها کام نیز می گرفتند. از شاهان صفوی، صفی در سی سالگی به خاطر اعتیاد به الکل درگذشت؛ ظاهرن عباس دوم (سلطنت ۱۶۶۶-۱۶۴۲) در سی سالگی به‌خاطر بیماری سفلیس از دنیا رفت و سلیمان (سلطنت ۱۶۹۴-۱۶۶۶) در ۴۷ سالگی به‌خاطر نقرس دار فانی را وداع گفت.
حال در جمهوری اسلامی نوتبرائیان به گونه "گشت ارشاد" یا بهتر است گفته شود "گشت سرکوب"، آن جنایات را تحت دستاویز "امر به معروف و نهی از منکر" اجرا می کنند که بغیر از جنایاتی که تا کنون مانند کشتن مهسا امینی سبب شده اند، رفتار آنها توهین به مقام بلند بالای زن ایرانی می باشد. با شرایط بد اقتصادی که جمهوری اسلامی پدید آورده، سبب فرو افتادن هنجارهای اخلاقی گشته و شمار تن فروشان زن در ایران به حد بالایی رسیده و خود آخوندها نیز دلالی این بازرگانی سود آور را به ویژه در هنگام ایام عزاداری شیعه بدست گرفته اند. سخنان آخوند علم الهدی برای تشویق زنان ایرانی به روسپیگری را فراموش نکنید. بدتر از اسلامگرایان وطنی، طالبان است که به زنان پروانه آموزش نمی دهد ولی چشمداشت دارند که زنانشان بدست پزشک زن درمان شوند! نادانی اسلامی حدی ندارد.

نخستین نوزایی ایرانی
دویست سال پس از حمله تازیان و برقراری حکومت کشت و کشتار و خفقان و تجاوز به زنان ایرانی، با حکومت سامانیان (187-382 خ.) در ایران روزنه امیدی پیش آمد و ایران گرایی و فرهنگ و علم توانست گسترش پیدا کند. "سامانیان با خردمندی و به پشتوانه عصبیت ایرانی‌شان توانستند اقتداری در آن‌جا ایجاد کنند که موجب ثبات و امنیت چشم‌گیری در قلمرو آنان شد و ارتباطات بازرگانی از پی همین اقتدار و امنیت سیاسی، بیش‌تر گسترش یافت. از این‌رو، شهرها در عهد سامانیان رشد کردند و کار صنعت و کشاورزی رونق یافت و رفاه اقتصادی؛ یعنی مهم‌ترین ویژگی شهرنشینی در این دوره پدید آمد. فرهنگ‌دوستی و پشتیبانی امیران و وزیران دانش‌مند این عهد، موجب جذب و پرورش ادیبان، دانشمندان و هنرمندانی شد که فزونی‌شان در این روزگار همه خاورشناسان را به تحسین وامی‌دارد و از آن با عنوان «رنسانس فرهنگی» یاد می‌کنند. سامانیان توانستند با بهره‌گیری از همه نیروهای موجود در این سرزمین و به پشتوانه روح معنویت ایرانی، دگرگونی مهمی در زمینه‌های فرهنگی به‌وجود آورند؛ پدیده‌ای که پی‌آمدهایش تا قرن‌ها پس از آن نیز ماند و هنوز ماندگار است"(ع.ا. رفایی). استاد صفا می گوید : «تمدن و فرهنگ ایران، بی‌نهایت مدیون ایشان است و هنوز هم باید عمل و رفتار سامانیان را به عنوان مشوق علم و هنر در مد نظر داشت ». فردوسی و بزرگان علم و دانش که شناسنامه ما را زنده نمودند حاصل آن دوران اند و با بی شرمی لابی های اسلامگرا آنها را دانشمند و هنرمند اسلامی معرفی می کنند!
باری، فردوسی بزرگ انگیزه و مشوق خود در کار سترگش را همسرش می داند. ببینید این داستان را پیر خرد چگونه زیبا و عاشقانه بیان می کند، تا بدانیم که زن خردمند در سایه فرهنگ میهنی و ایرانی می تواند تا چه حد تاثیر خلاق داشته باشد و نیمه دیگر مرد خردمند در زندگانی شود. این برداشت فردوسی را با آن برداشت اسلامی مقایسه کنید.

فردوسی و زن
زنده نام آراکل خواجه توریانس یار خوب من و یکی دیگر از عاشقان فرهنگ ایرانی که در آمریکا دیده از جهان بست، دو کتاب ارزشمند در مورد فرهنگ ایرانی از خود برجا گذاشت. در مورد همسر فردوسی و نقش چشمگیر او در زندگانی فردوسی می نویسد: " آنچه روشن است فردوسی در آغاز جوانی ازدواج کرده است. از تاریخ زناشویی فردوسی همچون تاریخ ‎زاده‎شدنش آگاهی در دست نیست و پژوهشگران بیگانه که کتابها و نوشته های خطی ما را با خود به باختر زمین برده اند نیز در نوشته های خود اشاره ای به همسر فردوسی نکرده اند.... ولی در خود شاهنامه که می توان استوارترین برگه باشد در آغاز داستان منفرد بیژن و منیژه، فردوسی به زیبایی به بانوی خود اشاره هایی کرده و گفته است که او زنی روشن و باسواد بوده و چنگ خوب می نواخته و همیشه غمخوار شوی بوده و بالاتر از همه در سرودن شاهنامه یار و یاور او بوده است و به زیبایی تمام سپاس خود را از این یار مهربان نشان داشته. سرآغاز این داستان منفرد را بر می رسیم. این چامه ها را در شبی تیره سروده است: شبی چون شبه روی شسته بقیر// نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر// شده تیره اندر سرای درنگ// میان کرده باریک و دل کرده تنگ... آرامش و آسایش از بستر فردوسی که در درون باغ غنود بود رخت بربسته و خواب به چشمان او نمی آید برمی خیزد و زن زیبای خود را که تا مرز پرستش دوستش داشت فرامی خواند: بدان تنگی اندر بجستم زجای// یکی مهربان بودم اندر سرای// خروشیدم و خواستم زو چراغ// بیاورد شمع و بیامد به باغ// مرا گفت: شمعن چه باید همی// شب تیره خوابت نیاید همی؟// بدو گفتم: ای بت نیم مرد خواب// بیاور یکی شمع چون آفتاب// بنه پیشم و بزم را ساز کن// بچنگ آر چنگ و می آغاز کن// برفت آن بت مهربانم زباغ// بیاورد رخشنده شمع و چراغ// می آورد و نار و ترنج و بهی// زدوده یکی جام شاهنشهی// گهی می گسارید و گه چنگ ساخت// تو گفتی که هاروت نیرنگ ساخت. همسر مهربان فردوسی با نواختن چنگ و پذیرایی گرم چنان شور و شادمانی در او برمی‎انگیزد که می گوید: دلم برهمه کام پیروز کرد// شب تیره همچون گه روز کرد... این بار مهربان هنگامی که شوی خود را چنین شاد می بیند برای شادی بیشتر او می گوید در کتابی داستانی از باستان دیده ام برایت بخوانم تا آن را بشعر آوری: مرا مهربان یار بشنو چه گفت// از آن پس که گشتیم با جام جفت// به پیمای تا من یکی داستان// زدفتر برت خوانم از باستان// مرا گفت کز من سخن بشنوی// بشعر آری از دفتر پهلوی. فردوسی شادمانه پیشنهاد همسر خود را می پذیرد: بگفتم: بیارای مه خوبچهر// بخوان داستان و بیقراری مهر// زتو طبع من گردد آراسته// ایا مهربان یار پیراسته// چنان چون زتو بشنوم در بدر// بشعر آورم داستان سربسر. آن همسر مهربان در آن شب تیره کتاب را می آورد و برای فردوسی می خواند و او نیز همچنانکه پذیرفته بود آن داستان را بشعر می سراید: بخواند آن بت مهربان داستان// ز دفتر نوشته گهِ باستان// به گفتار شعرم کنون گوش دار// خرد یاد گیر و دل هوشدار. گذشته از زیبایی این داستان منفرد آنچه در خور نگرش است نقش یار مهربان فردوسی است که خود به روشنی گفته است: مرا گفت: کز من سخن بشنوی// شعر آری از دفتر پهلوی. بی گمان در سرودن شاهنامه نیز این یار مهربان از مشوقین راستین فردوسی است که با آماده کردن محیطی آرام و شاد همچون آن شبی که (نه بهرام پیدا بود نه کیوان نه تیر) یاور شوی خود گردیده بود.
بدبختانه چهره او ناشناخته مانده و پژوهشگران آنسان که در مورد مذکری که از برپاداشتن نماز بر جنازه فردوسی خودداری کرده چیز نوشته اند، از این یار مهربان که آن همه نقش در سرودن شاهنامه داشته سخنی نگفته اند، تنها در کتابی بنام فردوسی که ساتم الوغ زاده نویسنده‎ی تاجیک که به سال 1990 در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان منتشر کرد از همسر مهربان فردوسی یادی شده و نام او را فاطمه بانو که زنی مهربان و با فرهنگ و غمخوار شوی خود بوده یاد شده است". بی گمان پایان شب سیه جمهوری اسلامی روز سپید ایرانی خواهد شد.

سخن پایانی
سرکوب و ناآگاه نگه داشتن مردم به سبب خواست و بی لیاقتی شاهان قاجار همچنان ادامه داشت و هارفورد جونز نخستین وزیر مختار انگلستان(1807-1810) در ایران در زمان فتحعلیشاه، در کتاب خاطرات خود می‌گوید «شاه ایران از عثمانی‌ها شنیده بود که با کندن حدود دویست متر از زمین می‌شود به قاره آمریکا رسید و از جونز برای این امر کمک خواسته است. اما وی در پاسخ شاه گفته چنین چیزی خیالی است و برای رسیدن به آمریکا باید ماه‌ها سوار کشتی شد». اگر این شاه نالایق که مانند رئیسی بیسواد و شش کلاسه بود، اندکی هندسه خوانده بود، این گونه آبروریزی نمی نمود. با وجود چنین رهبران نالایق، چرا بیگانگان بر ما سوار نشوند. یکی از دانش آموزانی که عباس میرزا برای تحصیل به فرنگ فرستاده بود، گزارشی از ینگه دنیا(آمریکا) را با تخیل جالبی وصف نموده بود. حاج سیاح جهانگرد معروف ایرانی نخستین ایرانی بود که پا به خاک قاره آمریکا گذاشت و با رئیس جمهور وقت ملاقات کرد. دولت ایران نخست در سال ۱۸۵۶ میرزا ابوالحسن شیرازی سفیر ایران در بریتانیا را برای بازدید از آمریکا فرستاد و سپس در اکتبر ۱۸۸۸ میلادی (1266 خ.) حاج حسینقلی خان صدرالسلطنه فرزند میرزا آقاخان نوری را به عنوان نماینده رسمی به آمریکا فرستاد. وی به نام حاجی واشنگتن معروف گشت. در آن زمان انگلستان مانع گسترش روابط ایران و آمریکا بود. هنوز هم آن سیاست باقی است. او که پدرش یک خائن و مسبب کشتن امیر کبیر بود، ولی در مشاهداتش فرق دو جامعه را نشان داد. در نامه وی به صدراعظم چنین می‌خوانیم: «نقطۀ مأموریت بنده از تمام سفرای دولت علّیه دورتر و به تمدن و تربیت نزدیک‌تر است و اهالی این مملکت به تمامی اهالی اروپا [را] استهزا می‌کنند و آن‌ها را اجنبی می‌شمارند و روس و انگلیس را سخریه می‌نامند و ببینید که تفاوت چقدر است. تمام اهالی مملکت اتازونی [ایالات متحده] مثل مستر پرات [دومین سفیر آمریکا در ایران] بلکه بهتر از او هستند. مملکتی که بیست کرور مثل مستر پرات دارد ملاحظه بفرمایید که آیا ممکن است کسی بتواند ظلم به آن‌ها بکند. تمام بیدار و هوشیار و با علم و تربیت و مال هستند. زن‌های این مملکت با مرد‌ها در تربیت و کار تفاوت ندارند و تمام رجال و امنای دولت مواجب بخور و نوکر رعیت هستند و اگر خلافی بکنند جماعت آنان را معزول می‌نماید». ماموریت او کوتاه بود و زود به ایران برگشت. ترجمه و تدوین نخستین لایحه‎ی قانون مدنی ایران توسط حسینقلی خان صدرالسلطنه صورت گرفته است.
پس از او میرزا علیقلی خان نبیل الدوله پنجمین فرستاده رسمی دربار قاجار به امریکا بود که به پیشنهاد وی مورگان شوستر آمریکایی برای اداره امور مالی دولت عازم ایران و استخدام شد. زن نبیل الدوله، فلورانس آمریکایی بود و بدون حجاب در عکس های آن دوران دیده می شود و از بی حجابی او دنیا به آخر نرسید. شاید یکی از نخستین عکس های یک ایرانی با زن بی حجاب پیش از کشف حجاب رضا شاه باشد. پس از اسلام نزدیک به 1300 سال زمان برد تا یک ایرانی در کنار همسرش بدون حجاب دیده شود و آن هم در کشور و فرهنگی که پیش از اسلام پادشاه زن و الهه زن داشت و روز 5 اسفند روز زن را جشن می گرفتند. کجا بودیم و به کجا رسیدیم. نوزایی سیوم ایران در راه است و به یاری زنان خردمند از مبارزه هرگز دلسرد نمی شویم و پیروزی بیگمان از آن ماست.

 نوشته های هم میهنان که در این تارنما منتشر می شوند، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع نهاد مردمی را منعکس نمی‌کنند

 

 

 طناب دار - توماج

 

ايران مينو سرشت - شيفته 

عضویت در نهاد مردمی

عضویت هم میهنان و افراد در نهاد مردمی به دو صورت پشتیبانان حقیقی برای ساکنین خارج کشور و یا پشتیبانان مستعار برای هم میهنان ساکن در ایران  می باشد.
از شما هم میهن گرامی دعوت می شود برای همکاری با هموندان  نهاد مردمی که برای استقرار نظامی دموکراتیک در ایران تلاش می نمایند به نهاد مردمی بپیوندید و ما را در اجرای پروژه های سرنگونی فرقه تبهکار اسلامی حاکم در ایران یاری فرمائید.

برای خواندن راهنمای ثبت عضویت اینجا کلیک کنید

تولیدات نهاد مردمی

در دفتر روابط عمومی نهاد مردمی، در بخش تولیدات با همکاری گروه محتوا و گروه نویسندگان کلیپ هائی برپایه اخبار روز و رویدادهای مربوط به ایران تهیه می شود که در شبکه های مجازی نهاد مردمی شامل فیسبوک، یوتیوب، تلگرام و اینستاگرام منتشر می شوند.
برای بازدید و یا اشتراک در شبکه های مجازی نهاد مردمی روی لوگوهای زیر کلیک نمائید