فاضل غیبی
امروزه همراهی با رستاخیز زن زندگی آزادی تنها معیار ایراندوستی است. البته هر یک از وابستگان به نسلهای گذشته میبایست برای پیوستن به این خیزش کمابیش بر برخی تصورات و باورهای پیشین غلبه کند. زیرا فقط این نسل جوان ایران است که همۀ باورها، آرزوها و آرمانهای خود را در این رستاخیز بازتاب داده و به همین سبب نیز در راه پیشرفت و پیروزی آن به هر راه میکوشد.
خواسته های رستاخیز مهسا نه تنها با نسل جوان ایران پیوندی ناگسستنی دارد، بلکه پس از آنکه حکومت اسلامی پنج دهه چهرهای منفور از ایران و ایرانی عرضه داشته، با گسترش آن، جهانیان با شگفتی به پیشرفت فرهنگی نسل جوان ایران با وجود مغزشویی اسلامی در پنج دهۀ گذشته مینگرند. در واقع نیز استقبال گستردۀ نسل جوان ایران از رستاخیز زن زندگی آزادی و تنیدگی آن با «جانم فدای ایران!»، به آنی همۀ تبلیغات ضدملّی چپ اسلامی در سدۀ گذشته را به کناری افکند و برگی نو در تاریخ ایران گشود، که در آن میهن دوستی ایرانی به سرشتی استثنایی، با انساندوستی و آزادیخواهی هماغوش است.
از سوی دیگر فراز و نشیب رستاخیز مهسا را از آنجا که خیزشی سیاسی فرهنگی است، نمی توان و نباید تنها با میزانهای سیاسی سنجید، بلکه نقشی که در رسوخ آگاهی و خودآگاهی فردی و اجتماعی در جامعه بازی میکند، به همان نسبت مهم است، که درهم شکستن اقتدار حکومت اسلامی برای اقشار هرچه بزرگتری از جامعه. وگرنه باید مانند دو جناح چپ و اسلامی «خالی شدن خیابانها، نشانۀ پایان شورش مهسا» بیانگاریم!
اما رستاخیز نوین ایران دستکم به دو دلیل با شدت بیشتر ادامه خواهد یافت:
1)رژیم اسلامی حتی با هرگونه کمک خارجی نخواهد توانست از سقوط اقتصادی و محیط زیستی کشور جلوگیری کند و این سقوط بطور فزاینده اقشار نوینی را به صف مخالفان می پیوندد.
2)بیداری جنسی، قومی، فرهنگی ایرانیان در سایۀ رستاخیز مهسا، خیزشی صد در صد ایرانی، تضاد آشتیناپذیر آرمان ملی ایران را با منافع ضدبشری فاشیسم اسلامی نشان داد و تاریخ اجتماعی ایران ناگزیر به سوی حل این تضاد می راند.
با اینهمه چنانکه رستاخیز زن زندگی آزادی خیزشی تنها زنانه نیست و مردان با پیوند با آن برای آینده ای که در آن برابری زن و مرد بعنوان سنگ بنای اصلی جامعهای مدرن، آغاز پیشرفتهای بزرگ اجتماعی خواهد بود. در همین راستا نیز رستاخیز مهسا امکان تاریخی غیرقابل انتظاری را در برابر «نسل پنجاه و هفتی» گذاشته، نسلی که ناآگاهانه راه را برای سقوط همهجانبۀ ایران باز کرد. اما اکنون این نسل از این امکان خجسته برخوردار است که با همراهی فعال با رستاخیز نوین «جبران مافات» کند و نه تنها در پیشگاه تاریخ ایران، بلکه در برابر فرزندان و آیندگان به سرافرازی تاریخی دست یابد. اگر سرنوشت انقلابیون روسی و کوبایی... را در نظر گیریم، که امکان نیافتند فاجعهای را که نصیب ملت خود کرده بودند، جبران کنند، درمییابیم که اینک چه امکان نیکی نصیب این نسل شده است. البته پیششرط همراهی با رستاخیز مهسا این است که وابستگان به این نسل بر «سیاستزدگی» خود غلبه کنند، حاضر باشند از نسل جوان بیاموزند و نخواهند «تجربیات»(باورها) خود را در قالب منشورها و بیانیههای تکراری تحمیل نمایند!
نام رستاخیز «زن زندگی آزادی»، به اندازۀ برنامۀ کامل حزبی، بیانگر درونمایهای کاملاً نوین است و مرزبندی روشن آن با خشونت و اقتدارگرایی چپ اسلامی، بخودی خود هرگونه کوششی برای کانالیزه کردن آن در توهمات پیشین محکوم به شکست کرده است. درست است که این رستاخیز هنوز پس از نزدیک به یکسال ساختار رهبری و شکل تشکیلاتی خود را بوجود نیاورده، اما این دو جنبه بخودی خود کمبودی نیست و بیشک به موازات بلوغ و خرد جمعی فزاینده و با استفاده از امکانات رسانه ای و اینترنتی نوین به شیوه ای درخشان با رایزنی ایرانیان درون و برون مرز حل خواهد شد.
آنچه امروزه اهمیت حیاتی دارد، پاسداری از جریان اصلی رستاخیز زن زندگی آزادی، بعنوان مهمترین وظیفۀ هر ایراندوستی است. آیا آنانکه از ناکامی و نافرجامی این رستاخیز سخن میگویند و از صرف وقت گرانبهای خود برای پشتیبانی از آن ابا دارند، واقعاً تصور می کردند که رستاخیزی چنین بنیادی در برابر رژیمی بدین نابکاری و سفاکی به سادگی پیروز خواهد شد؟ آیا حملات سهمگین از راست و چپ را با پشتیبانی لشگر سایبری رژیم نمیبینند؟ نمیبینند که رژیم اسلامی امروزه از ترس جان حاضر است به هرگونه معامله با «دشمنان» خود تن دهد؟ آیا نمیبینید چگونه نیروهای سرکوبگر رژیم در کمیناند تا در اولین فرصت چنان از مخالفان انتقام بگیرند که کشتارهای پاییز 1402 در مقابل آن ناچیز جلوه خواهد کرد؟
با اینهمه باید اعتراف کرد که شکافی در رستاخیز مهسا ضربهای جانکاه بر آن وارد کرد. این شکاف را بخش بزرگی از هواداران شاهزاده رضاپهلوی باعث شدند که تصور کردند با پشتیبانی قاطع از ایشان و ایجاد صفی مستقل، کوشش برای سرنگونی حکومت اسلامی با شتاب به ثمر خواهد نشست. به تصور آنان، از آنجا که شاهزاده بعنوان شخصیتی مشهور، محبوب، دمکرات و قابل اعتماد... از هر گروه دیگری هواداران بیشتری دارد، پشتیبانی از او نه تنها راه گذار از حکومت اسلامی را هموار می کند، بلکه تضمینی برای بازسازی و بازگشت ایران به نظامی پیشرفته و دمکراتیک است.
درحالیکه «انقلاب» «انتخابات» نیست که پرشمارترین گروه آن را ببرد! چنانکه حکومت نابکار اسلامی نیز حکومت احمدشاهی نیست که به ضربهای از پا درآید. برای سرنگونی این رژیم به همۀ گروه های اجتماعی ایراندوست نیاز است و هواداران شاهزاده با رفتار جداسرانه، نه تنها خدمتی به پیشبرد رستاخیز نوین ایران نکردند، بلکه سرمایۀ سیاسی و محبوبیت او را نیز به هدر میدهند. زیرا با وجود خیزش زن زندگی آزادی، هیچ شخصیت ایرانی بدون همراهی و همکاری با آن از آیندهای برخوردار نخواهد بود.
شرکت شاهزاده رضاپهلوی در نخستین کوشش برای تبلور رهبری جمعی قرین موفقیت نبود، اما هرچند دشوار، اما کوششهای دیگر بویژه در ارتباط با جریانات درونمرزی بیشک به ثمر خواهد نشست. با این وصف، هرگونه ساده انگاری نه تنها انرژی همراهان را به هدر می دهد، بلکه به تحکیم رژیم نیز می انجامد. بیجهت نیست که رژیم جهل و جنایت، خود سالانه میلیاردها خرج می کند تا به جهانیان و همچنین اقشار عقبمانده و سادهلوح تصوری دیگر از آنچه هست تلقین کند. بنابراین بر هر ایراندوستی واجب است که در راه شناخت رژیم فاشیسم اسلامی، احساسات و سادهاندیشیها را کنار بگذارد. زیرا هر شناختی دیگری، جز اینکه حکومت اسلامی در ایران حکومتی «توتالیتر» است که فقط دو نمونۀ هیتلری و استالینی در تاریخ داشته، فقط به هدر رفتن انرژی برای مبارزه با آن می انجامد.
دیگر آنکه مشکل ایران از انقلاب مشروطه نارسایی دمکراسی سیاسی بوده و هست. جامعۀ ایران در دهۀ آخر حکومت محمدرضاشاه از نبود دمکراسی سیاسی رنجور بود و همین را باید در پس پیشرفتهای بزرگ، علت عمده برای نارضایتی همگانی و وقوع زلزلۀ انقلاب اسلامی دانست.
بسیاری تصور می کنند که دمکراسی امری لوکس است که اگر زمامداران اراده کنند، آن را به کمک صندوق رأی برقرار خواهند کرد. اما دمکراسی به تحول در همۀ جوانب نظام سیاسی از یکسو و تأمین و تضمین حقوق خدشهناپذیر برای همۀ شهروندان نیاز دارد و بزرگترین مزیت آن هم مشارکت همۀ گروههای اجتماعی در نوسازی و پیشرفت کشور است. بدین معنی برقراری دمکراسی بهترین راه تحقق واقعی آرمان ملیگرایی نیز هست، زیرا هر نظام دیگری تنها بر بخشی از جامعه تکیه دارد و بخشهای دیگر طبعاً از آن و اهدافش پشتیبانی نخواهند کرد.
راه گذار از حکومت اسلامی نه میانبر می شناسد و نه با ساده انگاری پیمودنی است. به همکاری و همرزمی همۀ اقشار و گروه های اجتماعی با هر ویژگی قابل تصور نیاز دارد و این تنها در رستاخیز مهسا تحقق یافته است. بدین معنی برای نخستین بار در تاریخ، هر ایرانی در برابر انتخاب میان پیشرفت و عقب ماندگی قرار گرفته و رفتارش نسبت به رستاخیز نوین ایران مورد داوری نسلهای آتی قرار خواهد گرفت. این واقعیت بر هرگونه بهانه برای طفره رفتن از همراهی با آن خط بطلان میکشد. خاصه آنکه رستاخیز «زن زندگی آزادی» از این ویژگی نیز برخودار است که در آن هر کس و هر گروهی نه تنها میتواند با حفظ باورهای خود شرکت کند، بلکه آنها را نیز آزادانه تبلیغ نماید.