بهرام فرخی
از یک گفتاورد شروع کنیم برای خوانندگانی که ممکن است با فرهنگ عامیانه مردم ایران آشنایی نداشته باشند. میگویند در مجلسی داشتند صفات کسانی را میشمردند که در روز قیامت در کنار «حوض کوثر» با «علی» امام اول شیعیان همنشین میشوند. از آنجا که هیچ انسانی معصوم نیست و در زندگی اشتباهاتی مرتکب شده، با اعلام هر صفت، عدهای از افراد حذف میشدند و با مته بر خشخاش گذاشتن بیشتر، بیشتر دوستانی هم که علی در طول زندگی داشت، حذف شدند و در نهایت «علی ماند و حوضاش»!
در جوّ مسمومی که این روزها فضای مجازی کاربران ایرانی به ویژه خارج کشوریها را فرا گرفته و جای روشنفکران و خیرخواهان جامعه را به شدت تنگ کرده و مطالب ضد و نقیض رسانههای فارسیزبان و شبکههای اجتماعی، به شماری از آنها اشاره میکنم.
از سخنان ولادیمیر زلینسکی رئیس جمهور اوکراین شروع میکنم که با برداشت اشتباه از «نقش و تأثیر» افکار عمومی مردم ایران در تصمیمگیریهای فاجعهبار رژیم همراه بوده و شاید با تذکرهایی که داده شده منجر به عذرخواهی وی شود.
خبر دیگر مربوط به انتشار نامهای از سوی ۱۰۸ نفر از دولتمندان سابق جهان به رؤسای ایالات متحده، کانادا، انگلیس و اتحادیه اروپا بود که در آن خواسته شده رژیم ایران را تحت فشار قرار دهند و همچنین به حمایت ضمنی از سازمان مجاهدین خلق پرداخته است.
در این حال روزنامه وال استریت ژورنال و شبکه آکسیوس بطور هماهنگ از پیشرفتهای موشکی و هستهای و حفر شبکههای زیرزمینی در کوههای زاگرس خبر میدهند تا افکار عمومی آمریکا را متقاعد کنند که دولت بایدن چارهای بجز پذیرفتن برجام ندارد و از طرف دیگر خبر از ملاقاتهای پنهان در عمان و قطر برای از سر گرفتن مذاکرات بین جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده میرسد.
در این میان، اسراییل نیز از تفاهمنامهای سخن میگوید که بر اساس آن، از این پس نیروهای آمریکایی در هماهنگی با ارتش اسراییل عمل خواهند کرد.
خلاصه اینکه در این میان هم شیرینی هویج احساس میشود و هم سنگینی چماق.
در ایران هم بیدادگاههای رژیم بیکار ننشستهاند و در فضای ملتهب کنونی در به در به دنبال گران برای طناب دارشان میگردند و «رهبر معظم» باز هم از بدفهمی دولتمردان قبلی خود از ژست نرمش قهرمانانهاش گلهمند است و دبیر شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی (علی شمخانی) نیز متوجه شده که کرسی زیر نشیمن مبارک دارد تبدیل به همان چهارپایهای میشود که جان معاونش را چندی پیش گرفت (علیرضا اکبری که به جرم جاسوسی اعدام شد).
حال که صحبت از نشیمن شد باید گفت که نشیمن «هالو» یا به گفتهی خودش «ماتحت» ایشان که مدتی (فکر کنم ۱۳۹۳) در اختیار وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه (ساس) بود، این روزها در لندن غوغا کرده و پیر و جوان و چپ و راست و کمونیست و فاشیست نقل مجلسشان چیزی جز «ماتحت» جناب هالو نیست.
حال در این فضای مهآلود که سگ صاحباش را نمیشناسد، چند لحظهای چشم بر این سیرک ببندیم و خود را در چند ماه آینده تصور کنیم.
راستش اینطور که این «اپوزیسیون» دارد با به پاهای همدیگر میکوبد، این تصویر شکل میگیرد که در چند ماه آینده میتوانیم در کنار شاهزاده رضا پهلوی، چند تن دیگر از افراد اپوزیسیون را در داخل و خارج از میدان به در کنیم و موجبات کنارهگیری همه آنها را از سیاست فراهم نماییم. کافیست در این فضای خیالی یک لحظه تامل کنیم و ببینیم چه کسانی در میدان مانده و چه چیزی به دست آوردهایم! از انقلاب «مهسا» و «زن زندگی آزادی» که نوید رهایی مردم ایران را میداد و حمایت جهان را از جنبش آزادیخواهی مردم ایران « زن زندگی آزادی» به دست آورده بود چه خواهد ماند؟!
تبر رژیم و سایبریهایش برای قطع کردن پایههای این جنبش تیز شده و مرتب ضربه میزند. نیروهای چپ و راست افراطی در اپوزیسیون نیز آتش بیار معرکه شدهاند تا پیکر تنومند آن را بسوزانند.
۱.رژیم اسلامی سر جایش نشسته و به حکمرانی تبهکارانهی خود ادامه میدهد و برای دوست و دشمن خط و نشان میکشد.
۲.اصلاحطلبان دوزاری که برای شراکت در تاراج کشور از هیچ دریوزگی ابایی ندارند همچنان بر سفره انقلاب نشسته و دوستان نایاکی آنها در خارج هم به ماله کشیدن ادامه میدهند.
۳. مجاهدین خلق هم که بسان ۴۱ سال گذشته، از زمانی که مورد غضب خمینی قرار گرفتند، در کشورهای غربی از دفتر فلان وزیر سابق به دفتر فلان رئیس جمهور سابق در رفت و آمد هستند تا آنها را متقاعد کنند که در ازای دریافت وجهی از آنها حمایت هرچند کاغذی و لفظی بکنند.
۴. رفقای چپ افراطی هم که در رویای کمونیست کردن «توده» بسر میبرند، با مشتهای گره کرده علیه امپریالیسم، اینبار در نبود کابوس شبانهروزی خود (شاهزاده رضا پهلوی که او هم در این تصویر خیالی از سیاست کنار کشیده) شبها را در کافههای اروپا با بحثهایی از هگل و مارکس و هایدگر و خاطراتی از چه گوارا و فرصتهای از دست رفته از دوران مصدق تا مهسا میگذرانند و با افسوس به دنبال لقمهای نان در رستورانها به گارسونی مشغولاند.
۵. سلطنتطلبان افراطی هم که «ظلالله» خود را در شاهزاده سوسیال دموکرات تربیت یافته در قلب دموکراسی نیافتند، در به در به دنبال یک سلطان میگردند تا مرهمی باشد بر زخمهای التیام نیافتهی آنها باشد.
و اما برای مدافعان آزادی و دموکراسی و حقوق بشر و سعادت مردم ایران چه چیزی باقی مانده؟! هزاران کشته و اعدامی و آسیب دیدگان چشمی و نابینا و زخمی و زندانی و مهاجر که بخشی از آنها به خیل میلیونی «سرخورده» و «خاکستری» میپیوندند که خالی شدن میدان باعث شد آنها هرگز نتوانند وارد میدان شوند!
در نهایت: علی میماند و حوضاش!
یا که نه: سیدعلی میماند و حوضهایی که خون جوانان وطن از فوارههایش به کهکشان میرود و سپس بر خاک فرود آمده و جاری میشود.
*بهرام فرخی دانشآموخته علوم سیاسی و روابط بینالملل از دانشگاه رم و ساکن ایتالیا است.
برگرفته از کیهان لندن