عرفان قانعیفرد
آرایش تئاتر سیاسی ایران در شرایط فعلی، بیشتر شبیه یک نمایش عروسک خیمه شب بازی است. اکثر عروسکهای خیمه شب بازی، نگاه ایدئولوژیک و ضد توسعه و ضد ترقی دارند و میخواهند ایران معاصر را دگرباره قربانی ایدئولوژی ویرانگر کنند.
بخشی از اپوزیسیون جعلی که امروز پرچم جمهوریخواهی بلند کردهاند، میخواستند از روز اول ۱۳۵۷ جایگزین مُلایی حیله گر به نام خمینی بشوند و البته قصد سهم داشتن در قدرت را داشتند زیرا که داعی قدرت را داشتند. این ضدیت با پهلوی یا پادشاهی ایرانی در بین برخی مانند چپ اسلامی ( اصلاح طلب حکومتی) و چپ مارکسیست – لنینیست پنجاه و هفتی و تجزیه طلبان قبیله گرا مشترک است و همچنان از بوق های ایدئولوژیک و سانسورکدههای آنان تبلیغ میشود.
بطور جدی، و با توجه به تاکید شهریار ایران – شاهزاده رضا پهلوی – پادشاهی خواهان، درصدد حفظ تمامیت ارضی ایران هستند. اما برخی از این افراد پنجاه و هفتی مانند تجزیه طلبان، دم از ملت جعلی نسبت به اقوام مختلف دارند. با تمامیت ارضی ایران مشکل دارند.
حالا در تئاتر سیاسی ایران، برخی خبرنگار فعال به ظاهر جنسیتزده هم وجود دارند که یا وابسته به باند اصلاح طلبان هستند یا توسط مشارکتیها در خارج از کشور اداره میشوند و حتی با جمهوری اسلامی در آمد و شد هستند و در این صحنه سیاسی متلاطم، فضای سیاسی توسط افرادی دارای سفسطه و کوردلی و واپس گرایی قرون وسطایی در واقع، به صورت کاریکاتوری از واقعیت پر تباه و مسخره آلود نشان داده میشود. امروزه هم کارشان با داستان نخ نما، علیه پادشاهی خواهان ترکتازی میکنند.
مثلا رئیس سازمان تروریستی پژاک میگوید که ذهنیت تمامیت ارضی، ارتجاعی و فاشیستی است. دبیرکل مادام العمر کومله میگوید که منشور باید به سمت فدرالیسم برود. یک ایدئولوگ شورای فلان و بهمان یا عضو یک سازمان تروریست اسلامی – به کذا – به پادشاهی خواهان ، “راست افراطی” میگویند. اما هر کدام، اسم شاه یا شهریار میآید، میلرزند و تو گویی که مشکل ذهنی دارند.
هراس از چیست؟
شکست فکر ۵۷ و تقویت رشد ملی گرایی، قابلیت تبدیل به آلترناتیو را دارند. اما برخی از همان افراد ورشکسته سیاسی، صرفا با واژه دمکراسی، جمله بیمعنا میسازند. اما در عین دیکتاتوری و بلاهت سیاسی، دم از گفتگو میزنند ولی در عمل، همه مخالفان را سانسور و بایکوت میکنند، تا نظر خود را تحمیل کنند. کار به جایی میرسد که در جلسه محفلی در واشنگتن، در عین بیهویتی و ضدیت با ایران، تروریسم را عادی جلوه میدهند. زیبا سیاست آنان، بازرگانی و تجارت سیاسی است و در نقش دلال ظاهر میشوند. این جریان بی ربط و شیفته تروریسم پنجاه و هفتی و افراد شاخص گروههای تبهکار و خرابکار تجزیه طلب، هیچ جایگاه و پایگاهی در جامعه امروز ایران ندارند. و گریهآور اینکه، یک باج گیر در نقش نویسنده، خاک وطن را به هیچ میانگارند و برای آنان، ملت و مرز و خاک و هویت مهم نیست.
این چندچهره های پر فریب و فروشنده کرامت انسانی، نمیدانند که میهن ما، خاک نیست، بلکه هویت و تاریخ و جان ماست. با لجبازی و کینه و نفرت کور و تناقض ذهنی و غرض، میهن دوستی را مترادف فاشیسم و نژادپرستی میدانند. برای ایران، دست و دل بازی میکنند اما درباره مرز دیگر کشورها، مغلطه نخ نما دارند. آنهم با درک نادرست و غلط از تاریخ ایران و تصور خام و فهم جعلی از نام ایران.
برخی از این افراد، کاریکاتورعلی شریعتی شدهاند که با اسلام سیاسی به ایران حملهور شد و این افراد با مفاهیم چپ در حال حاضر دارند به ایران یورش میبرند. و برخی از رسانههای آنها هم مانند ارگانهای تبلیغاتی حزب توده یا ارتش سرخ در هشتاد و اندی سال قبل، عمل میکنند. و این خود، نشان بیاتشدگی تفکر بیپایه آنان است. به ه،رحال برخی از خبرنگاران رسانهها، آموخته مکتب اصلاح طلبان بودهاند. جالب این که به زبان انگلیسی یقه مردم ایران و علاقمندان به پادشاهی خواهی را میگیرند اما به زبان انگلیسی در شهر و کشور میزبانشان، شهامت بیان نکتهای علیه پادشاهی انگستان و هلند و اسکاندیناوی و … نداشته و ندارند.
طرفه آنکه، این علاقمندان به دشمنی با پادشاهی ایرانی، نه پتانسیل اجرایی دارند و نه چهرهای کاریزماتیک و دارای اعتبار سیاسی و اجتماعی که در مقابل پادشاهی خواهان، معرفی کنند.
در ادبِ ما نوشتهاند که شهرْیار، ستون و خیمهِ مردمان و نگاهبانِ مرز و کیش، صدایِ مردم، حافظِ امّید و هویت ملّت و میهن است. در آیینِ شهریاری مرسوم نیست که با کسانی که در مقامِ خنجر از پشت به هویت و کیانِ ایرانی هستند و بین ملّت هم جایگاه و پایگاهی هم ندارند، همدم و همنشین شد، چه رسد به اینکه بیانیّهِ مشترک داد….زیرا که این طریق ره به بالایِ قلعهِ آئین سروری نیست، و با کهنه اجامر و اوباش همانا اتّحاد نداشتن بهتر است، مضافاً بر اینکه کسی در خیابانهایِ ایرانی اینان را نمیشناسد.
در کنار تواضع، مهربانی و فرهیختگی شاهزاده رضا پهلوی، حفظِ روحیّهِ جوانانِ عاشق و شیفتهِ شهریارشان واجبتر از نزدیکی و همگامی با اینگونه افراد است … جوانانی که جانشان را در طبقِ اخلاص گذاشتهاند و گوش به فرمانِ شمایند و در خیابانها نامتان را فریاد میزنند.
فریدونِ زمانه ما
فریدونِ زمانه کسی نیست جز شاهزاده رضا پهلوی که بر اساسِ شایسته سالاری و اقبالِ مردمِ ایران به او و نظامِ پادْشاهی ایرانی نامش را در خیابان های ایران صدا میزنند و با شعارهایی چون «رضا شاه روحت شاد»، «ای شاه ایران برگَرد به ایران»، «ایران که شاه نداره حساب کتاب نداره» وی را همچون فریدون به رهبری کردن مبارزه و سرنگونی حکومت آخوندی دعوت میکنند. اقبال مردم به وی نه فقط بخاطر اینکه از خاندان ایرانسازِ پهلویست، بلکه به خاطرِ خردمندی و شایستگی و ثابت قدمیاش در مبارزه بی امان با حکومت جهل و جنون و اشاعه خردمندی و راهکارهای علمی و عملی برای اتّحاد جهت ایجاد ایرانی آزاد، آباد و سکولار بر اساس اصول دمئکراسی و فرهنگ والی ایرانی ست.
با نگاهی گذرا به دوران صفوی و قاجار میتوان دید که جامعه ایران نه تنها عقلانیت را تمرین نکرد بلکه برای چندین قرن دین و خرافات در رگ و خون و روح و روانش تنیده شد و از عقلانیت فاصله گرفت.آنچه در ایران منجر به خودزنی و یا بهتر است بگویم خودکشیِ ۵۷ شد همانا نداشتن خردمندی جمعی بود که منافعِ مشترک جامعه را فدای آرمانهایِ پوچ و خرافی و بی اساس کرد و همچون پدیده «خودکشی دسته جمعی نهنگها» به انتحار دسته جمعی انجامید. در اینجا لازم به ذکر است که این معضل منحصر به ایران نبوده بلکه برای غرب و بسیاری از کشورها از جمله چین هم پیش آمده است.
با این حال، برای بازسازی آنچه که تخریب کردیم چاره ای جز کنکاش، بازنگری و احیایِ اندیشه ایرانی نداریم. اندیشهای که آبشخور آن زرتشت و کوروش و فردوسی است. ما آن چیزی را که برایِ ساختن جامعهای سعادتمند و شاد و مرفّه لازم است را دارا هستیم. باید به خاطر بسپاریم که ما فرزندان زرتشت و کوروش و داریوش و یعقوب و بابک و حلّاج و نادر شاه و رضا شاه و شاه و فروغی و … هستیم.
ما بزرگترین یا باید بگویم تنها حکومت جهانی را بر اساسِ اندیشه و خردِ ایرانی در زمانِ کوروش و داریوشِ هخامنشی ایجاد کردیم و توانستیم پس از تسخیر ایران توّسط اسکندر و در ادامه آن حکومت سلوکیان، با ایجاد حکومتهای اشکانی و ساسانی برایِ هشتصد سال قدرت بلامنازع جهانی باشیم.
اگر ما پس از حکومت شرم آور قاجار که بیش از صد و اندی سال به طول انجامید، توانستیم با ایحاد یک دولت ایرانی توسّط رضا شاه فقط در عرض۱۶ سال از یک جامعه فلک زده به جامعهای پویا تبدیل شویم و باز هم پس از جنگ جهانیِ دوّم و پیامدهایِ اسفبار آن در عرض کمتر از بیست سال توسّط شاه به قدرت بلا منازعِ خاورمیانه و حتّا به یکی از قدرتهای بزرگ جهانی تبدیل شویم، حال نیز میتوانیم با زدودنِ زنگار از اندیشه ایرانی و ممارست در عقلانیت و درک از قانونمندی و جدایی دین از دولت، پیروی از پندارِ نیک، گفتارِ نیک، کردارِ نیک، برقراریِ دولت و حکومت بر اساس اصول پادشاهی ایرانی، در زمانی کوتاه به خردمندی جمعی برسیم و پیشرفتی در حدّ ژاپن و چین و کره جنوبی داشته باشیم.
ما سازندگی را زودتر از چین و کره شروع کردیم و نباید بگذاریم این وقفه کوتاه ما را از ادامه راه سازندگی که امیر کبیر و مبارزین و متفکّرین جنبش مشروطه و رضا شاه و شاه و فروغی انجام دادند باز دارد. در سال ۵۷، وقتی که ما مشغول خودزنی بودیم، چین و کره جنوبی آرزوی رسیدن به رشد و موقعیّت ایران را در جهان داشتند. ما فقط با اتکّای به خود و برخورداری از اندیشهی ایرانیمان میتوانیم دوباره دروازههای تمدّن بزرگ را بگشائیم.
برگرفته از اپکتایم فارسی