ابوالفضل محققی
روی سخنم با افراد باقی مانده منشور مهسا است.با کسانی که از نام مهسا پرچمی بر افراشتند برای مبارزه ،برای همبستگی،برای گرامی داشت هزاران جوان در خون غلطیده این سرزمین در طی چهل سال حکومت نکبت وجنایت کارجمهوری اسلامی .
گروهی که پیمانشان را بانام مهسا بنیان نهادند .بشرف نام مهسا ، بشرف نام سربداری چون رهنود که بر فراز دار شادی برای مردمان سرزمینش طلب می کرد.
به حرمت صد ها هزار ایرانی مهاجر شور گرفته از خیزش جان های عاشق در درون کشور که به میدان ها وخیابان های سراسر جهان آمدند .حمایت کردند از این خیزش ،از کوشندگان ومبارزان داخل وخارج که برای رسیدن بیک ایرانی آزاد،سکولارو ودمکراتیک پیمان بسته بودند.
من نیز بعنوان یک مبارز قدیمی که هنوز شور آزادی ورسیدن به یک حکومت بر آمده ازدل مردم را در سر دارم با عشق به این جنبش پیوستم .برای پیوستن من به این جنبش هیچ معیاری جز تلاش برای شکل دادن به یک اتحاد وسیع از نیرو های مطرح وتاثیر گذار جهت مبارزه ای پیگیربا جمهوری اسلامی نبود.
من در تمامی سال های زندگی سیاسیم در هر کجا که بودم جز بر اتحاد ،جز بر نزدیکی هر چه بیشتر گروه ها وجریان های سیاسی جهت ایجاد یک جبهه فراگیر در مبارزه برای آزادی وعدالت پای نفشردم .نهایت هر آنجه در توان خود بعنوان یک کنشگر و نویسنده داشتم درطبق اخلاص نهاده واز منشور مهسا دفاع کردم .
اما روند کار بگونه ای گردید که با خروج دوتن تاثیر گذار ازاین اتحاد وقفه در کنار افتاد. من کاری به چرائی این از هم پاشیدگی ندارم .چرا که تجربه بیش از نیم قرن مبارزه بمن آموخته است که بجای ندبه بر آن چه که از دست رفت. بفکر بازسازی وترمیم زخم های نشسته برپیکر جنبش بر پیکر سرزمینم باشم .ایستادن بر گذشته وبرجسته کردن آن چیری جز کاستن از توان جسم وروح حاصلی ندارد .وقفه انداختن در کار جنبش است ویاری رساندن به سیاست های دستگاه حاکمه.
من یاد گرفته ام که تلاش کنم با هر آنچه در توان دارم خط نشانه ای را دنبال کنم که ما را در گذر ازاین سخت راه ها وتند پیچ ها یاری میرساند.خط نشانه ای که بر اراده ،توان وتزلزل ناپدیری هرمبارزراه آزادی استوار گردیده است .بمن یاد داده است که خود را دریابم پا پس نکشم و تمامی توان خود بکوشم .یاد داده است که قبل از هر چیز بپذیرم که تمامی حقیقت وراه های رسیدن به آن در اختیار من نیست .بپذیرم واحترام بگذارم به تلاش هر رهرو وکوشنده سیاسی که بنا به توان خود در مبارزه با جمهوری اسلامی هیزمی بر این هیمه افروخته شده برای دادخواهی و آزادی توسط آزادی خواهان در داخل وخارج کشور می افکند.
از نظر من جنبش مهسا جنبش قائم بفرد نیست .هر چند که حضور چهره های مورد قبول برای بخش های مختلف جامعه آن را امید بخش تر می سازد .جنبش مهسا جنبشی است که نطفه آن باخون عزیز ترین فرزندان ای سرزمین در بطن مام وطن بسته شده .در قامت هزاران جان عاشق پای در میدان نهاده است .عاشقانی که بر فراز وطن می گردند و جان های آزاد را به حمایت و مبارزه فرا می خوانند .
از در کارخانجات وارد می شوند .همپای کارگران می گردند .در سیمای نترس مبارزان داخل کشور که جان بر سر دست گرفته برای نجات کشور دور هم گرد آمده اند ظاهر می شوند .در قامت ازاده ای چون کیوان صمیمی هفتاد وپنج ساله!در قامت زنی سالخورده چون مادر ستار. در قامت معلم مانی که از درون زندان صلای آزادی سر میدهند.
سرزمین غریبی که هرگزخالی از غرش شیران نبوده است .
جنبش مهسا در حال اوج گیری است من این را با تکیه بر سال ها تجربه خود و مشامی که بوی آزادی در راه را حس می کند وصدای زمین لرزه عظیم در حال بر آمدن از درون اقیانوس خلقی سخت بجان آمده را می شنود !می گویم .
از نشانه های روشن عدم مشروعیت نشسته بر پیشانی به تزویز سیاه شده جمهوری اسلامی ،از شکاف عمیق ایجاد شده بین مردم و حکومتیان .از افتادن تشت رسوائی منادیان دین در سیمای رانت خواران! فاسدانی که دامن این سرزمین را طی چهل سال آلوده گردند . در سیمای مردی خود شیفته ،لجوج ،جنایت پیشه بنام ولی فقیه که برای تداوم حکومتش از هیچ دروغ ،پستی و جنایتی اباء نمی کند .
از این روست که من به این جنبش بر آمده از دل سرزمینم ایمان دارم .انتظاردارم که گوشندگان آزادی در خارج از کشور نیز بجای انگشت اشاره رفتن بسوی یک دیگر.با تمام توان خود چه فردی ،چه گروهی یاران رسان تن زخم خورده وطن درگذر از این سخت راه باشند . راهی سخت و خونین که مبارزانی ،جان برکف، الهام بخش در داخل کشور گوشندگان استوار آنند . ایمان بیاوریم به فروریختن کاخ استبداد ساخته شده توسط جمهوری اسلامی !ایمان بیاوریم به نیروی لابزال مردم . ایمان بیاوریم به نیروی خویش.به تلاشمان برای اتحادی دامن گستر در حمایت از جنبش داخل کشور.این در توان ماست !ما می توانیم