ابوالفضل محققی
هرصبح با غریو هزاران جان عاشق که شب با شعار"زن ،زندگی آزادی"کوچه های شب رابه صبحی روشن وامید بخش پیوند می دادند!سر از بالین بر داشتن!
همراه با مهسا ها ،حدیث ها،سرود آزادی خواندن.بارهنوردان عاشق که بر سر دار از شادی یک ملت ببهای جان سخن می گفتند هم صداشدن!
رویا های تاریخی،آرزوهای سرکوب شده یک ملت رادر قامت بپا خاسته هزاران جان عاشق که آزادی را در زیبا ترین شکل آن که همانا متجسم شده دروجود زن این یگانه دردی کش در تمامی ادوار تاریخ در سیمای مادر ،همسر ،خواهر و دختربود دیدن!
با تمامی وجود به زندگی وزیبائی نهفته در بطن زندگی سلام دادن.شادی حیات را که تسلط حکومت نفرت انگیز جمهوری اسلامی آنرا از مردم دریغ کرده است !صلا دادن .رقص و پای کوبی را در برابر نوحه حکومتیان نهادن.
بوسه راجای گزین نفرت ساختن.
آزادی این کلام مقدس دزدیده شده توسط حکومت های مستبد را که سرشاری حیات است وممد ذات!امید آفرین است ورهائی بخش جایگزین خفقان ،دلسردی و نامیدی کردن.
دست در دست دیگر رهپویان آزادی نهادن،تلاش کردن !وصل کردن ،اتحادی زیبا وتاثیر گذاربرای گذر از سخت راه هاایجاد نمودن.
مستحیل شدن در جمع !دیدن خوددروجود دیگری که چون تو سالها با آرزوی ساختن جامعه ای خالی از استبداد،خالی از رنج ،زشتی و ابتذال مبارزه کرده است.
زیباست! فضائی که نیروی جوانی شور و فریاد هزاران جان عاشق آنرا عطر آگین ساخته !امید آفریده و بسیار بر کنار نشستگان را بر صحنه آورده است.
این خصیصه تمامی جنبش های مردمیست .زمانی که پایه های حکومتی از غریو جان های بتنگ آمده از استبداد ،ازفشار زندگی تحمیل شده به زور سرنیزه ،از اعتبار و مشروعیت از کف داده شده به لرزه درمیآیند !جنبش مردمی اوج می گیرد.مردمان بصحنه در آمده مشتاقانه در فضای ایجاد شده دست به قهرمانی های بزرگ می زنند .امید وار می شوند.
دنبال رهبرانی می گردند که قادر به راندن کشتی در گرداب های حاصل از این مبارزه باشند.
کسانی که بتوانند در سیمای آن ها صلابت ،از خود گذشتگی ،پایداری به عهد،قدرت چالش در برابردام های نهاده شده بر سر راه را که دراشکال مختلف بر سر راه مدعیان بزرگ و کوچک رهبری نهاده میشودببیند !عمل کرد آن ها را در برابر وسوسه هائی که اوج گیری مبارزه و حمایت مردم در آن ها بوجود می آورد!عیار زنند .
کسانی که در شرایط افت جنبش وسرکوب حکومتی!دلیری و ایستادگی آنها بر سر پیمان با مردم را ببیند.
برای محک زدن مدعیان رهبری یک ملاک بیشتر نیست.آن چیزی جز دیدن وحمایت از منافع مردم نیست .حتی شده ببهای جان. چرا که بسیار جان ها قربانی آن گردیده است.
دیدن استواری مدعیان آزادی است در نبرد باحکومت اصلاح ناپذیری که از هیچ جنایتی برای بقای خود فرو گذاری نمی کند.
بر آمد های انقلابی حتی با وجود سرکوب شدن وعقب نشستن نیرو های فعال در میدان!دستاورد های معین خود را دارند .هر مبارزه وآمدن نیرو های خواهان تغیردر جریان عمل توانائی و ضعف های جنبش را در معرض دید همگانمی گذارد ومورد سنجش قرار میدهد.
نوع برخورد احزاب و جریان های مدعی آزادی خواهی را در عمل مشخص آن ها نسبت به مبارزه با حکومت،حرکت در راستای یافتن زبان مشترک با دیگر جریان های مخالف رژیم برای دست یافتن به وفاق ملی را مد نظر قرار می دهد.افرادرا احزاب و سازمان ها رابا قرار گرفتن در ظرف قدرت که جنبش در اختیارشان نهاده موردبررسی قرار می دهد.بر خورد آن هانسبت به مسائل بغرنج پیش را رومی سنجد و اعتبار می دهد.
حال که جنبش برای مدتی کوتاه در محاق سرکوب رفته است.آن زمان فرا رسیده که به نقد وبر رسی عمل کرد افراد،سازمان ها واحزاب پرداخته شود.به نفش کسانی که در اوج روزهای جنگ وخون در میان شعار شور انگیز "زن ،زندگی ،آزادی"پیچیده شدن با جسم وجان زیبا ترین فرزندان این سرزمین!شعار های انقلابی می دادند.کسانی که اهداف بزرگ یک جنبش انقلابی را به حصار های کشیده شده بدور منافع گروهی خود تقلیل دادند.
منشور وبیانیه دادند.هزاران امید در دل مبارزان جوان ومردم تخت ستم آفریدند.اما خود در کشاکش در گیری های فردی ومنافع حقیر گروهی پای بر عهد داده شده نهادند.بی آن که بر حاصل کار خود نظر کنند.
افسوس ،افسوس .
ما هنوز بیماران گرقتار شده در چنبره یک شکست,یک توهم ،یک ناتوانی ،یک بی بضاعتی وتفرعن و پراکندگی تاریخی هستیم که قادرنیستیم زیر یک سقف گرد آئیم ومتحدانه برای منافع یک ملت مبارزه کنیم.
شکست ما پیوسته از همین بضاعت اندک،ادعای بزرگ و عدم یک پارچگی ،از گرفتار بودن در حصار های گروهی ،ایدئولوژیک ،منیت های فردی ،درس نگرفتن از شکست ها اعتقاد عمیق ما به منافع مردم بوده و هست .ما همه بیماریم.
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم
هنگامۀ حیرانیست، خود را به که بسپاریم
تشویش هزار «آیا»، وسواس هزار «اما»،
کوریم و نمیبینیم، ورنه همه بیماریم
دوران شکوه باغ از خاطرمان رفتهست
امروز که صف در صف خشکیده و بیباریم
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبُریم، ابریم و نمیباریم
ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم.
من راه تو را بسته، تو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم.حسین منزوی
برگرفته از ایران گلوبال