علی میرفطروس
اشاره:
متن حاضر پیشگفتار چاپ پنجم کتاب«ملاحظاتی در تاریخ ایران»است که با ویرایشِ تازه و افزوده ها منتشر خواهد شد.موضوع اصلی کتاب بررسیِ علل و عوامل عقب ماندگی های ایران در رَوَند حوادث تاریخی است. این مقاله زمانی انتشار می یابد که یکی از برجسته ترین پژوهشگران تاریخ و فرهنگ ایران-دکتر جواد طباطبائی– از دست رفته است.علل عقب ماندگی و انحطاط ایران از دغدغه های اصلیِ دکتر طباطبائی نیز بود.یادش گرامی باد! ع.م
تجربۀ جمهوری اسلامی چونان«عُمرِ قرونی بر ما گذشته» و تأثیرات مرگباری در جامعۀ ایران داشته است.مضمونِ قصیدۀ غمبارِ انوری در بارۀ هجومِ ویرانگرِ قبایلِ«غُز»به ایران (در قرن ۶ هجری /۱۲ میلادی) شباهت شگفت انگیزی با شرایطِ هولناک ایرانِ امروز دارد:
خَبَرت هست کز اين زير وُ زَبَر شوم غُزان
نيست يـک پَی[1] ز خراسان که نشد زيـر و زَبَر
خـبـرت هست کـه از هر چـه در او چيـزی بود
در هـمــه ايـران، امــروز نمـانده اســت اثـر؟
بــر بــزرگـان زمــانه شـده خُــردان، سـالار
بــر کريمـانِ جهان گــشتـه لئيمان، مِهتر…
کُشتـه فـرزند گـرامی را گـر نـاگاهان-
بينـد، از بيـم خـروشيـد نيـارَد مادر [2]
***
انقلاب اسلامی ایران بر بسترِ بینوائی های فکریِ روشنفکرانی مانند جلال آل احمد، دکتر علی شریعتی و دیگر نظریّه پردازان«اسلام راستین» ظهور کرد. نقش این روشنفکران در تأسیسِ نظریِ انقلاب اسلامی بسیار برجسته بود و لذا، نقد عقاید آنان می تواند از بازتولید و تکرارِ اندیشه های خِرَد گریز و تجدّد ستیز جلوگیری کند.
حدود ۳۵ سال پیش(سال۱۳۶۶/۱۹۸۸) نگارنده -به قدر بضاعت خود-در این راه کوشید. این «ملاحظات» در راستای دغدغه های نگارنده در آستانۀ وقوع انقلاب اسلامی بود که در کتاب کوچکِ اسلام شناسی(بابک دوستدار،نشر کاوه،تهران، فروردین ۱۳۵۷)، حلّاج (اردیبهشت ۵۷) و آخرین شعر (مرداد ۵۷) تبلور یافته بود.
امروزه جامعۀ ایران با «عبور از شریعتی» و دیگر مُنادیان «اسلام راستین» ، آیندۀ روشنی را ترسیم می کند؛ آیندۀ روشنی که جنبشِ«زن،زندگی، آزادی» نویدبخشِ آن است.
پُرسش های اساسیِ این کتاب از جمله عبارت اند از:
۱-جدائی دین از دولت چرا نتوانست در جامعۀ ایران تحقّق یابد؟
۲-آیا اسلام ظرفیّتی برای استقرار آزادی و دموکراسی دارد؟
۳- تمامیّت خواهی (توتالیتاریسم و فاشیسم) با اسلام و اندیشه های خمینی و خصوصاً دکتر علی شریعتی چه مشترکات و پیوندی داشت؟
این کتاب تا با تکیه بر اسناد و منابع بسیار می کوشد به این پُرسش ها پاسخ دهد.
***
به نظر نگارنده،مُدلِ توسعۀ جوامع اروپائی و تطبیق آن بر تاریخ اجتماعی ایران بسیار گمراه کننده است زیرا « تاریخ ایران تاریخ ایل ها است نه تاریخ آل ها ». برخلاف جوامع اروپائی،ایرانِ پس از اسلام همواره زیر فشار هجوم های ایلات مختلف كمتر روی ثبات و آرامش به خود دیده و آن هنگام كه چنین سامان و ثباتی وجود داشت (مثلاً در عصر سامانیان و آل بویه) ما شاهد رشد شهرها و رونق تجارت و صنعت و تاریخ و فلسفه و ادبیات بوده ایم[3]
به عبارت دیگر، با حملۀ تازیان به ایران و سقوط ساسانیان روند تكاملی جامعۀ ایران در حملات قبایل مختلف از هم گسست.از این رو،تاریخ ایرانِ پس از اسلام -عموماً- تاریخ انقطاع است. هر یک از این حملات شمشیری بود كه جامعۀ ایران را از ریشه و گذشتۀ خود قطع كرد به طوریكه ما مجبور شدیم ـ هر بار ـ از صفر آغاز كنیم؛ بی هیچ خاطرهای از گذشته، بی هیچ دورنمائی از آینده و…
قصیدۀ انوری و روایت عطاء ملک جُوَینی در بارۀ وضع علم و اخلاق و فلسفه بعد از حملۀ مغول را می توان به سراسرِ تاریخ ایرانِ پس از اسلام تعمیم داد:
-«مدارس درس؛ مُندرس و عالِم علم؛ مُنطمس (نابود شده) و طبقۀ طلبه در دست لگدكوب حوادث، متواری ماندند. هنر اكنون همه در خاك طلب باید كرد… كذب و تزویر را، وعظ و تذكیر دانند… هر خَسی؛ كسی. هر آزادی؛ بیزادی و هر رادی؛ مردودی… و هر دستاربندی؛ بزرگوار دانشمندی..» [4]
در رفت و آمدِ مهاجمانِ مختلف روانِ فرهنگی و روحیّۀ اجتماعی ما نیز دچار آسیب شد چندانکه به قول فرزانۀ توس:
چـو بـا تـخت، مـنبـر بـرابــر شود-
همه نــــام،بـوبکر و عـُمّر شـود
از ایـــران و از تــرک و از تــازیــان
نژادی پـــدیـــد آیـد انــدر میان
نــه دهقان؛ نـه تُرک و نـه تازی بُوَد
سخن ها بـه کــردار بــازی بـــود
زیانِ کسان از پیِ سودِ خویش-
بجویند و دین اندر آرند پیش
به گیتی نمانَد کسی را وفا
روان و زبان ها شود پُرجفا [5]
جلوۀ دیگری از این آسیب ها عبارت بود از:
۱-رواج عصبیّت های مذهبی و جدال های فرقه ای به طوری که هر یک از این فرقه ها محلّات و بازارهای خود را داشتند و از همزیستی با یکدیگر پرهیز می کردند.این«جنگ هفتاد و دو ملّت(مذهب)»روحیّۀ همکاری و مشارکت اجتماعی را دشوار می کرد و باعث تضعیف حس ملّی می شد چندانکه وقتی سپاهیان مغول به دروازه های نیشابور رسیدند،نیروی مُنسجمی برای دفاع از شهر وجود نداشت.
۲- سلطۀ استبداد دینی ،سرکوب دگراندیشان و انسدادِ فکر و فلسفه چنان که پس از«عصر رنسانس ایران»در دورۀ سامانیان(قرن چهارم هجری/دهم میلادی)، به تحریک رهبران فرقۀ کرّامیّه،سلطان محمود غزنوی پنجاه خروار (۱۵،۰۰۰كیلو) از كتاب های فلسفه و نجوم و رسالات مُعتزله را آتش زد « و جاسوسان برگماشت و از مواضع و مجامع ایشان [اسماعیلیّه و قرامطه] تجسّس کرد…و از شهرهای مختلف همه را به درگاه آوردند و بر درخت کشیدند و سنگسار کردند.. و همه را مُثله گردانید.»[6]
۳-زوال فرهنگِ شاد و حماسۀ دنیاگرای ایران پیش از اسلام و اضمحلال آن در عزاداری ها و آئین های ناشادِ پس از اسلام.این اضمحلال و عزاداری ها بازتاب پریشانی های روحی مردم در حملات و هجوم های ویرانگر بود چندانکه:
-«در هر سرائی، نوحه سرائی، و در هر كاشانهای، غم خانهای و در هر جگری از سوزشِ مُصیبت، تیغی و همراهِ هر نَفَسی، ناله و دریغی»[7]
۴-فروپاشی شهرنشینی، زوال عقلگرائی،تقویت مذهب و گرایش های صوفیانه، فقدان نگاه تاریخی (دراز مدّت) برای مهندسی اجتماعی با این اعتقاد که «دَم را غنیمت است» و «هستی روی آب است».
۵-بازتولید و تداوم سُنّت و در نتیجه، عدم رشد توسعه و تجدّد اجتماعی.
با اینهمه، در سراسر این دوران آشفتگی و انقراض-برخلاف مردم متمدّن مصر- ایرانیان با تکیه بر زبان، فرهنگ و آئین های ملّی(مانند چهارشنبه سوری، نوروز،مهرگان، شبِ یلدا و جشن سده) توانستند خود را از گذشته به حال و از حال به آینده منتقل کنند چنانکه روایتِ چنگنواز سیستانی نمونۀ درخشانی از این مدّعااست:
-وقتی سپاهيان«قُتيبه»(سردار عرب) سيستان را به خاک و خون کشيدند ، مردی چنگنواز،در کوی و برزنِ شهر – که غرق خون و آتش بود-از کشتارها و جناياتِ«قُتيبه» قصّهها میگفت و اشکِ خونين از ديدگان آنانی که بازمانده بودند جاری میساخت و خود نيز،خون میگريست…و آنگاه، بر چنگ مینواخت و میخواند:
-«با اينهمه غم
در خانۀ دل
اندکی شادی بايد که گاهِ نوروز است» [8]
***
کتاب حاضر کوششی در شناختِ چیستیِ جامعۀ ایران در آشوب ها و آشفتگی های پس از حملۀ تازیان و تأثیرات آن در کُنِش و منِش ایرانیان است تا در این «قابِ تاریخی» تصویری از کیستیِ امروزِ ما را ترسیم کند.
با وجود استفاده از حجم عظیمی از اسناد ،کتاب حاضر خالی از کاستی و کمبود نیست با اینهمه امید است كه این «ملاحظات» پرتو كمرنگی در شناخت تاریخ اجتماعی ایران بشمار آید.
به قول فرزانهای:
-« تاریخ مردم ایران، نامهای طولانی و پایان ناپذیر است كه گذشتۀ دور، آن را انشاء میكند و آیندۀ دور آن را خواهد خواند و شك نیست كه در عُمرِ تاریخ براین نامه بر سال ها بگذرد» [9]
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[1] – پِی:پایه،پای بست.
[2] – در بارۀ قصیدۀ انوری نگاه کنید به مقالۀ نگارنده در کتاب«تاریخ در ادبیّات»:
https://mirfetros.com/fa/?p=22209
[3] – نگاه کنید به دو کتاب درخشان جوئل کَرَمر هر چند که بکارگیری مفهوم «رنسانس اسلامی»از سوی وی می تواند محل بحث باشد: فلسفه در عصر رنسانس اسلامی(ابو سلیمان سجستانی و مجلس او)؛احیای فرهنگی در عهد آل بویه(انسان گرائی در عصر رنسانس اسلامی)، ترجمۀ محمدسعید حنائی کاشانی،تهران،۱۳۷۵ و ۱۳۷۹
[4] – تاریخ جهانگشا، ج۱، صص۳-۵
[5] – منتخب شاهنامۀ فردوسی،به کوشش محمد علی فروغی و حبیب یغمائی، تهران، ۱۳۲۱، صص۶۰۹-۶۱۳
[6] – ترجمۀ تاریخ یمینی،محمد بن جبّار عُتبی، به اهتمام جعفر شعار ، ص۳۷۰. برای درک دشواری های دگراندیشان در ابرازِ عقاید شان نگاه کنید به مقالۀ نگارنده با نام «قاب ها و نقاب های اندیشه در تاریخ ایران»:
https://mirfetros.com/fa/?p=34581
[7] – تاریخ وصّاف، وصّاف الحضره، ص۳۶۱، مقایسه کنید با گزارشهای محمدبن ابراهیم، سلجوقیان و غُز در کرمان، صص۱۲۹ و۱۳۴ و۱۴۴؛ سیف بن محمد هروی، تاریخ نامۀ هرات، صص۸۲-۸۳؛ افضل الدین کرمانی، بدایع الزمان، ص۸۹؛ ترجمۀ تاریخ یمینی، صص۱۹۸-۲۰۱، نسخۀ علی قویم (قویم الدوله).
[8] – دیدگاه ها،علی میرفطروس،نشر عصر جدید، سوئد،۱۹۹۳،ص۳۳
[9] – تاریخ مردم ایران،عبدالحسین زرّین کوب،ص۷