مجید محمدی
رئیس سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی در سخنان کوتاهی محورهای تبلیغاتی این سازمان را برای سال ۱۴۰۱چنین خلاصه کرد: «۱۲ محور تحول در محتوا عبارتاند از عدالتگستری، روایت پیشرفت همهجانبه جامعه ایرانی، ایثار، مقاومت، شهادت و توسعه سبک زندگی ایثارگرانه، سبک زندگی و خانواده با محوریت سبک زندگی انقلابی، هنر انقلاب با معرفی شایسته آثار برجسته، نقد غرب و هجو غربزدگی، تقویت هویت جهانی امتی با بازنمایی قدرت نرم ایران اسلامی در جهان، روایت جوان مومن انقلابی با نگاه پیشرفت آینده، الگوی زن انقلاب اسلامی، مقابله با جریان ارتجاع و تطهیر پهلوی، روایت هوشمندانه و صحیح تاریخ اسلام و ایران، بسط الگوی حکمرانی مردمی با بازخوانی نهادهای مردمی- انقلابی.» (تابناک، اول تیر ۱۴۰۱)
اینها یعنی پشتیبانی از اسلامیسازی، گسترشطلبی و فریب افکار عمومی؛ این سه از ابتدای نهضت اسلامی در راس برنامههای اسلامگرایان قرار داشتهاند.
از اسلام نهضت تا اسلام قدرت
اسلام قدرتمحور بعد از براندازی رژیم پهلوی نشان داد که بر انحصار و تمامیتخواهی در حوزه قدرت و ثروت و منزلت متمرکز است و عدالت و معنویت و حقوق انسانها و پیشرفت تنها عناوینی برای کسب قدرت بودهاند. اسلام نهضت جز نردبانی برای صعود به پلههای بالای قدرت و شخصیکردن قدرت و ثروت و عناوین و مقامها در کشور و تحمیل سبک زندگی روحانیت بر بقیه اقشار نبود.
۱۲ محوری که رئیس سازمان صداوسیما از آنها سخن میگوید، درواقع اولویتهای حکومت دینی برای مهندسی اجتماعی و سیاسی، اسلامیسازی کشور و پیشبرد برنامه گسترشطلبیاند. برای روشنشدن ابعاد این محورها میتوان آنها را با ایدههایی که اسلامگرایان در دهه ۵۰ خورشیدی و در آستانه انقلاب ۵۷ داشتند، مقایسه کرد. این مقایسه تفاوتهای میان «اسلامگرایی در مقام نهضت» با «اسلامگرایی در مقام قدرت» را بهخوبی مینماید. تفاوتهای اینها معرف عمق شارلاتانیسم شیعیان سیاسی را در کسب و حفظ قدرت بهنمایش میگذارد.
ده موضوع محوری آن سالها
در سالهای قبل از انقلاب ۵۷، روشنفکران دینگرا و حداقل بخش کوچکی از روحانیون شیعه اسلامگرا در مباحث جاری در جامعه ایران مشارکت داشتند، گرچه اکثر آنها به مسئلهگویی و روضهخوانی و دفاع از دین مشغول بودند. در آن دوره موضوعهای زیر میان روحانیون اسلامگرای شیعه (تحت تاثیر گفتمان ایدئولوژیمحور) و اسلامگرایان دانشگاهی از یکسو و تحصیلکردگان دانشگاهی سکولار (چپ و راست) درجریان بود:
۱. نقش زن در خانواده و جامعه: حجاب، کار زنان در بیرون خانه، حقوق زن در جامعه و خانواده و قوانین مربوط به ارث و طلاق و ازدواج و مانند آنها از موضوعهای حاد مطرح در مجامع و نشریات بودند، اگر این مجامع و نشریات میخواستند به وجه فکری تنازعات بپردازند. در این وجه، اسلامگرایان در مقام قدرت خواستههای خود را دنبال کرده و همه ایدههای خود را با زور و قهر و چماق و حتی اسیدپاشی و سنگسار بهاجرا درآوردهاند. اسلامگرایان دیگر وجهی برای ورود به گفتوگو نمیبینند، چون همه آن مباحث برای کسب قدرت بود و نه حل مشکلی از مشکلات زنان.
۲. تکامل داروینی: سالهاست اخبار مربوط به تکامل زیستشناختی بهراحتی و بدون هیچگونه حساسیت در بوقهای دولتی و شبهدولتی منتشر میشود، درحالیکه روحانیون شیعه تا قبل از رسیدن به قدرت، از نظریه خلقت خلقالساعه دفاع میکردند. این موضوع دیگر برای روحانیون شیعه اولویت ندارد، چون نقشی در تحکیم قدرت و انحصار منابع به آنها بازی نمیکند.
۳. علم و دین: سکولارها و بیدینان در موضوعات مختلف حساب دین و علم را از هم جدا و برخی از ایدههای دینی را غیرعلمی معرفی میکردند، اما دینداران (عمدتا غیر سکولار) تعارضی میان دین و علم نمیدیدند و تلاش میکردند حتی برای احکام شریعت وجه علمی بتراشند. تلاش برای دینیکردن علم بعد از انقلاب به پروژههای اسلامیسازی همه علوم منتهی شد. وقتی علم به ایدئولوژی تقلیل پیدا کند، دیگر جایی برای بحث از رابطه علم و دین یا علم و ایمان باقی نمیماند.
۴. دین و سوسیالیسم: در منازعه برسر درست یا بهمصلحت بودن نظام سوسیالیستی یا کاپیتالیستی و نسبت آنها با دین، درنهایت وجه سوسیالیستی سیاستها (همهچیز در اختیار دولت سرمایهدار) بهعنوان احکام دینی برای قشر حاکم پذیرفته شد، اما سوسیالیستیبودن مقررات اجتماعی و اقتصادی اسلام همچنان برای تودهها تبلیغ میشود تا امید (واهی) خود به بهترشدن اوضاع را ازدست ندهند. تفسیر حاکمان از سرمایهداری نیز تمرکز ثروت در دست قدرتمندان اسلامگرا بوده است. جمعکردن کتاب مطهری در باب اقتصاد اسلامی که بهطور عیان از مبانی سوسیالیسم دفاع اسلامی میکرد، به این بحث پایان داد.
۵. ایران و غرب: تنفر از غرب و تمدن غربی موضوعی نیست که اسلامگرایان و روحانیون شیعه بتوانند از آن خلاصی پیدا کنند، چون ارزشهای مدرن غربی با شریعت آنها و حکومت جهانی مورد اشتیاق آنها درتضاد است. در آن دوره، گروهی بر این باور بودند که میتوان ایرانی بود و از دستاوردهای تمدن غربی بهره گرفت و بنا را بر دشمنی با غرب نگذاشت، اما اسلامگرایان و رفقای کمونیست آنها غرب را ماهیتا امپریالیستی میدانستند و معتقد به مبارزه با آن بودند. این جدال فکری و ایدئولوژیک ادامه دارد و رژیم اسلامی بیش از چهار دهه است که تخم دشمنی و تنفر با غرب را میپراکند و درپی نابودی تمدن غربی است. اسلامگرایان و چپهای همراه آنها بیگانهستیزی را به غربیان و تمدن غربی محدود کردهاند و رژیمهای چین و روسیه و کره شمالی و کوبا و ونزوئلا و سوریه را خودی ساختند.
۶.هویت ایرانی یا اسلامی: در مجادله برسر ایرانیبودن یا اسلامیبودن هویت مردم ساکن در فلات قاره ایران، درنهایت حاکمان جمهوری اسلامی یک هویت قلابی به اسم هویت ایرانی-اسلامی ساختند تا با استفاده از ابزارهای دولت-ملت ایران، امت اسلامی تحت حکومت شیعه را بسط دهند و حکومت جهانی خود را تاسیس کنند. در این میان معلوم نیست چرا روز تولد امام اول شیعیان روز پدر است و مبدا تاریخ ایران، سفر یکی از اهالی حجاز از روستایی به روستای دیگر.
۷. ملت یا امت: جدال میان باورمندان به ملت و امت در دوران جمهوری اسلامی درنهایت بهنفع امت حل شد. امروز اعضای حزبالله لبنان، حوثیهای یمن، پاکستانیهای لشکر زینبیون و افغانهای لشکر فاطمیون بیشتر از شهروندان ایرانی خودی حساب میشوند. ملت ایران تنها جایی مطرح است که منابع آن در انحصار حکومت قرار میگیرد.
۸. فلسفه و دین: این همانا بحث از رابطه عقل و دین بود: اینکه وحی و نبوت و معاد و توحید و مهدویت و دعا و زیارت قابلیت دفاع عقلانی دارند، یا خیر. این نزاع بهنفع «دین ایدئولوژیکشده» با تمسک به زور حکومت حل شد. عقلانیت و عقل در جمهوری اسلامی به پشیزی نمیارزند. شایستهسالاری براساس تخصص، عقلانی است و ولایتمداری براساس تعهد، ایدئولوژیمحور است. اجرای شریعت مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش مبتنیبر ایدئولوژی است و قانونمداری دمکراتیک مبتنی است بر عقلانیت. عقلانیت اقتضا دارد که ایران با دنیای پیرامون خود در صلح باشد، اما ایدئولوژی اسلامی اقتضای گسترشطلبی دارد. در همه این موضوعها، اسلامگرایان در سمت ضدیت با عقلانیت ایستادهاند.
۹. موانع توسعه: توسعه یکی از ارزشهای غالب بر فضای فکری ایران در دهههای ۳۰ تا ۵۰ بود. توسعهگرایان سکولار به موانع این تحول در جامعه ایران مثل فقدان اخلاق کار، فقدان عادت به پسانداز و سرمایهگذاری، فقدان نهادهای محافظ توسعه، و پایین بودن بهرهوری اشاره میکردند. اسلامگرایان توسعهگرا ازسوی دیگر، تلاش میکردند نشان دهند که اسلام سیاسی مورد نظر آنها، با تقوا و دینداری مدیران، این موانع را به بهترین وجه از پیش پای توسعه برخواهد داشت. اسلامگرایان با عملکرد خود اثبات کردهاند که آن ادعاها همه باطل بوده است.
۱۰. دین و سیاست: اسلامگرایان اسلام را دینی سیاسی معرفی میکردند که اجرای احکام آن و قدرتگرفتن اسلامگرایان را راهحل همه مشکلات میدانست. اما سکولارها اصولا دین را به مسجد و عبادت محدود میکردند و سیاست را امری غیرمقدس میدانستند. در این موضوع، اسلامگرایان با دردستگرفتن قدرت، قائلان به طرف دوم بحث را با محاکمه و سانسور و سرکوب فیزیکی و حذف، از عرصه عمومی بیرون کردند. در سال ۵۷ اکثر افراد با خوشخیالی تصور میکردند که روحانیت قدرت و ثروت کشور را قبضه نمیکند و از این جهت بحثی درمورد نقش روحانیت در جامعه و سیاست درجریان نبود.
ده موضوع فوق را با ۱۲ موضوع بوقهای تبلیغاتی حکومت در ۴۴ سال بعد مقایسه کنید. همه موضوعها به چگونگی تبلیغ حکومت نکبت و فلاکت و تلاش برای بقای آن تقلیل یافته است. هر موضوعی را که اسلامگرایان میتوانستند با قدرت حکومت به نفع خود پیش ببرند (مثل محدودکردن حقوق زنان یا دشمنی با غرب یا انحصار منابع کشور در دست حکومت اسلامگرایان یا سوسیالیسم اسلامی) تبدیل به یکدسته سیاست شده و آن سیاستها بهاجرا درآمدهاند؛ این موضوعها برای آنها حل شده است و دیگر با کسی وارد بحث نمیشوند. موضوعهایی هم که در اصل خود ربطی به تحکیم یا حفظ قدرت آنها ندارند (تکامل یا رابطه عقل و دین یا توسعه)، اصولا رها شدهاند.
موضوعهایی که هنوز در پس ذهن مردم هستند، مثل هویت ایرانی یا اسلامی یا رابطه عقل و دین، دین و علم، و دین و سیاست، با برساختن عناوین پوک مثل «هویت ایرانی-اسلامی»، «تبدیلشدن ایران به ابرقدرت» و ولایت فقیه، حلشده تصور شدهاند. پس از حدود پنجدهه از گسترش جنبش اسلامگرایی و تاسیس نظام اسلامگرا در ایران، دولت-ملت ایران در شرایط انحطاطی بهسر میبرد. از این جهت، سرنوشت روحانیت شیعه مهمترین موضوع مربوط به دین و دینداری در آینده ایران است. عمامهپرانی یکی از نشانههای این سرنوشت تیرهوتار است.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی