کاملیا انتخابی فرد سردبیر ایندیپندنت فارسی
از جنبش اعتراضی در جهت سرنگونی رژیم ملایان فاسد و وابستگان آنها در ایران بیش از چهار ماه گذشته است. در این مدت کوتاه اما تاثیرگذار، ملت ایران در سراسر جهان چنان شور و یکپارچگی بینظیری از خود نشان دادند که جهان رو در روی تصویری قرار گرفت که در ۴۴ سال گذشته از دیدن آن طفره رفته بود. تصویری که مهسا امینی آن را مقابلشان قرار داد؛ ما حکومت جمهوری اسلامی را نمیخواهیم.
در شرایطی که نشان دادن انزجار و خواست براندازی برای بسیاری از ایرانیان داخل و خارج از کشور هزینهبر و با مخاطرات بسیار همراه بود، در همین چهار ماه، ماهیت رفتار و گفتار بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی برای مردم روشن شد.
نیروهای نزدیک به حکومت و حتی شبههمراهان و حامیان داخلی در این چهار ماه که جوانان بهتنگآمده و پرشور دانهدانه چیده شدند و بر خاک افتادند، در انتقاد از حکومت لب تر نکردند.
هرچه زمان بیشتری گذشت، سکوت آنها مهر تاییدی شد بر مصلحتاندیشیهای همیشگیشان و آنکه همگی در این نظام چنان منافع درهمتنیدهای دارند که مخالفتهایشان هم باید در قالب همان «اختلافهای خانوادگی» دیده شود.
بر اساس همان نظرسنجیهایی که مراکز غیرمعتبر برگزار میکنند یا در رسانههای اجتماعی ترتیب میدهند و نه در جهت تایید و تاکید محبوبیت شاهزاده رضا پهلوی در بین ایرانیان، بلکه برای تخریب او برنامهریزی میشوند، باز هم نام او بر صدر مینشیند. از بُر زدن نامهایی در کنار نام او که ملت در ایران نه میدانند چه کسانیاند و از کجا آمدهاند (برای چهرهسازی و عادیسازی اسمورسم آنها) شروع کرده و به جایی رسیدهاند که امروز باید زاغ دیگری را رنگ کنند و به جای بلبل به بازار بیاورند.
استخوان خردکرده میهندوست و دلسوزی با من از وضعیت مخالفان سیاسی خارج از کشور و شعبدههای آنها در جریانسازی و همسو و همسانسازی چهرههای نوظهور با نماد ملی میگفت. او خاطرنشان کرد: «اپوزیسیون نیستند. اینها مهاجریناند.»
این نکتهای مهم است که این بهاصطلاح مخالفان سیاسی خارج از کشور اخیرا و حداکثر در ۲۰ سال اخیر به ممالک خارجه مهاجرت کردهاند و پیش از آن در جمهوری اسلامی در کمال شادی، به جریان سیاسی حاکم باور داشتند یا جزئی از آن بودند یا حامی پروپاقرص حکومت. اغلب با روی کار آمدن یک باند و درمانده شدن باند دیگر، رفقایشان را به خارجه گسیل داشتند. این افراد در دوران مهاجرت نیز آشکار و پنهان یا پای صندوقهای رای بودهاند یا مشغول تبلیغ و یارگیری در جبههای که از آن سمتوسو به خارجه مشرف شده بود.
در تمام این سالها، بزرگترین هنر این افراد یا توطئه و دسیسه علیه مخالفان این جهت سیاسی خاص در خارج از کشور بود یا یاری رساندن به دوستان داخلیشان. بیجهت نیست که به آنها نیروهای صادراتی نیز میگویند.
متاسفانه وضعیت این مهاجرین به واژه و وضعیت یهودیان ارتدوکس که به «گتونشینی» اشتهار داشت، شباهت دارد. به این معنا که در محلات خاص و با خودیها و قوم و قبیله خود معاشرت و صحبت میکردند. جامعه اصلاحاتیهای صادراتی هم دستکمی از آن گتونشینان ندارند؛ آنها هم در همین جامعه بسته اصلاحطلبان مقیم خارج از کشور با هم آمدوشد میکنند و باند میسازند و یارگیری و یارکشی میکنند.
به جز تعداد انگشتشماری از آنها، مابقی در جامعه غرب، با وجود امکانات رفاهی و مالی که برایشان فراهم شده بود، چه چیز آموخته و چه رشدی در جامعه میزبان داشتهاند؟ کسبوکار و راه امرار معاش و تحصیلات آنها چه بوده است؟ در سالهای مهاجرت، چه اندیشه و فکر و دانش و فنی را کسب کردهاند؟
در حالی که میزان محبوبیت شاهزاده رضا پهلوی برای همگان آشکار است و بینش و نگاه او به سیاست و جایگاهی که برای خود در نظر میگیرد، بهصراحت بیان شده است، مافیای رسانههای اجتماعی با نگرانی درصدد قلب واقعیت و رکب زدن به مخاطباناند. مردی را که بهصراحت میگوید از قدرت و سیاست در آینده ایران آزاد «هیچ سهمی» نمیخواهد و همهچیز باید پای صندوق رای مشخص شود، به گمان خود تحت فشار میگذارند که وجهه ملی خود را خرج برنامههای سیاسی و نامشخص کند.
اگر فردی خود را ایرانی میداند، تمامیت ارضی این کشور و تساوی آرا و حقوق این ملت از حقوق خدشهناپذیر آن است. سفسطه و مغلطه چرا؟ آسمان را به ریسمان بافتند بلکه از این نمد برای خود کلاهی ببافند و به جایی نرسیدند و حالا در خانه متروکه دیگری را میزنند بلکه از اجاق سرد این خانه آبی برایشان گرم شود.
رفتهاند سراغ آقای میرحسین موسوی که چیزی بگوید و بنویسد بلکه یاران تا به امروز خاموششان در ایران جانی بگیرند و مهاجران خارج از کشور دورخیزی بردارند. اینک به دنبال «شورا» رفتهاند که به نظرشان از ائتلاف بازخورد کمتری دارد و در عین حال، همچنان دانه و تورشان در این بساط فروش زاغ قنارینما باز است.
از آنسو هم به آن اندازه هوش دارند که ببینند اگر دور بعدی اعتراضها با شدتی بیشتر از دور قبلی آغاز شود، اقبال شان برای اجرای تردستی و میدانداری و ملعبه کردن ملت صفر است.
آقایان موسوی و کروبی در همان دوره خاص و پس از انتخابات مناقشهبرانگیز سال ۱۳۸۸ با اقبال عمومی و جنبشی بزرگ در خیابانها مواجه شدند. چرا که این حمایت از سر خواست براندازی حکومت و استفاده از این دو عامل وابسته به نظام شکل گرفته بود. حضور میلیونی مردم در فراخوان تهران ناشی از حاشیه امنی بود که در پرتو نامزد وابسته به حکومت جمهوری اسلامی میتوانست برای ملت امنیت حضور در تظاهرات و تغییر موردنظر را ممکن کند.
نگاهی به وقایع آن روزها و روزهای بعد از شروع حصر آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی موید این نوشته است. من در مقالهای با عنوان «این دو مرد فراموششده» که اکتبر ۲۰۱۱ در نشریه هافینگتن پست منتشر کردم، به این نکته اشاره داشتم که در چند سالی که از حصر این دو نفر گذشته است، حامیان بهاصطلاح چند میلیونی آنها کجا رفتهاند؟
و اینک بار دیگر این پرسش را مطرح میکنم؛ در این ۱۳ سالی که از جنبش سبز و حصر میرحسین موسوی میگذرد، چند صد یا چند ده نفر تاکنون جان خود را به خطر انداخته و مقابل خیابان پاستور، محل حصر و سکونت میرحسین موسوی، تجمع کردهاند؟
آیا غیر از این است که ما از تعداد رایدهندگان در هیچ یک از انتخاباتهای برگزارشده در نظام جمهوری اسلامی آمار شفاف و صحیحی نداریم؟
بر چه اساس باید بپذیریم که تمام چندمیلیونی که در خیابانهای تهران در سال ۱۳۸۸ معترض بودند، به میرحسین موسوی رای داده یا برای استقرار نظام جمهوری اسلامی به ریاستجمهوری میرحسین موسوی به خیابان آمده بودند؟
بنا به گفته مستند مادر زندهیاد ندا آقاسلطان، او اصلا در انتخابات ۱۳۸۸ رای نداده بود. آیا او از کشتهشدگان همان اعتراضهای خیابانی نبود؟
وزن میرحسین موسوی در ادبیات سیاسی امروز ایران چیست؟ سرگرم کردن ملت با موضوعی جدید که قابلبحث باشد؟ یا اینکه زمان بخرد و به شاهزاده رضا پهلوی و مردمی که خواهان رهبری و مدیریت او برای گذار از جمهوری اسلامیاند، بگوید که او تنها گزینه نیست؟
بیانیه دادن و نظر دادن حق هر فرد است اما جریانسازی کاذب به ضرر ملتی است که در داخل ایران زندگی میکند، که جان داده، که در زندان است یا مجروح و بیکار شده است.
آگاهی و دانش کمنظیر موجود در ایران راه و جایی برای جریانسازیهای کاذب باقی نخواهد گذاشت. هدایت جنبش و ایجاد برنامه و ابداع شعار و فراخوان، در داخل ایران شکل می گیرد و از آن ملت ایران است.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی
* گتو، Ghetto، از نظر تاریخی به محلههایی در اروپا گفته میشد که اقلیت یهودی در آنجا میزیستند. امروزه از این اصطلاح اغلب برای توصیف مناطق یا محلاتی در شهرها به کار برده میشود که اعضای یک گروه اقلیت، به دلایل سیاسی، عقیدتی، تباری، اجتماعی، قانونی و یا اقتصادی در آنجا زندگی میکنند.