علی میرفطروس
اشاره:
سالگشتِ رویدادهای مهم تاریخی، فرصتی هستند تا دربارۀ علل و عوامل وقوعِ آنها بیاندیشیم. گذشتِ زمان و فرونشستن غبارهای سیاسی-ایدئولوژیک چهبسا که زنگ و زنگار را از آئینۀ حوادث بزُداید و باعث شفّافیّت و تجدیدنظر در ارزیابیها گردد.
انقلاب اسلامی تأثیرات مرگباری در جامعۀ ما داشته چندانکه میتوان آن را به یک «انقطاع دیگر در هستی تاریخی ایران» تعبیر کرد. مجموعۀ این تأثیراتِ مرگبار ضرورت بازاندیشی به این رویداد سرنوشتساز را دوچندان میکند.
نگارنده در مقالاتی به این موضوع پرداخته است [۱].این مقالات در راستای دغدغههای نگارنده در آستانۀ وقوع انقلاب اسلامی بود که در کتاب کوچک اسلام شناسی (بابک دوستدار،نشر کاوه،تهران، فروردین ۱۳۵۷)،حلّاج (اردیبهشت ۵۷) و آخرین شعر (مردادماه ۵۷) تبلوریافته بود. مقالۀ حاضر نیز طرحی مقدّماتی دراینباره است که امیدوارم پژوهشگران دیگر در غنا و تکمیل آن بکوشند.این مقاله چند سال پیش نوشتهشده و اینک با اضافاتی بازنشر میشود.امید است که بازخوانی آن بتواند به بازاندیشی این رویداد سرنوشتساز یاری کند. ع.م
در سالهای اخیر، با آزاد شدن اسناد مربوط به رَوَند سرنگونی رژیم شاه و خصوصاً انتشار متن مذاکرات محرمانۀ شاه و سفیرِ وقت ایران در واشنگتن با مقامات دولت دموکرات آمریکا -که در تحقیقِ درخشانِ پروفسور اندرو اسکات کوپر انعکاس یافته – میتوان با توطئهها و تبانیهای بینالمللی برای سرنگون کردنِ شاه آگاه شد[۲].
چند نظریّۀ نارسا:
۱–اسلامگرائی شاه
پژوهشگرانی که «اسلامگرائی شاه» را عامل عُمدهای در وقوع انقلاب اسلامی میدانند این نکته را فراموش میکنند که ایران در آن زمان طبق قانون اساسی مشروطیّت، حکومتی شیعه بوده و بر این اساس، همۀ شاهان متعهّد به رعایت «اصول اسلامی» بودند ولی با اجرای اصلاحات ارضی- اجتماعیِ شاه در سالهای ۱۳۴۰-۱۳۵۷ و خصوصاً دادن حق رأی به زنان و رشد طبقۀ متوسّط شهری، رژیم شاه-به تدریج- از فضایهای مذهبی فاصله گرفت و ضمن توجّه به تاریخ ایران باستان به حذف تاریخِ اسلامی (هجری) از تقویم ایران پرداخت.
مانند دکتر مصدّق، شاه نیز شخصیّتی دیندار بود، امّا سیاستهای اجتماعی، فرهنگی و هنریِ رژیم دینمدار نبود خصوصاً دربارۀ آزادی و حقوق زنان، قوانین مربوط به حمایت از خانواده و… جشن هنر شیراز، جشنوارۀ توس، برنامههای هنری تالار رودکی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز -درواقع-«جلوهای از عظمت ملّی و خویشتنگرایی ایرانیان» بود.
به خاطرِ سیاستهای عرفی و سکولارِ محمدرضا شاه، سلطان حسن دوم (پادشاه کشور اسلامی مراکش) به شاه و فرح پهلوی میگفت:
–«شما چه کشور اسلامی هستید که پادشاهش در مراسم رسمی، شراب مینوشد و ملکهاش بدون حجاب اسلامی در انظارِ عمومی ظاهر میشود!؟».
شهبانو فرح پهلوی، ضمن یادآوری سخن ملک حسن دوم، در گفتگو با نگارنده از دیدار خود با آیتالله خوئی در نجف (اواخر آبان ۵۷) و «توصیههای اسلامیِ» وی چنین یادکردهاند:
–«شما همسرِ پادشاهِ یک کشور شیعه هستید . عکسهای شما نباید در روزنامهها چاپ شوند. شما نباید بدون حجاب اسلامی در انظار عمومی ظاهر شوید. شما نباید با من دست بدهید …».
با توجه به مسئلۀ حجاب در جنبش «زن، زندگی، آزادی» اینک میتوان به اهمیّت عملکردهای عُرفی و غیر اسلامیِ شاه و فرح پهلوی بیشتر پی بُرد؛ بنابراین، کوشش دکتر عبّاس میلانی برای نشان دادنِ خصلتِ مذهبیِ «شاهِ مُرغدل» و استناد او به خوابهای کودکی شاه و به قرآن کوچکی که مادرِ شاه به وی داده بود و یا اشاره به تأسیس «حسینیّۀ ارشاد» و واریز کردنِ آن بهحساب «اسلامگرائی شاه» منصفانه و موجّه نیست. گفتنی است که در آبان ۱۳۵۱ به دستور شاه، حسینیۀ ارشاد تعطیل گردید و تا سال ۱۳۵۷ بازگشایی نشده بود!
درواقع، اصلاحات اجتماعی رضاشاه و خصوصاً محمدرضا شاه باعثِ تضعیف مذهب به عنوان یک آرمان حکومتی- شده بود. انقلاب ۵۷ دریکی از سکولارترین کشورهای خاورمیانه به وقوع پیوسته بود؛ کشوری که دکتر علی شریعتی و مرتضی مطهری دربارۀ موقعیّت مذهب در ایران از «حالتِ نیم مُرده و نیم زندۀ دین» سخن میگفتند. از این گذشته، وقوع دو رویدادِ عُمدتاً سکولار (یعنی انقلاب مشروطیّت و جنبش ملّی شدن صنعت نفت) تلقّیِ رویداد ۵۷ بهعنوان «انقلاب اسلامی» را دچار تردید میکند.
۲–انسداد سیاسی و استبداد
نظریۀ «انسداد سیاسی و استبداد» نیز برای تبیینِ وقوع انقلاب در ایران نارسا است چراکه در سالهای ۱۳۵۰ دیکتاتوریهائی مانند سنگاپور و کرۀ جنوبی وجود داشتند که سطح استبداد و دیکتاتوریشان بسیار بیشتر از ایران بود بیآنکه بخواهند از «انقلاب» گذر کنند. از این گذشته، فروکاستن آزادیهای فردی، اجتماعی (خصوصاً آزادی زنان)، فرهنگی، هنری و اقتصادی به آزادی سیاسی نوعی تقلیلگرائیِ گمراهکننده است. بهعبارتدیگر، رژیم شاه اگرچه دارای محدودیّتهائی در عرصۀ فعّالیّتهای سیاسی بود، امّا فعالیّتها و آزادیها در عرصههای فردی، فرهنگی، هنری، اقتصادی و اجتماعی (خصوصاً آزادی زنان) بسیار گسترده بود. هم ازاینروست که نگارنده آن دوره را «درخشانترین و شکوفاترین دوران فعّالیّتهای فرهنگی و هنری در ایرانِ معاصر» دانسته است.
۳–بحران اقتصادی
نظریّۀ «سیاستهای تورّم زای شاه در بودجۀ توسعه» و درنتیجه، «بحران اقتصادی و وقوع انقلاب» نیز، جامع و روشنگرِ این رویداد نیست. بحران اقتصادی، خود را در سقوط ارزش پول ملّی نشان میدهد (مانند آنچه اینک در ونزوئلا و جمهوری اسلامی میبینیم). یک سال قبل از انقلاب اسلامی صندوق بینالمللی پول در نشست عمومی خود «ریال ایران» را وارد گروه ۱۶ پول مهم جهان کرد و تأکید نموده بود که «ریال ایران» وارد مجموعه «حق برداشت ویژه» خواهد شد و در کنار دلار آمریکا، مارک آلمان، لیره انگلستان، فرانک فرانسه، ین ژاپن، دلار کانادا و …. میتواند ذخیرۀ ارزی سایر ملل قرار گیرد.
بنابراین، در آستانۀ انقلاب اسلامی هرچند که با کودتای نفتی عربستان و آمریکا درآمدهای نفتی ایران کاهشیافته، بسیاری از پروژههای عمرانی متوقّف شده و گرانی برخی کالاها موجب نارضایتیهائی شده بود ولی این امر نهتنها موجب سقوط ارزش پول ملّی (ریال) نگردیده بود بلکه پول ایران در شمارِ ارزهای بینالمللی قرارگرفته و با افزایش ارزش ریال در برابر دلار،نظام پولی جدیدی در دنیا به وجود آمده بود.
در متن همین خبر، شاه -بار دیگر- اخطار میکند:
-«اگر دولتهای غربی قیمت اجناس صادراتی خود را تقلیل ندهند، قیمت نفت بازهم افزایش خواهد یافت».
بر این اساس، ایران دارای یکی از معتبرترین پاسپورتها در جهان بود.
از این گذشته، رژیم شاه ضمن اینکه به برخی کشورها وام داده بود، سهام ۱۳۵ شرکت بزرگ بین المللی( مانند شرکت گروپ آلمان) را نیز خریده بود و لذا با پس گرفتن آن وامها یا با فروش سهام شرکت گروپ آلمان میتوانست بر «بحران اقتصادی» فائق آید.
نفت، عامل سرنوشتساز!
با توجه به این نکات، نگارنده در بررسی انقلاب اسلامی به نقش کمپانیهای نفتی در تحوّلات سیاسی ایران معاصر تأکید کرده آن چنانکه معتقد است:
-«تاریخ معاصر ایران با نفت نوشتهشده است».
بهعبارتدیگر: سرشت و سرنوشت تحوّلاتِ سیاسی ایران معاصر (از تبعید رضاشاه تا تضعیف و سقوط دولت مصدّق و سرنگونی محمدرضا شاه) را نمیتوان فهمید مگر اینکه ابتداء مسئلۀ نفت و نقش کمپانیهای بزرگ نفتی در حیات سیاسی ایران فهم و درک گردد.
با این اعتقاد، نگارنده در مقالهای انقلاب اسلامی را «کودتای انقلابی علیه شاه» نامیده است.
مهندسی افکار عمومی!
اعتقاد به «دست انگلیسیها» و «تئوری توطئه» در میان ایرانیان (باوجود جنبههای اغراقآمیز آن) درواقع، از تجربههای تلخ تاریخی و سیاسی مردم ما ناشی میشود. بر این اساس بود که دکتر مصدّق نیز معتقد بود: در ایران، کارها فقط به دست و خواست دولت انگلیس انجام میشود .[۳] در اینجا میتوان از نقش تبلیغات رادیوهای وابسته به دولت انگلیس در سه رویداد مهم تاریخ معاصر ایران یادکرد:
۱–سقوط و تبعید رضاشاه،
۲– تضعیف و سقوط دولت مصدّق
۳–سرنگونی محمدرضا شاه.
سِر ریدر بولارد (سفیر کبیر مقتدرِ انگلیس در ایران) در خاطرات و گزارشهای محرمانهاش تأکید میکند که با تبلیغات دروغ و پخش خبرهای اغراقآمیز از طریق رادیو بیبیسی و رادیو دهلی: «روالِ عادی حکومتِ رضاشاه را مختل کردیم و درنهایت، باعث سقوط وی شدهایم». [۴]
ادوارد برنیز (استاد و متخصّصِ دستکاری افکار عمومی) در کتاب «پروپاگاندا» معتقد است:
–«تودۀ مردم (Masse) موجوداتِ بیهویتّی هستند که با تبلیغات (پروپاگاندا) میتوان آنها را به شکلِ موجوداتی دستآموز درآورد».
در مقالهای به نمونهای از «مهندسیِ افکار عمومی» اشاره کرده ام.موج راهپیماییهای مردمیِ در اواخر سال ۵۷ شاید با مفهوم «کودتا» مغایر باشد، ولی با توجه به تقارن این راهپیماییها با روزهای تاسوعا و عاشورا و تبلیغات گستردۀ رادیو – تلویزیونها (خصوصاً بیبیسی) در دامن زدن و گاه هدایتِ این تظاهراتها میتوان گفت که حضور مردم درصحنه، به بسیاری از کودتاها خصلتی انقلابی یا مردمی میدهد. در چنان شرایطی به قول ادوارد برنیز:
-«تودههای مردم – عموماً- بهصورت پیادهنظام سیستمِ تبلیغات (پروپاگاندا) عمل میکنند».
بنابراین، منظور نگارنده از کلمۀ «انقلابی»- در ترکیب «کودتای انقلابی»- ناظر به دو موضوع اساسی زیر است:
۱–تدارکِ سرنگونی رژیم شاه از بالا (توسط کمپانیهای نفتی و دولتهای حامی آنها) و تبلیغات گستردۀ نشریات و رادیو-تلویزیونهای غربی علیه شاه،
۲–حضور گستردۀ مردمِ مفتون و «ماهزده»(در پائین) بهمثابۀ پیادهنظام شبکۀ تبلیغات و پروپاگاندا.
به راه انداختن انقلابهای مصنوعی توسط دولتهای غربی استراتژی نوینی است که آخرین نمونۀ آن را در بهاصطلاح «انقلاب لیبی» و سرنگون کردن رژیم محمد قذّافی (در سال ۲۰۱۱) بیاد داریم؛ کشوری که اگرچه با نوعی دیکتاتوری سیاسی هدایت میشد، امّا ازنظر رفاه اقتصادی و اجتماعی پیشرفتهترین کشور در میان کشورهای آفریقائی بود و در آن، زنان بیش از همۀ کشورهای آفریقائی و مسلمان دارای حقوق و جایگاه اجتماعی بودند. در آستانۀ حمله به لیبی، بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاهها در لیبی زن بودند. برخورداری از خدمات درمانی، بهداشتی و آموزش رایگان و همچنین استفاده از وامهای بدون بهره و آب و برق رایگان نیز از دیگر دست آوردهای حکومت قذّافی بود.
در چنان شرایطی، تصمیم قذّافی برای ملّی کردن منابع نفتی و گازی لیبی، سرمایهگذاری حیرتانگیز وی برای تأسیس بزرگترین منابع آب شیرین در لیبی، تمایل او به خارج کردن ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایۀ آن کشور از بانکهای اروپا و آمریکا، سودای قذّافی برای ایجاد بانک آفریقائی و جانشین کردن دینار لیبیائی بجای دلار یا یورو و غیره…عوامل اصلیِ حمله به لیبی و سرنگون کردن قذّافی بودند.
طرح سرنگونی شاه!
چنانکه خواهیم دید طرح سرنگونی رژیم شاه، ۵ سال پیش از وقایع ۵۷ (یعنی در سال ۱۳۵۳= ۱۹۷۴) کلید خورده بود. رَوَند تدارک این سرنگونی را میتوان چنین ترسیم کرد:
۱– پس از سقوط دولت مصدّق، محمدرضا شاه میخواست که بر اجحافات دراز مدّتِ کمپانیهای نفتی خاتمه دهد و حاکمیّت مطلق ایران بر منابع و صنایع نفتی را تحقّق بخشد. با این آرزو، در سال ۱۳۴۶ بهنگام افتتاح کارخانۀ عظیم ذوبآهن اصفهان در حضور الکسی کاسگین (نخستوزیر شوروی) شاه با لحنی تند و تهدیدآمیز خطاب به کمپانیهای بزرگ نفتی اخطار کرد:
-«در سال ۱۹۷۹ [یعنی درست در سال ۵۷] قرارداد نفت با کنسرسیوم نفت خاتمه پیدا خواهد کرد و شرکتهای نفتیِ فعلی در ردیف بلندی خواهند ایستاد و بدون هیچ مزایائی، مثل دیگران برای خرید نفت ایران باید بیایند صف بکشند. در سال ۱۹۷۹= ۵۷ ما قرارداد نفت خودمان با کنسرسیوم را دیگر بههیچوجه تمدید نخواهیم کرد…».
ایستادگی و عِصیان شاه در برابر خدایان نفتی و عقوبت بعدی آن، یادآورِ سرشت و سرنوشتِ «پرومته در زنجیر» در مقابل «زئوس»(خدای خدایان) بود؛ موضوعی که در بخشی از نقد کتاب دکتر عباس میلانی به آن اشاره کرده ام.
۲– در ۲۲ اسفند ۱۳۴۷ شاه به کنسرسیوم نفت اخطار کرد که «درآمد ایران باید ظرف دو ماهِ آینده به یک میلیارد دلار برسد وگرنه ایران نصف منابع نفتی خود را در اختیار خواهد گرفت». گفتنی است که چند ماه قبل از این اخطار، شاه پالایشگاه نفت تهران را (در تاریخ ۳۱ اردیبهشت ۴۷) افتتاح کرده بود. به دنبال این اخطار، شاه تأکید کرد:
-« آنچه من میگویم کاملاً روشن است. من میگویم نفت، مال ما است اگر استخراجش نمیکنید ما خودمان آن را استخراج خواهیم کرد».
۳– نکتۀ بسیار مهم دیگر اینکه، در گفتگو با روزنامهنگاران در ۵ بهمن ۱۳۴۹ شاه پیشبینی کرده بود:
–«بین قدرت های امپریالیستی و ما برخوردی روی می دهد!»
۴–در ۹ مرداد ۱۳۵۲ با تلاشهای شاه، ایران به حاکمیّت کامل بر صنایع نفت ایران نائل شد بهطوریکه بقولِ دکتر پرویز مینا (کارشناس برجسته و مدیر وقتِ امور بینالمللی شرکت نفت):
– «با در نظر گرفتن شرایط و اصول مندرج در قرارداد جدیدِ نفت میتوان نتیجه گرفت که قانون ملّی شدن صنعت نفت -به معنی و مفهوم واقعی- با عقد این قرارداد در سال ۱۹۷۳ به مرحله اجرا گذارده شد» [۵]
۵–دوران ریاستِ جمهوری نیکسون، دوران طلائی روابط شاه با کاخ سفید بود که طی آن، شاه نه بهعنوان یک «مُهرۀ دستنشانده» بلکه بهعنوان شخصیّت و شریکی مستقل و قابلاحترام نگریسته میشد. سفیر وقت ایران در آمریکا، دکتر امیر اصلان افشار در گفتگو با نگارنده از روابط بسیار نزدیک خود با ریچارد نیکسون و خانوادهاش یادکرده است .
با ماجرای «واترگیت» و استعفای نیکسون این دوران طلائی به پایان رسید و جانشین او -جرالدفورد – با دعوت از شاه به آمریکا در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) کوشید به نگرانیهای کمپانیهای نفتی و مردم آمریکا دربارۀ افزایش روزافزون قیمت نفت توسط شاه پایان دهد.
مذاکرات شاه در آمریکا با موفقیّتها و موافقتهای نِسبی همراه بود، امّا در آخرین لحظات اقامت در آمریکا، شاه در یک مصاحبۀ مطبوعاتی بار دیگر برافزایش قیمت نفت تا سقف ۲۰-۲۵% تأکید کرد. موضعگیری شگفتانگیز شاه باعث شد تا روزنامههای معتبر آمریکا این عنوان را تیترِ نخستین صفحات خود قرار دهند:
-«آمریکا در زمان بازدید شاه، تسلیم شد».
از این هنگام مخالفان شاه در کاخ سفید به تلاشهای شیطانی خود برای سرنگون کردن وی افزودند.
۶– دریکی از جلساتِ شورای امنیّت ملّی آمریکا در سال ۱۹۷۴ (۱۳۵۳) هنری کیسینجر -باوجود رابطۀ دوستانه و ستایش آمیزش با شاه- به نظرِ برخی از دولتمردان آمریکا اشاره کرد:
-«اگر شاه بخواهد خطمشی کنونی خود را ادامه دهد و سیاستی را که در چهارچوب سازمان کشورهای صادرکنندۀ نفت [اُوپک] اتخاذ کرده، تغییر ندهد، ممکن است این تصوّر برایش حاصل شود که نفوذش در منطقه دائماً افزایش خواهد یافت…تردیدی نیست که شاه اکنون سیاستی اتخاذ کرده که بتواند فشار بیشتری بر ما وارد آورَد، چهبسا ممکن است روزی فرارسد که ما دیگر سیاست شاه را به سودِ خود تشخیص ندهیم. شاه این سودا را در سر دارد که کشورش را به یک قدرت بزرگ تبدیل کند، نه به کمک ما بلکه با استفاده از وسایل دیگری، ازجمله، همکاری بیشتر با همسایگان روساش…در دولت آمریکا برخی بر این عقیدهاند که یا باید شاه دست از سیاستهای نفتی خود بردارد و یا ما باید او را عوض کنیم» [۶]
ادامه دارد
https://mirfetros.com
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
[۱] -نگاه کنید به لینک زیر:
https://mirfetros.com/fa/?p=25463
[۲] -دراینباره، کتاب «سقوط بهشت»، اثر اسکات کوپر، با ترجمۀ دکتر رضا تقی زاده نیز بسیار روشنگر است.
[۳] – برای نمونه نگاه کنید به: خاطرات و تألّمات مصدّق، صص ۳۴۱-۳۴۲.
[۴] – برای آگاهی از نقش «بیبیسی» در سقوط رضاشاه نگاه کنید به مقالۀ مسعود لقمان: «رادیو و جابهجایی قدرت در شهریور ۱۳۲۰؛ سقوط یک شاه به کمک بی.بی.سی»، ماهنامۀ تحلیلی، آموزشی و اطلاعرسانی مدیریت ارتباطات، شمارۀ ۹، بهمنماه ۱۳۸۹
http://mirfetros.com/fa/?p=17279
[۵] – تحوّل صنعت نفت ایران؛ نگاهی از درون، بنیاد مطالعات ایران، آمریکا، ۱۳۷۷/ ۱۹۹۸، ص ۳۵.
[۶] – برای منابع سخن کیسینجر نگاه کنید به:
Nahavandi;H:Mohammad Réza Pahlavi: le dernier Shah / 1919-1980,éd Perrin,Paris,2013,p432
ترجمۀ فارسی، ص ۶۳۵.