ابوالفضل محققی
ظنزی تلخ اما واقعی! سر کوب وحشتناک ،قتل عام صد ها جوان، اعدام های کور ناشی از وحشت ونسق کشی جمهوری اسلامی، در خواست مکرر مبارزان درون کشور چه از درون زندان ها ،چه جان بر کفان کف خیابان، برای همبستگی وشکل دادن به اتحادی گسترده جهت حمایت از مبارزان داخل ! قادربه همگامی اپوزیسیون خارج نگردید.
قادر نشد تمامی احزاب ،سازمان ها و برخی مدعیان آزادی خواهی را زیر یک شعار واحد یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی گرد آورد.
ائتلافی مقطعی برای این دوره از مبارزه ایجاد کند.
نتوانست در برابر این همه شور و پایداری نسل جوان ومشتاق که جان بر سر شعار زیبای "زن ،زندگی ،آزادی نهاده وبمیدان مبارزه ای سخت نابرابر با حکومت مستبد و خون ریز جمهوری اسلامی آمده اند !جوابی در خور و دلگرم کننده بدهد.نتوانست بر منیت ها وپیشداوری های آن ها فائق شود.مبارزه مشترک بر علیه جمهوری اسلامی را به محور اصلی مبارزه در مرحله کنونی مبدل سازد .
نتوانست درکی درست از قدرت و صف آرائی نیرو های مخالف جمهوری اسلامی ارائه نماید .نتوانست نقادانه بطور واقعی نقش وتوان خود را محک بزند وبراساس آن گوشه ای از کار مبارزه را بر عهده بگیرد .
نیروو جایگاه خود را مانند فرماندهان در یک جنگ میدانی صف آرائی کرده و لشگری متحد ویک دست را بنمایش بگذارد.
نتوانست در کنار صد ها هزارایرانی مهاجر که متجاوز از چهار ماه است که با تمام وجود بمیدان آمده و حماسه آفریده اند قرار گیرد و بلوغ سیاسی خود را بنمایش بگذارد.بلوغی که نمایش بیرونی آن قرار گرفتن در صفی واحد مقابل جمهوری اسلامی بود.
نوشتم طنزی تلخ .
ظنزی که یکی از دوستانم در نامه ای از ایران برایم نوشت.
" کوچکترین اعتقادی به شعار های اپوزیسیون خارج در مبارزه برای آزادی ندارم.اپوزیسیونی که خون های ریخته شده صد ها جوان وسرکوب وحشیانه جمهوری اسلامی قادر نگردید آن ها را زیر یک سقف گرد آورد .اما سخنن رانی و مسئله وکالت طرح شده از طرف رضا پهلوی در یک شب خونشان را چنان بجوش آورد که صبح نشده !جبهه ای واحد از احزاب سنتی ،سازمان ها و افراد را شکل دادند.
کمپینی که مسئله اتحاد برای مبارزه با جمهوری اسلامی، در میان هیاهوی وامصیبتای آن ها گم شد.
ترس ازامکان شکل گیری یک دیکتاتوری در آینده را چنان برجسته وعینی ساختند که !دیکتاتوری موجود حکومت اسلامی از خاطر رفت .گوئی که در حال حاضر وظیفه ای مهم تر از زیر ضرب بردن بزرکترین بخش اپوزیسیون جمهوراسلامی که می شود گفت تنها جریان شناخته شده در داخل وخارج است وجود ندارد.
متوجه کردن نوک اصلی حمله بطرف آقای رضا پهلوی وزیر ضرب قرار دادن ایشان به اعتباریک کلمه که بدل خواه خود آن را چنان پر وبالی دادند واز محتوی خود خالی کردند که گوئی ضامن کشیده شده یک نارنجک در حال پرتاب است. بی آن که به آتش سلاح های گشوده شده بسوی مردم نظر کنند.
می دانی این کارزار پیش آن دسته ازسیاسیون، کسانی که در داخل دستی بر آتش دارند و اندک امیدی به جریان های سیاسی در خارج بسته بودند چه عکس العملی بهمراه داشته ودارد ؟
" ول کنید این اپوزیسیون خارج را! که هرگز قادر نشد دست از ساخته های ذهنی خود بر دارد.واقعیت را آنطور که هست ببیندو منعکس کند.اپوزیسیون گرفتار در باور های غیر قابل تغیرکه هرگز برای یکبار هم که شده از خود سئوال نمی کند !چرا مردم هیچ اقبالی به آن ها نشان نمی دهند؟ چرا در داخل کشور صدایشان هیچ طنین وباز خوردی ندارد؟
اپوزیسیونی که بر عکس ادعای دهن پر کن خود همیشه مسائل ذهنی دور از واقعیت اجتماعی مانده اش بر واقعیت های عینی درون جامعه می چربد.نمونه اش همین داد قال بر سر کمپین وکالت می دهم. که از یک سو بر آقای رضا پهلوی می تازد واورا زیر عنوان مگر مردم صغیرند که وکالت لازم داشته باشتد می کوبند و در عین زمان بعنوان وصی ووکیل همان مردم اعلام می دارند رای نمی دهیم.این تناقض رفتار را تو چگونه جواب می دهی؟
لطفا مارا در داخل بحال خود واگذار کرده فکری برای درمان خودکنید.
"طنزی تلخ چون حنظل !به نوشته آقای مهرداد درویش پورزیر عنوان "خود صغیر پنداری... " در سایت گویا نیوز می اندیشم.
نوشته ای در آستانه بیست دوم بهمن درسال روز حاکم شدن استبدادی که در طول تاریخ ایران نظیر نداشته است. نوشته ای مطول ،ضد ونقیض ،با بیان نیمی ازحقیقت که چهره ای از دیکتاتور آینده آقای رضا پهلوی ترسیم می کند و در ردیف هیتلرقرارمی دهد. که خطر سر کار آمدن او به مراتب بدتر از تداوم حکومت موجود اسلامی بنظر می رسد.
نوشته ای از سرعصبیت ،وحدت شکن و نفرت بر انگیز بخاطرلوث کردن حقیقت در جهت رسیدن به نتیجه مطلوب. توام با آشفتگی در اثبات نقش مخرب و صریح بنویسم دو دوزه بازی آقای رضا پهلوی.
نوشته ای که نقطه ثقل آن نه بر تلطیف کردن محیط عصبی، آشفته ،انباشته از بد بینی جریان های سیاسی سنتی نسبت به تمام تلاش های آقای رضا پهلوی، بلکه خواسته ونا خواسته انداختن شکاف درجنبش انقلابی جوانان است.
نویسنده دموکراتی که وکالت دادن را امری مذموم ونشانه صغارت وکالت دهندگان تلقی می کند .بی توجه به این که اکثریت کسانی که به این فراخوان پاسخ مثبت داده اند .مجموعه ای از نخبگان، متخصصان،هنرمندان ،ورزشکاران مطرح وروشنفکرانی هستند که که در طی همین چهار ماه از سازماندهندگان اصلی جنبش اعتراضی در خارج بوده اند. بزعم ایشان آقای رضا پهلوی ساده لوح بازی خورده شهوت قدرت است. در فکرانتقام گیری از بازیگران سال پنجاه وهفت.اسفبارتر صغیران ساده لوح تر از ایشانند که قادر به درک ماهیت آقای رضا پهلوی نیستند.
"بسیاری از سادهاندیشان اما در نمییابند مانورهای تبلیغاتی پوپولیستی پی در پی رضا پهلوی، گامهایی در جهت تحکیم اقتدار فردی و انحصاری او بر فراز سر مردم و کنشگران سیاسی ایران است."از متن همان نوشته
حال باید پرسید کسی که بخود اجازه می دهد دیگرانی را که چون او قادر بدیدن ظرایف کار آقای رضا پهلوی نیستند ودر جبهه ایشان قرار ندارندرا ساده لوحانی فریب خورده تلقی کند که قادر به تشخیص صلاح خود نیستند.(معنی تحت اللفظی ساده لوح احمق فریب خورده از سر کم عقلی است.)
بعبارتی دیگرفارغ از این که این وکالت دهندگان چه کسانی هستند از استادان هاروارد گرفته تا متخصصان ناسا اززندانیان سیاسی ومبارزان داخل ایران تا فردی عادی فریب خوردگان کم عقلی بیش نیستند.
با این حساب می توان تیتر نوشته ایشان را به" ساده لوحان فریب خورده." تغیر داد .
فقط همین را کم داشتیم که آقای درویش پوردمکرات! ! بخود اجازه دهند که من جمهوری خواه ، خواهان اتحاد با آقای رضا پهلوی ووکالت دهندگان به ایشان را به لقب" ساده لوحان" مزین فرمایند. دست مریزاد!! بر خورد دقیق به این نوشته را به مقاله دیگر می گذارم .
برگرفته از ایران گلوبال