خبر دردناک از جنایتی هول انگیز را که همراه بود با اعتراف های اجباری، شنیدیم. از هفتهٔ گذشته نام چند نفر از معترضان جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در فهرست اعدام های علی خامنه ای قرار داشت. علی خامنه ای و فرزند جنایتکارش مجتبی خامنه ای، محسن شکاری را اعدام کردند و در حال بررسی واکنش مردم به این جنایت هستند تا سامان صیدی، سهند نورمحمدزاده، فهیمه کریمی، مهسا محمدی و محمد بروغنی و بسیارانی دیگر را نیز از میان بردارند.
ناانسان خامنه ای، تصمیم گرفته است که ملتی را بنا به سنت پیغمبر اسلام با عنوان «مرهم» داغ کند، تا از اعتراض و مبارزه برای سرنگونی این رژیمِ خون، جنایت، جهل و جنون دست کشیده و ناامید و مأیوس به کنج انزوا و تنهایی و اندوه پناه ببرد.
محسن شکاری، نخستین اعدامیِ انقلاب نوین مردم ایران است. اعدام از پیش برنامه ریزی شدهٔ محسن شکاری، که ناانسان خامنه ای، توجیه دینی آنرا نیز اعلام کرده است، جنبش دختران و مردان جوان این سرزمین را به مرحلهٔ بالاتری در رویارویی با این رژیم نابهنگام، پیشاتاریخی و اسلامی فرامی رویاند.
در پی این قتل اسلامی، مردم سراسر کشور بپاخاسته اند و در خارج از کشور نیز، ایرانیانِ بپاخاسته، همهٔ مرکزهای حکومت اسلامی را به محاصرهٔ خود درآورده اند. دولت های جهانِ «آزاد» به سرعت علیه این جنایتِ دولتِ اسلامی، اعلام موضع کرده اند.
از سوی دیگر، مردم ایران، به ویژه دختران و مردان جوان دریافته اند که برای رهایی، نه تنها باید نقطهٔ پایانی بگذارند برای حکمروایی حکومت اسلامی، بلکه باید فقه و ایدئولوژی اسلامیِ آنرا نیز که بزرگترین ابزارِ سلبِ هویت از انسان ایرانی ست، نابود کرده و رهسپار گورستان تاریخ کنند.
فقه اسلامی، برای هر جنایتی، توجیه دینی دارد. نمی توان مسلمان بود و در همهٔ بُعدها، به نبرد با حکومت اسلامی پرداخت؛ بنا به گفتهٔ مشهور: «چاقو، دستهٔ خود را نمی بُرد». همگان باید به این باور برسند که همچون مادر کیان پیرفلک فریاد بزنند و باور داشته باشند که «فرزندم از قران بیزار بود».
جنبش زنان و پسران جوان ایران، راه را برای برداشتن گام های بزرگ در تاریخ این کشور، آماده کرده است. محسن شکاری، نخستین اعدامیِ این باور بزرگ در این جبنش است. به خود و به دختران و پسران این سرزمین باور داشته باشیم و در کلام و عمل، بیشتر از این بکوشیم که در مصاف با حکومت اسلامی، ریشهٔ دینی این ناانسانان را بخشکانیم.
چنین بادا!
کانون نویسندگان ایران «در تبعید»