فاضل غیبی
بر خلاف نسل جوانی که این بار میداند چه میخواهد، هنوز هم بسیاری، دورنمایۀ جنبشی که میرود به رستاخیز ایران بدل شود، بدرستی نمیشناسند. از جمله برخی سازمانها و شخصیتهای بجامانده از انقلاب 57 تصور میکنند، خیزش امروز خیزشی در ادامۀ «مبارزات» گذشته است. آنان از اینرو هشدار میدهند که مبادا تمایلات "ناسیونالیستی"، "گرایشات لیبرالی" و یا "غربگرایی" در جنبش رخنه کند!
به این هممیهنان باید گفت، خیزش امروز کاملاً در جهت مخالف جنبشی است که سال 57 به انقلاب اسلامی و قدرت انحصاری ملاها سقوط کرد. آن جنبش محکوم به سقوط به انقلاب اسلامی بود، زیرا بر زمینه ای رخ داد، که هویت ملی و تاریخی ایرانیان را ایدئولوژی چپ اسلامی مخدوش ساخته بود. اما امروزه برآمدن خیزش در برابر وحشیترین حکومت دنیا به خودی خود جدای آنکه به چه دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی منجر خواهد شد، پیروزی فرهنگی بزرگی را از آن ملت ایران کرده است. شما می توانید مهمان این جنبش باشید و از آن پشتیبانی کنید، اما بزودی متوجه خواهید شد که اگر به تجدیدنظر اساسی در نگرش خود موفق نشوید با آن بیگانه خواهید بود، چنانکه سازمان مجاهدین که هویت خود را به حجاب اجباری گره زده به هیچ ترفندی نخواهد توانست جایی در جنبش" زن، زندگی، آزادی" بیابد.
جنبشی که امروزه شهرهای ایران را درمینوردد و جهانیان را به شگفتی و پشتیبانی وامیدارد، هرچند همۀ گفتمانهای پیشین را به کناری افکنده، اما ابتدا به ساکن نیست و بر چهار دهه بحراناندیشی و فرهنگسازی در جهت عکس ایدئولوژی چپ اسلامی استوار است. جامعۀ ایران که به یکباره به زیر سلطۀ وحشیانۀ ولایت فقیه سقوط کرده بود، از همان ابتدا به ریشه یابی دربارۀ علل این سقوط پرداخت. این ریشه یابی به کوشش دانشمندان و پژوهشگرانی محدود نمیشد که گام به گام اسلام را به جایگاه تاریخی خود یعنی به بدویت وحشی اعراب بیابانگرد بازگرداندند، بلکه بیشتر در جهت بازیافت ارزشهای مورد تهاجم حکومتگران عمامه بسر بود. ملتی که در زیر سلطۀ دهشتناکترین رژیم توتالیتر تاریخ رنجور بود، توانست خود را بیابد و بیاموزد که ستایشگر دمکراسی و آزاداندیشی باشد.
ایرانیان دریافتند که شکست ایران از اسلام سیاسی ناشی از شکست ارزشهای ملی ایرانی بود. نسلی که به تاریخ ایران بعنوان تاریخ ستمشاهی نگریسته بود و فرهنگ پدران و مادران باستانی را بعنوان فرهنگ پوسیدۀ پدرشاهی تمسخر کرده بود، تخت جمشید را مشتی خرابه و ایران را ماتمکده قلمداد میکرد، رفته رفته دریافت که اینها را چپ اسلامی از دههها پیش در میان نسل جوان نهادینه کرده بود، تا در بیفروغی هویت ایرانی بتواند تاریکاندیشی جنایتکارانۀ خود را به کرسی بنشاند. ایرانیان به تن حس کردند که قدرت اربابان جهل و جنایت ناشی از ناتوانی ما در بزرگداشت میراث فرهنگی و تاریخی خودمان بود. اما نسل جوان ما در پهنۀ امپراتوری فرهنگی ایران از دژ بابک خرمدین تا ارگ بم و از ایوان خسرو (تیسفون) تا تندیس بودا در بامیان و از سنگنبشتۀ کوروش تا شاهنامه فردوسی گنجهایی مادی و معنوی در سرزمینی یافتند که ما پیشتر آن را ویرانه میانگاشتیم.
چرخش شگفتی که بازیافت فرهنگ و هویت ایرانی نزد نسل جوان دامن زد، درک این واقعیت بود، که پدران و مادران ما در روند تمدنسازی به بسیاری دستاوردهای مدرن بشری دست یافته بودند. زمانی که دیگران از داشتن فرزند دختر ننگ داشتند، در امپراتوری ایران زنان بر تخت شاهی تکیه می زدند و آیینهای ایرانی هر انسانی را برخوردار از فرّه ایزدی میدانند که خدشهناپذیر است و کرامتی است که امروزه «حقوق بشر» بر آن استوار گشته است.
نکتۀ بسیار مهم در این میان اینکه دریافتیم سرافرازی ملی و میهندوستی نه تنها مانع انساندوستی و همدردی جهانی نیست، بلکه زمینه و پیش شرط آنست. با چنین نگرشی ایرانیان نه تنها با والاترین دستاوردهای تمدن نوین بشری مشکلی ندارند و در برخورد با آن به بیگانگی و بحران دچار نمی شوند، بلکه چنانکه زندگی چند میلیون ایرانی در کشورهای پیشرفته نشان داده است، میراث فرهنگ ایرانی در راستای موازین زندگی مدرن قرار دارد. چنانکه حتی امروز هم ایرانیان ازاین نظر که نه تعصب قومی می شناسند و نه به کینۀ مذهبی راه میدهند از نمونه های نیک در جهانند.
اما از همه مهمتر اینکه ایرانیان دریافتند که آنچه به نام «مسلمانی» میشناختند در واقع همان اخلاق و سرشت ایرانی بود که آخوندها به دروغ مارک اسلامی بر آن زده بودند. نه تنها راستی و درستی، بلکه شادزیستی و سرخوشی انسانی با روان اجتماعی ایرانیان درهم تنیده است و حاکمان اسلامی دردرازنای تسلط هزار سالۀ خود نتوانستند آن را از میان بردارند. مقاومت دلاورانۀ ایرانیان در زادگاه اسلام سیاسی، از ویژگیهای خیزش نوینی است که شگفتی و پشتیبانی جهانیان را جلب کرده است.
بنابراین گفتمان خیزش نوین ایران که اینک به گفتمانی جهانی بدل شده، از درون جامعۀ ایران جوانه زده و برآمده از تجربۀ تاریخی و ویژگی ایران است و بر سه پایه استوار:
نخست: گلبانگ آزادی زنان درپیوند با مردان برای زندگی شایسته در آزادی و سرافرازی.
دوم: بازیافت مهر به هممیهنان در سراسر امپراتوری فرهنگی ایران و بازیافت کیستی فرهنگی و تاریخی سرزمینی که روزگاری از مهدهای تمدن بشری بود و از همۀ ویژگیها برای فراروییدن به جایگاه شایستهای در خانوادۀ ملتهای پیشرفته برخوردار است.
سوم: نهادینه کردن همۀ دستاوردهای زندگی مدرن و مدنیت نوین برشالودۀ نظام دمکراسی پیشرفته.
بدین درونمایه رستاخیز ایران مهبانگی است برای ورود ایران به دورانی نوین و خیزش آن با انفجار آزادی و سرخوشی شهروندی دست به گریبان است. برای درک و پشتیبانی از آن باید همۀ گفتمانهای گذشته و توهمات پیشین را کنار گذاشت.
طبعاً سرکوبگران جنایتکار میکوشند خیزش ملی ایران را در شهرها به خشونت خیابانی منحرف کنند، تا بر آن هرچه وحشیتر بتازند. در خارج از کشور نیز عناصر سیاهکار چپ و راست افراطی خواهند کوشید پشتیبانی جهانی را با برخورد به «پرچم ملی ایران» خدشهدار کنند. پس پیگرانه باید بکوشیم همه جا خیابان و میدان را به محیطی امن و سرشار از شادی بدل کنبم، تا نه تنها جوانان، بلکه همۀ دیگر ایرانیان به این خیزش بپیوندند.
زنان و مادران ایرانزمین پایندگان پیروزی این رستاخیز ملی و دمکراتیک هستند و زندگی در آزادی و ایمنی را خواهانند. پایداری و تداوم ویژگی دیگری است که خیزش امروز را به رستاخیز پیروز ایران بدل خواهد کرد. این خیزش نه قیامی است برای نان و نه توهمات مذهبی دربارۀ «شهادت»، «خونخواهی» و همچنین خرافات «هفته» و «چهله» را برمیتابد. بخوبی می داند که پیامد خشونت فزایی قدرتیابی خونریزان است و میکوشد تا تسلسل ابلیسی خشونت و انتقام را درهمشکند و گردونۀ بخشش، مهرورزی و نیک اندیشی را میان ایرانیان نهادینه نماید.
21 اکتبر 2022