مصطفی فحص (شرق الاوسط)
اعتراضات گسترده مردم ایران اینبار نه مانند پنج سال گذشته برای خواستههای معیشتی است و نه مانند جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ (۱۳۸۸) فقط یک واکنش سیاسی است. وقتی یک زن مسن در شهر رشت جرأت می کند حجاب را از سر خود برداشته و به خیابان بیاید و شعار مرگ بر خامنهای سر بدهد و علیه رأس هرم قدرت فریاد بزند، نشان میدهد که این اعتراضات از نظر فرهنگی و اجتماعی به نقطه عطفی رسیده که ماهیت و کلیت رژیم جمهوری اسلامی را با خطرناکترین مرحله از بدو تأسیس تا کنون مواجه کرده است. بر اساس شعار مردم «اصل نظام» را هدف قرار داده است.
با جان باختن ژینا /مهسا امینی دختر جوان ۲۲ ساله زخمهای جامعه ایران به شدت سر باز کرد. انقلاب اسلامی علیه حکومت پهلوی رژیمی ایدئولوژیک و افراطی و یک استبداد مذهبی را که از خطرناکترین انواع استبداد در تاریخ است بر جامعه ایران حاکم کرد. این رژیم افراطی از بدو تأسیس نسبت به زنان ایرانی که بسیاری از حقوق خود را با انقلاب ۷۹ از دست دادند، بسیار خشن و سختگیر بوده است
یکی از خطرناکترین موارد برخورد خشونت علیه زنان را در پرونده مهسا امینی میتوان یافت. مهسا که گفته میشود بر اساس سیاست ضدملی رژیم جمهوری اسلامی حتی از نام اصلی خود «ژینا» نیز محروم ماند، مصداق دو نوع تراژدی تلخ است:
یکی به خاطر زن بودن که درباره همه زنان ایران صدق میکند. رژیم تلاش مجددی را آغاز کرده تا زنان را به دهه هشتاد میلادی (دهه شصت خورشیدی) برگرداند. این تلاش از زمان تحمیل ابراهیم رئیسی به عنوان رئیس جمهوری اسلامی شدت گرفته است. رژیم اسلامی در حال آماده شدن برای انتخاب رهبر متناسب با ماهیت رژیم کنونی است. این امر زنان ایران را نگران کرده که برخی شرایطی را که خودشان پس از دوران رفسنجانی در مبارزات مدنی و سیاسی در زمان محمد خاتمی و حسن روحانی و حتی در دوره محمود احمدی نژاد فراهم آوردند حالا از دست بدهند به ویژه که رژیم در نبرد برای احیای مشروعیت ایدئولوژیک خود تلاش می کند تا مدلی شبیه به مدل «طالبان» افغانستان را دوباره بر زنان ایرانی تحمیل کند.
اما تراژدی دوم مهسا یا ژینا این است که او از استان کردستان در رژیمی بوده که اسلامگرا و به شدت انحصارطلب است و تبعیضهای دینی و مذهبی و جنسیتی را در سراسر ایران علیه مردم متنوع این کشور پیش میبرد. به همین دلیل پیروان ادیان دیگر، زنان و همچنین اقوام ایرانی خود را شهروند با درجه پایین احساس میکنند.
با اینهمه درست است که ژینا زن و یک ایرانی کُرد بود اما فاجعه قتل حکومتی وی به یک تراژدی ملی برای همه ایرانیان تبدیل شده و جان باختن وی مانند شعله آتش به همه شهرهای ایران زبانه کشیده است. ژینا اکنون دیگر الگو و نمادی ملی برای خیزش همه ایرانیان در اغلب شهرهای ایران مبدل شده است. قیامی علیه ظلم، بیداد و حجاب اجباری که خطر لغو آن مستقیم یکی از مهمترین ویژگیهای ایدئولوژیک و هویت جمهوری اسلامی را هدف قرار میدهد.
این اعتراضات از روز اول جنبه اجتماعی و سیاسی متفاوتی با اعتراضات قبلی که بیشتر آنها مطالبات معیشتی یا مدنی و شعارهای سیاسی محدود و همچنین در مناطقی مشخص داشتند، پیدا کرد. رژیم اسلامی قیامهای قبلی را با استفاده از تفرقه و برخی عوامل قومی یا منطقهای سرکوب و آنها را مهار میکرد اما این اعتراضات بیشتر شبیه اولین اعتراضاتی است که انقلاب سال ۱۹۷۹ را در ایران شکل داد، در آن زمان ایرانیان همه حساسیتهای منطقهای، مذهبی و قومی خود را کنار گذاشتند و با شعار سرنگونی متحد شدند
گستردگی قیام کنونی و وحدت خواسته ملی ایرانیان کار رژیم را برای مهار آن بسیار دشوار میکند. پس رژیم مجبور است برای سرکوب آن از خشونت بیشتر استفاده کند، به ویژه آنکه در مرحلهای قرار دارد که در حال تنظیم مجدد مناسبات درونی خود و آماده شدن برای گذار از مرحله سوم عمر خود است. مرحلهای که نظام افراطی و انقلابی در آن به یک اقلیت ایدئولوژیک- نظامی تبدیل شده و بر اکثریتی که با عقاید و رویکردهای سیاسی و عملکرد و ماهیت کلی آن مخالف هستند، حکومت میکند.
رژیم این اعتراضات ملی گسترده را تنها با ابزار سرکوب شدید میتواند مهار کند. این خیزش نسلهای جوانی را نمایندگی میکند که در مرحله پس از تاسیس این رژیم به دنیا آمدهاند. نسلهایی که مخالفت خود را با کلیت رژیم و رهبری فعلی آن به صراحت و علنی اعلام میکنند و دیگر نمیخواهند با مرحله سوم نظام به رهبری شبهخامنهای همزیستی کنند به ویژه اگر این موقعیت به صورت ارث از سیدعلی خامنهای به پسرش مجتبی خامنهای برسد.
بر اساس شواهد و دادههای موجود، رژیم تهران ناگزیر از اعمال خشونت جدید است و این به شکل گرفتن امواج جدید خشونت در سراسر کشور دامن خواهد زد. اما آنچه مسلم است اینبار جمهوری اسلامی از نظر اجتماعی و از نظر ایدئولوژیک، جان سالم به در نخواهد برد و پیروز از میدان خارج نخواهد شد.
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن