بهنام چنگائی
درین حکومت الهی ـ ولائی پلید و از همان دوران آغازین خمینی جلاد، چنین مرسوم بوده و هست که به گمان پوچ سرکردگانش آنها، با کشتن هر یک از انسان های آزاده و معترض و بویژه اسیرکردن و کشتن هر دختر و زنی ناسازگار با واپسماندگی های شان می توانند نفس راحتی کشیده، و جان و جلای دوباره ای برای سروری خویش بر بجان آمدگان بیابند و نیروئی تازه بگیرند؛ حال اینکه آنها پیوسته اشتباه کرده و می کنند. ایران در حال هوای خیزش و جوشش انفجاری است
زیرا دین دولتی دامنه ها و ژرفای خشم و مبارزه کارگری توده ای برای کار و نان و بویژه ایستادگی و رودرروئی زنان و جوانان را برای آزادی در گستره های خون و چرک آلود کشور اسلامی آبیاری کرده و آنها را ناگزیر به مقاومت و انتقامگیری می کند. بی گمان دیر یا زود رژیم انسان ستیز و ضدبشری پاسخ یکایک تبهکارها و نسل کشی ها و چپاول ها و فسادکاری هایش را با تاوانی بس سخت و سنگین تر در هر کوی برزن خواهدداد.
این پاسداران حماقت و سرمایه سالاری که ما و کشورمان را بخاک سیاه دین و دشمنی و واپسماندگی کشانده اند، این رژیم زن ترس و زن ستیز همچون همیشه ی تاریخ ننگبارش دوباره، تن به جنایت دیگری داد و جان زن جوانی را بسادگی ساده گرفت و از شاخه هستی شکاند.و به کسی هم پاسخگو نیست.
بجا و بایسته است که ما زنان و مردان برابریجو و نوعدوست فراموش نکرده و بخاطر خود و همدرانمان بیآوریم که محمد رسول خدا، اوی آسمانی که پاکی ها و ملکوتی بودن گفته ها و کردارهایش علم و کتل و پشتگرمی دینمداران جهان اسلام می باشد؛ وی برای امیال زمینی، جنسی و زنبارگی های بی حد و مرزاش پیگیر شعارهای خدا و پیوندهای آسمانی خود را فراموش می کرد و در همان پایانه های زندگی اش به عایشه 7 ـ 9 ساله نیز رحم نکرد.
آنهم در شرایطی که اوی پیامبر ده ها زن رسمی داشته است. ولی همچنان جسارت و فرصت بی شمار داشتن همخوابگی با زنان را برای خود قائل بود. و همزمان، صیغه کردن ها را در هر مهلتی برای خودش بی کم و کاست روامی دانست و تا دم پایان زندگی اش زنبارگی را غنیمت می شمرد و بدنبالش همچون اسیربود. شگفت انگیز این است که این رسول خدا حرمت خانوداده و رابطه ی سالم زن و مرد را با ازدواج و یکجانبه می ستود، و آنچه را خود می گفت در عمل برنمی تابید و برای زنان چنین امکان برگزیدن فرصت جنسی را تابوداسته و نمی داد و اگر زنی جرآت اندکی از چنان اعمالی را می داشت که رسول خدا آشکارا انجام داده و می کرد؛ آنگاه آن زن مسوجب سنگسار می شد و چه بسیارانی شدند و در همین حکومت های اسلامی نابرابر می شوند.
چندش انگیز این است که حالا این رژیم خدا پناه و رسول مدار مهسای نوجوان را می کشد، چون ظاهرن او پوشش دلخواه آنانرا نداشته و یا رعایت مطلوب نکرده است! آیا این شرارتِ بی شرمانه نیست، پس چیست؟
این رژیم پلید و پست نهاد درین 43 سال جز دان دشمنی و دام مرگ و تخم درندگان آدمخوار درین دردندشت فسادپروری را در سراسر ایران، منطقه و جهان نداشته و نکاشته، و یا ترور سیستماتیک را در کمین زندگی برای زندگی جویان نگذاشته است. پرسیدنی ست تاکی!؟ تاکی داس مرگ خدا، ملا و رژیم خواهدتوانست خرمن هستی ما را دروکند؟ باید یکپارچه بپاخیزیم و دمار از روزگار تباهکاران درآوریم.
ما همه می بینیم که ترس از فروریزی دکان خدا و دین ملایان را به چه تلاش های زبونانه و تباهکاری های خردگریزانه ای نمی توانست کشیده باشد که کشیده است. تامگر آنها بتوانند چنین ساده جان آدمیان بی گناه را بستانند؟ و دردا که روزانه می ستانند! اما تاکی می توانند؟
شایسته و بایسته ماست تا بیش از پیش بر خویش انسانی و اجتماعی و طبقاتی مان باورآوریم و بر توش و توان دگرگونسازمان بازگردیم؛ و خودباوری را آموزش آغازین و همگانی کنیم. و بدانیم که ما جز با ایستادن در برابر خدا و ملا چاره ای برای ساختن زندگی امروز و فردای مان نداریم.
فروریزی رژیم با فروریزی خودکم بینی و ناباوری خویش ما دست و پای یابش و جویش یافته و خواهدیافت. و تنها آنگاه است که هستی اجتماعی ما بنام انسان و در برابر ملا و خدادکانان سرود زندگی را خواهدسرود و میتواند بسراید. برای ما جز این روش و راهکار فراروئی، و در راستای آن جز همبستگی اجتماعی و طبقاتی ما راه نجات دیگری میسر و متصورنیست. وگرنه سرکوب ها و کشتارهای زینب ها، سپیده ها و شلیرها و مهساها و...ادامه خواهدیافت.