ابوالفضل محققی
آنک قصابانند
بر گذر گاه ها مستقر
با کنده و ساطوری خون آلود " شاملو "
دوران غریب و وحشتناکی را تجربه می کنیم . دوران سیاهی که نظیر آن را هر گز تجربه نگرده بودیم.دورانی ترسناک که در تاریخ ایران زمین بعنوان دوران وحشت ،دوران زمانداری مردی بغایت مرتجع،که خود را محور جهان اسلام می دانست و قیم بر مردمی که در یک خطای بزرگ تاریخی در یک بی خبری،یک عدم آگاهی،غرق شدن در یک شور جمعی که بربستر هم پیوندی نا میمون بین باصطلاح روشنفکران وتوده عامی گرفتار در باور های مذهبی صورت گرفت !اورا حاکم بر سرنوشت خود کردند ثبت خواهد شد.
مردی بغایت مرتجع که لباس آزادی خواهی وعدالت پرستی برتن داشت و ملت مجذوب اورا ناجی خود پنداشت بر دوش گرفت بر دست خون ریزش بوسه زد .بوسه ای تلخ وزهر آگین که هنوز زهر در کامش می ریزد.
"مهسا امینی" همان روزی کشته شد!که خمینی پای در این سرزمین نهاد.همان نحستین روزیکه حکم کشتار وزیران وامیران زمان پهلوی را بدست خلخالی داد.تمام قد از کشتار های او دفاع کرد اورا با علی که در یک روز چهار هزار گردن زده بود مقایسه کرد.
مهسا امینی،ستار بهشتی ،نوید افکاری همان روزی کشته شدند که که سازمان های سیاسی حاضر در صحنه از مجاهدین تا حزب توده تا فدائیان و جبهه ملی وبسیاری از فعالان سیاسی بر کشتار های پشت بام مدرسه رفاه صحه نهادند وخواستار تداوم آن کشتار ها گردیدند .
آن روز که خمینی امر بر حجاب اجباری داد و هزاران زن در اعتراض بر این حکم ارتجاعی به خبابان ها آمدند ما سکوت کردیم .ذهن ایدولوژیک هم خوان ما با خمینی مانع از درک عمیق این فاجعه بود.فاجعه ای که دشمن زیبائی حیات بود.دشمن زنان و آغازی بر سرکوب سازمان یافته نیمی از پیکر جامعه.
"مهسا امینی" پیش از آن که دنیا بیاید بجرم زیبا بودن وداشتن طره های مو کشته شده بود. چرا که مانسل آن روز به حکومت اسلامی اجازه داده بودیم هر روز به آزادی های مشروع ما حمله کند .قلم ها را بشکند .دانشگاه ها را ببندد. گستاخ شدن هر روز او محصول عمل کرد خود ماست .گشت ارشاد ،امر به معروف آتش به اختیاران همان سربازان گمنام صاحب الزمان هستند که اجازه دادیم به حریم خصوصی ما سرک بکشندو راه تنفس بر ما ببندند ."فاطمه کماندو ها" همان زهرا خانم های روزهای اول انقلاب هستند که سازماندهی شده و سازمانی عمل می کنند.
ماهرگز به مبارزه جدی با ولایت فقیه که سر منشا تمامی این فساد هاست بر نخواستیم . ماخواهان اضمحلال ارتش وبر پائی ارتش خلقی که سپاه پاسداران فرزند نا مشروع چنین تفکریست بودیم.فرزند نا مشروعی که هر قدر بزرکتر شد واستخوان ترکاند سیمای کودکی ونوجوانی از دست داد فاسد تر ،وجنایتکار ترگردید .حکومت تازه پا گرفته عناصری راکه اندک پاکی داشتند دم توپ داد تا لاشخورانی مانند شمخانی ها ،رضائی ها ،طائب ها وده ها سردار بزرگ وکوچک اما یک دست در غارت ،چپاول و کشتاربشکل امروز خود در آیند وتخم نفاق ووحشت بیفشانند.
ماگناهمان کمتر از آن توده عامی نیست که در سیمای حکومت دنبال افسانه عدل علی می گردید.ما که برای فرد مرتجع و جنایت کاری چون خمینی خط امام ساختیم وبا وجود تمام جنایت ها و فسادی که در حکومت او دیدیم دست از حمایتش نکشیدیم .
"مهسا امینی" "ونسل او در کشتار شهریور سال شصت و هفت کشته شدند .نسلی که آرزو هایشان در گور های حاصل از تحجر حکومت اسلامی مدفون گردیده است .
هنوز عمق فاجعه را بعد دیدن این همه فجایع در نیافته ایم. گاه با آرزوی تغیر در رویه حکومت هم صدا با اصطلاح طلبانی شدیم که در تمامی این چهل سال جنایت در کنار این حکومت بوده اند.
اصلاح طلبانی که هرگز به خاطراین همه مصائب که بدلیل تحمیل حجاب اجباری بر سرزنان این سرزمین می آید رو در روی حکومت نیاستادندواز حقوق پایمال شده آنان دفاع نکردند. در بهترین شرایط تنها به نصیحتی بسنده نمودند.
ما نیز هرگز این امر جدی برای زنان را که حکومت دست آویزی برای نسق کشی از تمام منتقدین خود کرده جدی نگرفتیم و به افشای این نیروی سرکوب بر نخواستیم. ما همراه با کسانی شدیم که با بزرگ کردن خطر سوریه ای شدن کشور این گونه مسائل را جزئی قلمداد کردند و به تشتت فکری و برخورد جدی با حکومت دامن زدند.
ما مقصیریم .چرا که در تمامی این چهل سال بیشترین نیروی خود راصرف مباحثاتی انتزاعی کردیم که خوراک لذت بخش ذهن های روشنفکری وجوابگوی توجیه بی عملی ماوخود خواهی های فردی ماست .هنوز میان نیرو های اپوزیسیون کشمکش بر سر مقایسه دوران پهلوی با دوران خمینی مهم تر از پرداختن به مسئله حجاب است .
درد آور است که هنوز در ذهن برخی ها مسئله مبارزه با امریکا که در بر خورد با مسئله اوکرائین نمود می یابد بسیار مهم تر از پرداختن به عملکرد گشت ارشاد است . ما هرگز امر توده ها را بر عکس ادعاهایمان مهم تر از نگاه ائدولوژیک حاکم بر حیات سیاسی و سازمانیمان جدی تلقی نکردیم.
هر گز اعدام نوید افکاری ،کشته شدن ده ها معترض حوان در صحنه مبارز وکشته شدن "مهسا امینی" باعث یک هم نوائی . هم گامی ما با دیگر نیرو های مخالف رژیم نگردیده و سوالی برایمان مطرح نکرده است .حال آنکه اگر هم چنان که ادعا می کنیم سخت غمین واندوهناک از کشته شدن این گل زیبای پرپر شده "مادر وطن" هستیم! چرا حداقل برای شروع هم که شده دست به یک اکسیون مشترک که در بر گیرنده اندوه مشترک ما واندوه عمیق ما فارغ ازتعلقات سازمانی ما باشد دست نمی زنیم ؟ تا کی این جدا سری؟ نمی دانم نامش را چه بگذارم ؟ مانع از نزدیکی و وحدت عمل اپوزیسیون جمهوری اسلامی و دلیر شدن حکومتیان خواهد بود؟ نفش ما چیست؟این شیوه عمل کرد مخالفان حکومت را چه می توان نامید ؟ با چنین کارنامه و عمل کردی ما نه تنها مسولیم!بلکه جواب گوی کوتاهی عمل خود در از بین رفتن مهسا ها نیز باید باشیم! با تسلیت عمیق و قلب بدرد آمده از این ستم و کم کاری خود .