سام خسرویفرد
بیش از ۲۰ سال پیش، وقتی شمار پرندگان مهاجر در تالابهای ایران کم و کمتر میشد، کارشناسان محیطزیست هشدار میدادند که تالابها، برکهها و دریاچهها رو به نابودیاند. کسی هشدارشان را جدی نگرفت. دستاندرکاران -با تمسخر- میگفتند چند پرنده چه ارزشی دارد در برابر توسعه؟ مدتی گذشت؛ تالابها خشک و شبیه به بیابان شدند؛ هامون و ارومیه در خط مقدم نابودی بودند.
مسئولان بهجای استفاده از راهحلهای کارشناسی، خشکی هامون را گردن کشور همسایه و خشکشدن ارومیه را گردن خشکسالیهای طولانیمدت انداختند. مدتی دیگر گذشت؛ تالابهای بیشتری خشک شدند. کارشناسان محیطزیست دوباره هشدار دادند که وقتی آب در تالابها خشک شود، آب در لوله شهرها خواهد خشکید. و باز کسی هشدارشان را جدی نگرفت. مدتی گذشت؛ رودخانهها خشک شدند. خشکشدن زایندهرود و کارون باورکردنی نبود، اما حقیقت داشت.
پیشبینیهای آن کارشناسان که برآمده از بینش و درک دقیق از کارکردهای بومسازگانهای ایران بود، امروز چنان رنگ واقعیت به خود گرفته است که نه میتوان آن را انکار کرد و نه میتوان فقط خشکسالیها و فقط کشورهای همسایه را مقصر دانست. «مدیریت سرزمین» با فساد و ایدئولوژی مذهبی-سیاسی پیوندی عمیق پیدا کرد، ایران خشک و خشکتر شد و اینک در آستانه فروپاشی سرزمینی قرار گرفته است. اما چگونه و چرا؟
دشتهایی چه بیحاصل
گرچه نمیتوان به اخبار و آماری که مقامهای رسمی درباره آب و محیطزیست منتشر میکنند، صددرصد اعتماد کرد، اما همین دادههای نهچندان قابل اتکا هم زیر انبوهی از اطلاعات غلط، اخبار سیاسی و جوسازیهای فضای مجازی گم میشود. از جمله اخباری که پیوسته آمد و رفت و فراموش شد، ممنوعه و بحرانیبودن دشتهای ایران است.
براساس آماری که وزارت نیرو فروردین ۱۳۹۸ منتشر کرده، از مجموع ۶۰۹ دشت ایران، ۲۷۰ دشت ممنوعه و ۱۳۵ دشت بحرانی بودهاند. به عبارت سادهتر، ۴۰۵ دشت ایران دچار افت شدید آبهای زیرزمینیاند. مطالعه این گزارش با عنوان «دشتهای ممنوعه کشور» شاید گوشهای از فاجعه را نمایان کند: سراسر استان همدان، ۱۲ شهرستان در چهارمحال و بختیاری (از جمله شهرکرد، فارسان، سفیددشت، بروجن) و بخش عمدهای از آذربایجان غربی در شرایط ممنوعه و بحرانی قرار دارند. شاید بپرسید افت آبهای زیرزمینی چه اهمیتی دارد؟
بیش از ۵۰ درصد آب شرب در شهرها، بیش از ۸۰ درصد آب شرب در روستاها و حدود ۵۰ درصد آب در بخش کشاورزی به منابع زیرزمینی وابستهاند. وقتی آب در آبخوانها و سفرههای زیرزمینی نباشد، پس در لولههای شهرها هم کم یا قطع میشود. اما این همه ماجرا نیست.
با کاهش سطح آبهای زیرزمینی، فرونشست زمین نیز رخ میدهد. درحالیکه رئیس بخش زلزلهشناسی مهندسی و خطرپذیری مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی معتقد است براساس برآوردهای زمینشناختی در ۳۰۰ سایت کشور، متوسط فرونشست زمین سالی ۱۰ سانتیمتر است، رئیس پیشین مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی این رقم را سالی ۲۰ تا ۳۰ سانتیمتر اعلام کرده است. با وجود این، حتی اگر فرونشست سالانه را ۱۰ سانتیمتر در نظر بگیریم، تیک رقک چندین برابر از متوسط جهانی بیشتر است.
یک لحظه اعداد را فراموش و به عواقب فرونشست، توجه کنید: دشتها حاصلخیزی خود را از دست میدهند و کشاورزی از رونق میافتد، لولههای گاز، نفت و خطوط ریلی جابهجا میشوند، جادهها و ساختمانها شکاف و ترک برمیدارند. خلاصه، فرونشست به مرور زمان باعث ضعیفشدن و متلاشیشدن سازهها میشود. بهعلاوه، کیفیت آب زیرزمینی نیز پیوسته کاهش مییابد؛ بدینترتیب با نابودی منابع آب زیرزمینی پای مرگ و زندگی و سلامت و بیماری مردم و طبیعت ایران به میان میآید.
قاتق نان یا قاتل جان؟
چگونه چنین وضعیت وخیمی بر ایران حاکم شد و چتر سیاه خشکیدگی بر سرزمینمان سایه شومش را افکند؟
پاسخ سریع و سادهاش این است: مصرف بیامان از منابع طبیعی و آب، روز به روز بیشتر شد و همزمان و بهتدریج شرایط تغییر میکرد: میزان بارندگی کمتر و دما و تبخیر بیشتر میشد، اما مسئولان گسترش کشاورزی، طرحهای خودکفایی و افزایش جمعیت را پی گرفتند. در این میان، عدهای نیز با اجرای پروژههای آبی (مثل سدسازی و انتقال آب)، حسابهای بانکی خود را پر میکردند بیآن که به فکر بقای کشور و آینده مردمان ایران باشند.
میزان آبهای تجدیدپذیر* زمانی ۱۳۰ میلیارد مترمکعب در سال بود و جمعیت کشور حدود ۲۰ میلیون نفر. آن زمان سهم هر ایرانی از آب به طور متوسط میشد سالی ششهزار و ۵۰۰ مترمکعب. امروز حجم آبهای تجدیدپذیر حدود ۸۹ میلیارد مترمکعب است و جمعیت تقریبا ۸۵ میلیون نفر. بدین ترتیب، سرانه آب برای هر ایرانی کمی بیش از یک هزار مترمکعب در سال است که بهطور مساوی و یکنواخت، توزیع نمیشود.
در برخی مناطق، مثل سیستان و بلوچستان، میزان آب در دسترس بهمراتب کمتر از این مقدار است. همچنین، بر اساس شاخص فالکن مارک، مردمان ساکن در ایران از تنش آبی (۱۷۰۰ مترمکعب در سال) به سمت بیآبی (۹۰۰ مترمکعب در سال) میروند؛ مسیر و سرنوشتی که خود در انتخابش نقش چندانی نداشتهاند.... و باز ماجرا به همینجا ختم نمیشود.
متوسط مصرف آب در ایران ۹۶ میلیارد مترمکعب در سال است که با در نظر گرفتن میزان آبهای تجدیدپذیر، میتوان به این نتیجه رسید که حداقل هفت میلیارد مترمکعب بیش از حساب موجودی (یا همان آب تجدیدپذیر) برداشت میشود؛ یعنی فشار بیشتر به منابع زیرزمینی. اگر در سال ۱۳۵۰ تعداد چاهها در ایران ۴۷ هزار حلقه بود، امروز این تعداد به نزدیک ۹۰۰هزار چاه مجاز و غیرمجاز رسیده است. در حالی که برخی این رقم را بالای یک میلیون حلقه میدانند.
نه فقط تعداد چاهها، که میزان برداشت از آنها هم افزایش چشمگیری داشته است. با چنین رویهای، مدیران سرزمین و مهندسان پروژههای آبی ۱۵۰ میلیارد مترمکعب کسری تجمعی آب زیرزمینی ایجاد کردهاند؛ رقمی که هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
با وجود روند کاهش منابع آب تجدیدپذیر، همچنان سدسازی برای توسعه کشاورزی با جدیت دنبال میشود. حتی سدهایی که ارزیابی زیستمحیطی ندارند (مثل سد مارون ۲) با چراغ سبز دولت سیزدهم قرار است ساخته شوند. کشاورزی که قرار بود قاتق نان باشد، امروز قاتل جان ایران است.
با این همه کارشناسان زبدهای در ایران تلاشهایی می کنند که جان ایران را حفظ کنند. بهعنوان مثال، آنان که طرح احیا و تعادلبخشی آبهای زیرزمینی را آماده کردند، شاید امید داشتند که آنچه مینویسند، روزی اجرا شود. اما تا امروز، اتفاق چشمگیری رخ نداده است.
ماجراهایی زیرِ زمین
بر اساس آماری که مدیرکل روابط عمومی شرکت مهندسی آب و فاضلاب کشور در مهر ۱۳۹۹ منتشر کرده، کل مصرف آب شهری ۵ میلیارد و ۴۰۰ میلیون مترمکعب و مصارف خانگی ۴ میلیارد و ۳۰۰ میلیون مترمکعب بوده است. همچنین، میزان سرانه مصرف برای مصارف خانگی، ۱۸۰ لیتر در روز است؛ اما اگر مجموع همه مصارف، شامل آب فروشرفته، هدررفت ظاهری و مصارف بدون درآمد در نظر گرفته شود، این رقم به ۲۲۴ لیتر در روز افزایش مییابد. در سال ۱۳۹۷، معاونت پژوهشهای زیربنایی و امور تولیدی مرکز پژوهشهای مجلس میزان کل مصرف سرانه را ۲۰۵ لیتر در هر روز اعلام کرده بود.
هر چند که مصرف آب شهری در ایران از متوسط جهانی بالاتر است، اما تراژدی اصلی زیر زمین رخ میدهد و مربوط میشود به هدررفت آب در شبکه آبرسانی. بیش از یکسوم و در برخی شهرها تا نیمی از آب تصفیهشده در شبکه آبرسانی هدر میرود. شاید بپرسید دلیلش چیست؟ پوسیدگی و فرسودگی شبکه آبرسانی.
ایرنا، خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، در این باره نوشت: «۴۰هزار کیلومتر از شبکه آبرسانی شهری و ۵۰هزار کیلومتر از شبکه آبرسانی روستایی کشور فرسوده است و بضاعت مالی شرکتهای آب و فاضلاب اجازه میدهد سالانه تنها حدود دو تا سه هزار کیلومتر از این شبکهها بازسازی شوند.» به عبارت دیگر، مشکل از زیرساخت است. همین توجیه را وزیر نیرو در ارتباط با قطعی آب در شهرکرد بیان کرد که «در زمینه زیرساختهای برق و آب شرب دچار مشکل شدیم». اما نگفت با وجود کمکهای مالی بینالمللی و ردیف بودجه کلان چرا این مشکل زیرساختها حل نمیشود؟
حل نمیشود و گویا قرار نیست حل شود، چون اولویت حفظ کشور و مردمان ایران و مدیریت سرزمین نیست، اولویت حفظ نظام است و برای رسیدن به این هدف، باکشان نیست از قربانی کردن ایران و ایرانی.
* آب تجدیدپذیر، عبارت است از مجموع بارشهای سالانه و آب رودخانههایی که از کشورهای همسایه به ایران سرازیر میشود، منهای میزان تبخیر.
برگرفته از ایندیپندنت فارسی