پیامی نو که شاید راه گشای ما در خروج از بن بست سیاسی موجود باشد
فر ایران را میستاییم
بانوان، آقایان، ایرانپرستان، والاتباران، خردمندان درود بر شما،
برخی ارجمندانِ بهتر از جان و گروهی از دوستانِ خوب و ایراندوست همواره به ما مردمِ ایران میگویند که ما مردم باید برخیزیم و به خیابان بیاییم و صدای ناخرسندیِ خود از رژیمِ تبهکارِ اسلامیِ چیره بر ایران را به گوشِ جهانیان برسانیم.
ما مردمِ ایران از این دوستانِ مهربان و خوب میپرسیم:
به گوشِ کدام جهانیان؟ صدای دادخواهیِ خود را به گوشِ مردمِ کدام کشور یا کشورها برسانیم؟
به گوشِ مردمِ ناتوانترین کشورهای جهان مانندِ افغانستان، گینه، اریتره، موزامبیک، لیبریا، گامبیا، جمهوریِ دموکراتیکِ کنگو، نیجر، ماداگاسکار، جمهوری آفریقای مرکزی، یا مالاوی؟
یا به گوشِ مردمِ توانگرترین کشورهای جهان چون سوییس، آمریکا، هنگ کنگ، امارات متحده عربی، نروژ، کویت، برونئی، سنگاپور، لوکزامبورگ، قطر، آلمان، فرانسه، یا انگلستان؟ یا به گوشِ همهِ کشورهای دارا و ندارِ هموندِ سازمانِ ملل یا دول؟
کدام سازمانِ ملل؟ سازمانِ مللی که شورای حقوقِبشرِ آن همواره در برابرِ رژیمهای خرابکارپروری مانند رژیمِ تبهکارِ اسلامی ایران که پیوسته مردمِ خود را سرکوب میکند کرنش کرده و میکند و نهادی که گویا کاری جز یکسونگری، دشمنی با اسرائیل و گناه بستن به آن کشور ندارد؟
چند سال شکیبا باشیم؟ چندین سال به خیابان آییم و چشم به راهِ واکنشِ نهادی شاید وامانده چون سازمان ملل باشیم؟ چگونه این نهادِ شاید ریاکار و بیشرم که به صدای ما مردمِ ایران در 18 تیر 78، خرداد 88، دیماه ۹۶، و آبان 98 واکنشی شایسته از خود نشان نداد و در آن زمان از حقوقِ مردمِ ایران پدافند نکرد شایستهِ نامی است که یدک میکشد؟
آیا ما مردم باید صدای خود را به گوشِ این نهادِ گویا ریاکار و دولتهای هموندِ این نهاد برسانیم؟ چند پرسش:
یک. کدام رسانه صدای ما را به گوشِ مردمِ جهان رسانده یا خواهد رساند؟
دو. چرا آن رسانه باید صدای ما مردمِ ایران را به گوشِ جهانیان برساند؟ چه سودی از این کار میبَرَد؟
سه. آن رسانه چند شنونده یا بیننده خواهد داشت؟
چهار. گویند که پخشِ یک ثانیه برنامه بر آنتنِ رسانههای دیداری و شنیداری هزینهای بس هنگفت دارد، آن رسانه چه سودی از هزینه کردنِ پولی هنگفت و رساندنِ صدای مردمِ کشوری بیگانه چون ایران به بینندگان یا شنوندگانِ کشورِ خود میبَرَد؟
پاسخ: گفتنیست، رسانهها گاه چندین و چند دقیقه از اخبارِ خود را به بازتابِ گزارشی مانند گزارشِ خبرِ گربهای که بر درخت رفت و بدستِ آتشنشانی از روی درخت پایین آورده شد یا بیش از یک ساعت از زمانِ خود را به بازپخشِ فیلمی که بارها پیش از این بازپخش شدهاست میدهند.
پس گویا این ثانیهها و دقیقهها برای پوشش دادنِ بالا و پایین رفتنِ گربه از درخت ارزشمند هستند و برخاستنِ ما مردمِ ایران و به خیابان آمدنِ ما آن اندازه هم که میگویند برای رسانههای بیگانه باارزش نیست.
پس انگار یا رسانههای بیگانه 1 - صدای ما مردمِ ایران را نشنیدهاند و از آنچه در ایران میگذرد ناآگاهند، یا 2- صدای ما مردم ایران را شنیدهاند ولی بازتاب دادنِ آنچه بر سر ما میلیونها مردم ایران میآید از گزارشِ حالِ گربهِ گرانمایهای که بر شاخه درخت رفته بیارزشتر است.
شاید هم صدای ما مردمِ ایران را شنیدهاند ولی سودی در رساندنِ آن صدا به گوشِ شنوندگان یا بینندگانِ کشورِ خود نمیبینند.
یا شاید نه تنها سودی در شنیده شدنِ صدای ما نیست بلکه زیانی در رسانده شدنِ صدای ما مردمِ ایران به مردمِ دیگر کشورها نهفته است که هست!
چه زیانی؟ اگر رسانهای صدای ما مردم ایران را به مردم دیگر کشورها برساند، مردمِ آن کشورها پس از خواندن، شنیدن، یا دیدنِ آنچه بر ما میگذرد، و همسنجیدن یا به عربی مقایسهِ رفتار و گفتههای کشورداری که خود برای گرداندنِ کشورِ خویش برگزیدند از خود خواهند پرسید، چگونه است که کشوردارِ برگزیدهِ کشورِ پیشرفتهِ منِ اروپایی از رژیمِ تبهکارِ ایران پشتیبانی و همزمان با کشوردارِ کنونیِ آمریکا یا همان خردِ گروهیِ مردمِ آمریکا که در پیِ بریدنِ دستِ خرابکاران است دشمنی میکند؟
گفتنیست گویا کشوردارِ آمریکا بر آن شده اگر از مردمِ ایران پشتیبانی نکند به رژیمِ تبهکارِ چیره بر ایران هم کمک نرسانَد. برای نمونه اگر صدای مردمِ ایران در رسانههای اروپایی بازتاب داده شود بینندگان و شنوندگانِ آن رسانهها به خود خواهند گفت:
خدای من. رژیمی که بر مردمِ ایران فرمانروایی میکند بر آن مردم ستم میکند. همزمان، کشورداری که من برای گرداندنِ کشورِ خود برگزیدم با رژیمِ تبهکارِ اسلامیِ چیره بر ایران نشست و برخاست و بازرگانی میکند.
پنج. چه از دستِ بینندگان یا شنوندگانِ رسانهی اروپایی یا آمریکایی که صدای ناخرسندیِ ما مردمِ ایران از رژیمِ تبهکارِ اسلامی را از رسانهای شنیدهاند بر خواهد آمد؟
مردمِ ناتوانترین کشورهای جهان که پیش از این از آنها نام برده شد خود در رنج و بدبختی به سر میبرند و کاری برای کشورِ خودشان از دستشان بر نیامده و نمیآید، چه برسد به آنکه به دادِ ما مردمِ ایران برسند.
گروهِ بزرگی از مردمِ تواناترین کشورهای جهان هم که همواره در حالِ کار و پس دادنِ وامها به بانکها هستند و پس از بازگشت به خانه و پختن و خوردن شام و نوشیدنِ کمی آبجو یا مِی، در برابر تلویزیون به خواب میروند. گیریم که رسانهای چند دقیقه هم صدای ناخرسندیِ ما مردمِ ایران از رژیمِ تبهکارِ اسلامی را در اخبار بازتاب داد، چه سود؟
گروهِ بیشماری از خوبرویان و مهربانان همواره میگویند مردمِ ایران باید به خیابان بیایند و صدای ناخرسندیِ خود را به گوشِ جهانیان برسانند. کدام جهانیان؟
از سوی دیگر میگویند مردم ایران نباید چشمبهراهِ کمکِ کشورهای دیگر باشند!!
خب آن دو چیز که گفته و میگویند باهم ناهمگونی و رویارویی یا تضاد دارند. گروهی بیشمار از مهربانان از یک سو از ما مردمِ بیچاره میخواهند که به خیابان بیاییم و چون گندم از سوی سربازانِ سپاهیِ آراسته به جنگافزارِ رژیمِ تبهکار درو شویم تا به خواست و گفته آنها صدای ناخرسندیِ خود را با بر زمین افتادن و کشته شدنِ خود به گوشِ مردمِ اریتره و سوییس برسانیم، از سوی دیگر خونِ ما مردم پایمال گشته و صدای افتادن و کشته شدنِ ما مردمِ ایران بدستِ رسانههای کشورهای جهان آنچنان که درخور آنست بازتاب داده نشده و نمیشود، و همان گروه بیشمار از مهربانان از سوی دیگر به ما میگویند که ما مردم ایران نباید چشمبهراهِ کمکِ کشورهای دیگر باشیم.
گفتنیست چنین به دید میرسد که گروهی بیشمار از ما ناهمسویان یا به عربی مخالفانِ رژیم نمیدانیم در پیِ بدست آوردنِ چه هستیم و خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، آگاهانه یا ناآگاهانه در دورِ نادرست و بیهوده افتادهایم و نمیدانیم که در آن افتادهایم.
ما مردمِ ایران باید صدای ناخرسندیِ خود از رژیمِ تبهکارِ چیره بر ایران را با راهی درست و به ریختِ دیگری جز برخاستن، به خیابان آمدن، داد زدن، رژه رفتن در برابر سربازان رژیم، شناخته، کشته، و زخمی شدن به گوشِ دیگران برسانیم.
با کمی ریزبینی در رسانههای فارسی زبان و گفتههای هوادارانِ مهربانِ گروههای به گفته ای ناهمسو با رژیمِ اهریمنسرشتِ اسلامی درمیابیم که همواره یا
یک از گذشته ی دور گفته و میگویند:
پهلوی/رستم/فردوسی/اسلام/محمد/علی/قاجار/شاه/مصدق/بختیار/خمینی/مجاهد/تودهای/فدایی/ ملیمذهبی/ خوب/یا/بد بودند.
یا دو از آنچه امروز گذشت میگویند،
یکی دستگیر/زندانی/شکنجه/کشته/نیست شد، پول یا کالایی دزدیده شد، راهپیمایی/خریده/فروخته/داده/گرفته شد، گزارش/دستگیر/دستدرازی/بازداشت/درخواست/جنگ/آتشبس شد، دلار/سهام بالا/پایین رفت، باد/باران/برف/سیل/طوفان/ آمد، یکی چیزی گفت یا نوشت، یکی به چیزی پاسخ داد یا گفتن و نوشتنِ چیزی را نکوهش کرد، و ده و صدها چیز مانندِ اینها.
یا سه از آنچه فردا خواهد آمد آگاهی میدهند.
یا چهار ما مردم را به بلند شدن، برخاستن، رستاخیز، یا قیام و به کفِ خیابان آمدن و داد زدن و رساندنِ صدایمان به جهانیان و همزمان کمک نگرفتن از جهانیان یا به گفتهای کشورهای بیگانه فرا میخوانند.
اگر سخن از زور است، رژیم همواره دستِ بالاتر را داشته و هیچگاه رژیم در برابرِ ما مردمِ آشتیجو و بیجنگافزار، یا حتی خشمگین و باجنگافزار کم نخواهد گذاشت. نَبَرد و دستُپنجهنرم کردن با رژیم، چه با جنگافزار و چه بی جنگافزار، کار به هیچ جایی نخواهد بُرد.
اگر ده میلیون از ما ایرانیان هم به ریختِ آشتیجویانه به خیابان بیاییم هم رژیم نخواهد افتاد.
یک جااندازِ برونمرزنشین، همهپرسی را به میان میکشد و دستور به در آوردنِ جمهوری از صندوق رای میدهد، جااندازِ دیگری بانوان را به مرزمند یا محدود نمودنِ خواستههای خود به درآوردنِ روسری و رفتن به ورزشگاهها فرامیخوانَد، جااندازِ دیگری خود را زنِ مسلمان دانسته و اسلامِ ناب را پدافند کننده از زن میداند، جااندازِ دیگری خود را چریک میداند، جااندازِ دیگری دستِ این و آن را رو میکند، جااندازِ دیگری ما مردمِ ایران را به پای صندوق رایِ رژیم رفتن و برگزیدن بد از بدتر فرامیخوانَد، جااندازِ دیگری روزنامهها را برای ما گزارش میکند، خانمِ اخبارگویی که چهگوارا را میپَرَستد روزها برای ما اخبار میگوید، روانشناسی که پا در سیاست نهاده، خردِ گروهیِ مردمِ آمریکا را به زیرِ پرسش میبَرَد، و برنامهگردانی ناایرانی و ایرانستیز که با شاهزاده رضا پهلوی گفتگو میکند، پیوسته به میانِ سخنانِ وی میپرد و ناگهان جلوی پخشِ صدا و سیمای وی را در برنامه زنده از آن تلویزیونِ ایرانستیز میگیرد.
گفته های هزاران بار گفته شده، نوشتههای هزاران بار نوشته شده، پخششدههای هزاران بار پخش شده، به ریختی بیپایان بارها و بارها در برخی رسانهها بازگفته، بازنوشته، و بازپخش شده و میشوند، و همه چیز حتی بهای یک کیلو کود در رسانهها گفته و نوشته شده و میشود جز راهِ راستینِ رودررویی با رژیمِ تبهکارِ اسلامی در ایران.
گفتهها و نوشتههای برخی رسانهها خستهکننده، سرگرم کننده، نشدنی، فرسایشی، بی ته، پایان نیافتنی یا آهَنجیده هستند.
آن گروه از دوستانِ مهربان که ما را به خیابان آمدن فرا میخوانند چه باید کنند؟
یک. گفتههای ناهمسو با آنچه میگویند نگویند. بدین گونه که از ما نخواهند به خیابان بیاییم و صدای خود را به گوشِ جهانیان برسانیم ولی همزمان از همان جهانیان و دولتهای آن جهانیان کمک نخواهیم.
آن کس که به خیابان میآید کمک میخواهد و میخواهد صدای خود را به گوشِ کسی برساند وگرنه اگر از کسی کمکی نمیخواست که به خیابان نمیآمد.
دو. مهر کنند و ما مردم را، برای رژه رفتن در برابرِ سربازانِ آراسته به جنگافزار و رساندنِ صدای خود به گوشِ جهانیان و چون گندم درو شدن و بر زمین افتادن به دستِ رژیمی که مانند گندم درو کردنِ میلیونها تن در سوریه، افغانستان، عراق، یمن، و لبنان را آزموده و در کارنامه دارد فرا نخوانند.
یکی از گزارشگرانِ پیر و مهربان در برنامهای که هر دوشنبه و آدینه از یکی از تلویزیون های خوبِ برونمرزی پخش میشود چنین میگفت: زمانی با یکی از فرماندهانِ عراقی که در جنگِ عراق و ایران یکی از لشگرهای عراق را فرماندهی کرده بود روبرو شد و با وی گفتگو کرد.
فرماندهِ عراقی به گزارشگر گفته بود که او و سربازانِ عراقی در پارهای یا به عربی در برههای از جنگ بر فرازِ تپهای راهبردی از بالا بر سنگرهای سربازانِ ایرانی چیره بودند و بر آنها برتری داشتند.
به ناگهان فرماندهانِ بیخردِ سپاهی گروهی از سربازانِ جوانِ ایرانی را با جنگافزارهای سبک و ساده برای بالا رفتن و گرفتنِ تپه از دست عراقیها به سوی آن تپه فرستادند. سربازان عراقی که بر فراز تپه به تیربار آراسته بودند، آنها را در جنگی نابرابر با تیربار به رگبار بستند و به آسانی کشتند. فرماندهانِ بیخردِ سپاهی گروهِ دیگری از سربازان را به سویِ تپه فرستادند و همانچه پیش از آن روی داده بود رخ داد. فرماندهانِ بیخردِ سپاهی چند بار این کار را کردند تا اینکه شمارِ بسیاری از سربازانِ ایرانی چون برگِ خزان بر زمین ریختند و کشته شدند و آن تپهِ راهبردی از دست عراقیها گرفته نشد.
فرماندهِ عراقی برای گزارشگرِ ایرانی بازگو کرد که کار به جایی رسید که دیدن این پهنه را هیچگاه فراموش نکرد و از دیدنِ شمارِ انبوهِ ایرانیانِ کشته شده و لاشخورهایی که به سوی آنها پرواز میکردند بیماریِ روانی گرفت.
ما ایرانیان همواره کارِ بیهودهِ آن فرماندهانِ سپاهیِ نادان که سربازانِ جوانِ میهن را بیهوده به کشتن دادند سرزنش میکنیم، ولی شگفت اینجاست که امروز برخی دوستانِ مهربانِ به گفته ای سیاستمدار همین کار را با ما جوانان، رانندگان، پرستاران، کارگران، کشاورزان، و بازنشستگان میکنند. ما را در جنگی نابرابر به سویِ کارمندان و سربازانِ تا به دندان آراسته به جنگافزارِ رژیم میفرستند تا همان بر سرِ ما آید که پیش از این برخی فرماندهانِ بی خردِ رژیم در جنگ بر سر سربازانِ برومندِ ایرانزمین آوردند.
خب سرزنش کردنِ کاری که فرماندهانِ بیخردِ سپاهیِ رژیم سی و چند سال پیش با فرزندانِ ایران کردند و همزمان کاری که مهربانانِ برونمرزنشینِ خوشنشین امروز میکنند و ما ایرانیان را به رژه رفتن در برابرِ رژیم فرا میخوانند باهم ناهمگونی و رویارویی تضاد دارند. از آنچه رژیمِ ایرانسوز با ما مردمِ ایران کرده خُرده میگیرند ولی خود همان کار را به گونهای دیگر با ما مردم انجام میدهند. آیندگان چه خواهند گفت؟
آیا آیندگان، رهبرانی که اینک ما ایرانیان را در جنگی نابرابر به سینهِ تیر فرا میخوانند را در کنارِ فرماندهانِ گناهکاری که سربازانِ ایرانی را در آن جنگ برای گرفتنِ آن تپه بیهوده به کشتن دادند نخواهند شمرد؟
واپسین سخن:
جستار نخست:
چه چیز مرا به نوشتن چنین نوشته ای برانگیخت؟
چندی پیش در کنارِ چند دوستِ اروپایی در برابرِ تلویزیون نشسته و فیلمی بُنچاقمند یا به زبانِ عربی مستند از آنچه دولتِ آلمانِ نازی در جنگِ جهانیِ دوم با یهودیانِ زندانی کرد را به ریختِ زنده از تلویزیون تماشا میکردم. به هنگامِ تماشای فیلم همواره با خود میاندیشیدم که اگر نامِ کشورِ آلمان و سردمدارانِ آن و یهودیان در فیلم را با نامِ کشورِ ایران، رهبرانِ رژیمِ اسلامی، و مردمِ ایران جابجا یا عوض کنیم آن فیلم، داستانِ امروزِ ایران است و آنچه اینک بر ایرانیانِ زندانی در زندان های ایران و مردمِ زندانی در زندانِ بزرگی به نام ایران گذشته و میگذرد را بازگو میکند.
با خود میاندیشیدم که اینک که من و آن چند دوستِ اروپایی همزمان با چند هزار یا چند ده هزار اروپاییِ دیگر در خانه های خود آن فیلمِ تاریخی را به ریختِ زنده از تلویزیونِ خویش تماشا میکنیم، همزمان رژیمِ تبهکارِ اسلامی نیز در زندان های ایران و زندانِ بزرگتری به نامِ ایران به زنان و دختران ایرانی دست درازی میکند.
هر آنچه در جنگِ جهانیِ دوم رویداد اینک در ایران به دستِ رژیمِ تبهکارِ اسلامی روی میدهد.
اینک وزارتِ اطلاعاتِ رژیم اسلامی آنچه گشتاپو در اروپا کرد را در ایران میکند. اینک سپاهِ پاستاران و بسیجِ رژیم اسلامی آنچه اس اس و اس اِی در اروپا کردند را در ایران میکنند.
آن هنگام زندانبانِ اردوگاهِ راوِنزبروکه در شمال آلمان سگ خود را به گاز گرفتن از ابزارِ زایشی یا آلت تناسلیِ زنانه زندانی وامیداشت، یا پزشکِ دولتِ نازی پس از آنکه ابزارِ زایشیِ مردانِ زندانی را به درازا در میانِ دو دستگاهِ پرتو ناشناخته یا ایکس نگه میداشت آن را پس از سوختنِ پوستِ آن برای بررسی و آسیبشناسیِ بافت از بدنِ وی بیرون میآورد. اینک نیز کارمندانِ رژیمِ اسلامی در زندان وزنهای سنگین برای شکنجه به ابزارِ زایشیِ مردانِ زندانی میآویزند.
پس از پایانِ فیلم همه از برابرِ تلویزیون بلند شدیم و دور میزِ خوراک خوری نشستیم. بسیار آرزومند بودم دیدگاهِ دوستانِ اروپاییِ خود را دربارهِ فیلم بشنوم. هر کس چند واژه به نشانه ناخرسندی از آنچه 75 سال پیش گذشت گفت. پس از 25 ثانیه گفتگو درباره فیلم، ناخرسندیها فروکش کرد و هرکس گوشه ای از آنچه در درازای هفته گذشته پشتِ سر گذاشته بود گفت.
خواستم با آنها از همانندیِ یا به عربی شباهتِ آنچه اینک در ایران میگذرد با آنچه 75 سال پیش در اروپا گذشت بگویم ولی هیچ نشانه ای از خواستن در آنها نیافتم.
گفتنیست آماژِ خردهای که پیش از این از گروه یا رسانههای فارسی زبان گرفته شد به آماژِ به زیرِ پرسش بردن کارِ آنها نبود. چه بسا هژمونی چنین است و بیشترِ گروهها و بیشترِ رسانه های جهان نیز کاری جز آنچه رسانه های فارسی زبانِ برونمرزی میکنند نمیکنند. بدین گونه که چنین به دید میرسد که بسیاری از رسانه های خاور و باختر چیزی ارزشمندتر از بازتابِ آنچه 75 سالِ پیش گذشت نمیبینند.
شاید نمونه زدنِ نمونهای به بهتر دریافتن یا به عربی فهمیدنِ این داستان کمک کند.
امروز از بانکی که چند خانه آن ور تر در همسایگیِ شماست دزدی شده است.
رادیو یا تلویزیون را روشن میکنید. ولی چیزی جز خبرِ دزدی از بانک که 75 سال پیش روی داده نمیشنوید. کمکاری کجاست؟ نادرستی کجاست؟
امروز هم، آرامش، آسایش، دارایی، و آزادیِ ما مردمِ کشوری که چند کشور آنسوتر در همسایگیِ اروپاست و ایران نام دارد به دستِ رژیمِ تبهکارِ اسلامی از ما ربوده شده است.
اروپایی رادیو یا تلویزیون را روشن میکند. ولی چیزی جز موشکافیِ رویدادی که 75 سالِ پیش رخ داد نمیشنود. کمکاری کجاست؟
رادیو و تلویزیون های اروپا از آنچه 75 سالِ پیش گذشت میگویند، جز از آنچه امروز بر مردمِ ایران میگذرد. آنگاه گروهها و رسانه های ما از مردم میخواهند تا صدای خود را به گوشِ این رسانه های بیخرد برسانند. نمیدانم باید بخندم یا گریه کنم.
آیا آماژِ رسانه های اروپایی از بازپخش و بازگوییِ آنچه 75 سال گذشت آن است که بیننده و شنونده از آنچه آن هنگام گذشت بیاموزد تا چنین چیزی بارِ دیگر روی ندهد؟ ولی بیداد و ستم هر روز در ایران روی میدهد چه سود؟
مردم و رسانه های اروپایی هیچ همانندی یا شباهتی در آنچه اینک در ایران و زندان های ایران میگذرد و آنچه 75 سالِ پیش در اروپا گذشت نمیبینند.
شاید چیزی از ایران و آنچه در ایران میگذرد نشنیده یا ناآگاهند، شاید هم نمیخواهند بشنوند یا ببینند.
اگر رسانه های جهان نمیخواهند ما را ببینند یا از ما بشنوند پس چرا گروهی از مهربانانِ برونمرزنشین پیوسته از ما مردمِ ایران میخواهند تا در برابرِ سربازان و مزدورانِ آراسته به جنگافزارِ رژیمِ تبهکار رژه برویم تا صدای خود را به گوشِ جهانیانی که نمیخواهند از ما بشنوند برسانیم؟؟؟
این بار برای بارِ سوم به ناهمگونی و رویارویی یا به عربی تضادِ دیگری دست یافتیم که هیچ کس در این چهل و یک سال به ما مردمِ ایران نگفته است.
پس تا کی فیلم؟ تا کی از گذشته گفتن؟ تا کی از جنگِ جهانیِ دوم گفتن؟ تا کی مردم را به راهپیمایی در خیابان خواندن؟ تا کی باز گفتن، تا کی بازنوشتن، تا کی سخن گفتن؟
دوستی گفته بود که دولتِ اوباما همواره چند روز پیش از یورشِ هوایی به سنگرهای گروهِ دولتِ اسلامی در رسانهها به مردم آگاهی میداد که یورشی به آن شهر در راه است. وی گفته بود دولتِ پرزیدنت ترامپ چنین نکرده و نمیکند چون دستِ خویش رو کردن را خردمندانه نمیداند.
ولی ما مردمِ ایران یا پیوسته جا، روز و ساعتِ راهپیمایی های خود را پیش پیش برای رژیم رو میکنیم یا پس از راهپیمایی و بست نشستن به گمان اینکه صدای ما به گوشِ مردم اریتره، گامبیا، و سوییس خواهد رسید فیلمِ خود را از راهِ فضول بوک ! و رو چوب ! در دسترس کارمندانِ رژیم مینهیم.
چرا ما مردمِ ایران دستِ خود را برای رژیمِ اهریمنسرشتِ اسلامی رو میکنیم؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
برای بار چهارم ناهمگونی و رویارویی یا تضادِ دیگری نام برده شد که هیچگاه از آن سخن گفته نشده است.
شاید یکی بگوید که مردم به تازگی از پشتِ سر با تلفن از گردهماییها و راهپیمایان فیلمبرداری میکنند تا چهره آنها در فیلم نباشد. ولی هیچکس از فیلمی که کارمندانِ رژیم با دوربین های پیشرفته از چهره ما مردم میگیرند و جز به سپاه و وزارتِ اطلاعات فرستاده شدن، هیچگاه در اینترنت پخش نمیشود نمیگوید.
برخی رسانهها و گروه های ناهمسو با رژیم همواره در رسانهها از ما مردم میخواهند تا در زمانی از پیش روشن شده به جایی از پیش روشن گشته بیاییم.
کارمندانِ رژیم نیز که چون هرکسِ دیگری در رسانهها و اینترنت به این آگهیها دسترسی دارند بی کار ننشسته و روزِ پیش از آغازِ راهپیمایی یا گردهمایی ای که از چند روزِ پیش در سپهرِ اینترنت آگاهی رسانی شده، به جایی که برای راهپیمایی و گردهمایی روشن گشته گسیل میشوند. آنها به سادگی و در آسودگی بدون شناخته شدن یا اینکه کمترین آسیبی ببینند دوربین های پیشرفتهِ خود را در ایوان و پشت پنجره خانه های چیره بر خیابان کار میگذارند. آنگاه که ما مردمِ از همه چیز ناآگاه در آن میدان یا خیابان گِردِ هم آمدیم از ما فیلم میگیرند، و پس از رفتن ما مردم به خانههایمان دست به کار شده و پس از شناسایی کردنِ چهره رهبرانِ راهپیمایی به خانه های آنها ریخته و آنها را دستگیر میکنند.
چرا گروهها و رسانه های برونمرزیِ مهربان ما مردم را به رو کردنِ دست، چهره، و برنامهِ خویش فرا میخوانند؟
آیا آن مهربانان خواسته چنین میکنند؟ یا ناخواسته؟ پرسشیست که باید پرسید.
چرا ما مردمِ ایران خود و برنامهِ گردهمایی های خود را میفروشیم؟
چون گروهی برونمرزنشینِ گرامی هژمونی یا چیرگی بر اندیشهها را چنین ریختهاند که برای انداختنِ رژیم راهِ دیگری جز گردهماییِ میلیونی در کفِ خیابان نیست و هر کس و ناکس حتی رژیم هم باید روز، ماه، ساعت و جایِ برگزاریِ گردهمایی های ما مردم را بداند تا از پیش خود را برای گسیلِ نیروهای سرکوبگر و فیلمبرداری از آن آماده نماید.
چرا ما مردمِ ایران جاسوسِ خود شده ایم؟
چون راهِ دیگری جز جاسوسی از خود از برخی رسانهها و بلندگوهای گروه های مهربانِ برونمرزی پخش یا خواسته نمیشود.
چون کسی راهِ دیگری جز بلند شدن، برخاستن، رستاخیز، قیام، به خیابان آمدن و داد زدن یا به تازگی به خیابان آمدن و داد نزدن پیشِ پایِ ما مردم ایران نمیگذارد.
این چند واژه را در میانِ دو آپاستروف بنویسید و کمی در اینترنت جستجو کنید. 'دستگیر کرد' یا 'دستگیر شدند'
هزاران برگ خواهیم یافت که از دستگیر شدنِ آموزگاران، کارگران، و رانندگان میگویند.
شش تن از شهروندان بهائی در شیراز دستگیر شدند، مالباختگان پدیده که امروز دستگیر شدند در ماشین پلیس، لیدرهای فرقه انحرافی دستگیر شدند، اصفهان؛ 12 نفر از اعضای عرفان حلقه دستگیر شدند، سه روزنامه نگار و فعال جنبش زنان دستگیر شدند، هشتمین روز اعتصاب رانندگان کامیون: ۷ راننده در رزن همدان دستگیر شدند، رژیم ایران تعدادی از شهروندان معترض شهر سوسنگرد را دستگیر کرد، رژیم ایران شماری از کارگرانی که به خاطر عدم پرداخت حقوقشان تظاهرات کرده بودند، دستگیر کرد، اطلاعیه کمیته اقدام کارگری در محکومیت دستگیری اسماعیل بخشی، پليس جمهوری اسلامی ۵ عضو سنديکای کارگری را بازداشت کرد، نیروی انتظامی چند تن از کارگران معترض را دستگیر کرد، روز یکشنبه 22 فروردین رژیم به جای پاسخ گویی به رانندگان بندرعباس سه نفر از این رانندگان زحمتکش را دستگیر کرد، بیش از ۲۶۰تن از رانندگان کامیون را به بهانههای واهی دستگیر کرد، ۳۰۰ نفر از آشوبگران خیابان پاسداران دستگیر شدند، شهربانی به محض اطلاع از آن گردهمایی، رهبران اتحادیههای کارگری را دستگیر کرد. این بار پنجاه نفر دستگیر و پنجاه نفر دیگر مخفی شدند، ... دو کارگر بنامهای علی صبری و امیر حسین کارگران را دستگیر کرد.
حکومت به انواع فریبکاریها برای شکستن اعتصاب بر آمد و صدها راننده را دستگیر کرد، تجمع مسالمتآمیز معلمان در هفته معلم روبهروی سازمان برنامهوبودجه با بازداشت معلمان و فعالان کانونهای صنفی معلمان پایان یافت، دستگیری بیش از صد معلم و آزادی آنها پس از چند ساعت، دستگیری تعدادی از اعضای ارشد کانون صنفی معلمان تهران، برخورد امنیتی با معلمان معترض، معلمان را به دلیل اعتراض دستگیر کرد، در تجمع معلمان روز ١٨ اردیبهشت تعداد زیادی از معلمان دستگیر و روانه زندان شدند، جمهوری اسلامی تعدادی از مسئولین کانون صنفی معلمان را دستگیر کرد تا معلمان را مرعوب کند و جلو تجمعات آنها را بگیرد، دستکم ۶۰ تن از معلمان معترض در مقابل مجلس بازداشت شدند، بازداشت و آزادی گروهی از معلمان معترض دیروز، پلیس فعالان کارگری و پنج دانشجو را دستگیر کرد، دستگیری مردم حاضر در پارک لاله در روز کارگر.
آنچه در بالا آمد تنها تکههایی از چندین و چند خبری بود که پس از جستجو در اینترنت خواهیم یافت.
چرا آن مزدورِ سپاهیِ رژیم که یک روز پیش به جایی که از پیش برای راهپیمایی آگهی شده رفته و دوربینِ خود را در آنجا کار گذاشته یا آن بسیجی که پس از راهپیمایی به درب خانهها رفته و ما مردم را دستگیر میکند هیچگاه شناخته نشده و نمیشود و ما مردم به سادگی از سوی رژیم شناسایی و دستگیر میشویم؟
چون برخی رسانهها و گروه های مهربانِ به گفتهای ناهمسو با رژیم یا به گفته ای در دام رژیم افتاده خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه چنین میخواهند.
چرا ما مردم نباید بدون اینکه شناخته بشویم با رژیمِ تبهکارِ اسلامی نَبَرد کنیم؟
چون برخی رسانهها و برخی گروه های مهربان میخواهند که ما به دستِ رژیم شناخته و دستگیر شویم و برخی دیگر هم بدون اینکه بدانند و بخواهند چنین میکنند. آزادی از گروه دوم گرفته شده، چنین کاری مُد شده، هژمونی یا چیرگی بر اندیشهها چنین است و اگر چنین نکنند و ما مردمِ بیچاره را به خیابان آمدن و شناسایی شدن به دستِ رژیم فرا نخوانند کهنه پرست شناخته شده، گفته دیگری برای گفتن، راه دیگری برای رهنمودن، و کار دیگری برای انجام دادن ندارند.
صدای خود را به گوشِ کدام جهانیان برسانیم؟ پیش از این در جستار شماره یک به روشنی به جایگاهِ جهانیان و آنچه کرده و میکنند اشاره شد.
آیا نگریه (نظریه) مارپیچِ سکوت که آقای فروهر پیش از این به ما شناساند در اینجا نیز کار میکند؟
بله کار میکند. برخی رسانهها و گروه های مهربانِ به گفته ای برون مرزی و ناهمسو با رژیمِ اهریمنسرشت با برجسته کردنِ یک راه یا همان گردهمایی و راهپیمایی کردن در کفِ خیابان و رساندنِ صدا به گوشِ مردمِ کامرون و اریتره، خواسته یا ناخواسته، راه های دیگری که برای نبرد با رژیم در دسترس هستند را پنهان میکنند.
جستار دوم:
چه بسا گروهی فیس بوک را فضول بوک مینامند.
هنگامی ساختارِ زبانیِ تعمیرکارِ خود باشید بر سرِ زبانها افتاده بود. ولی اینک تعمیرکارِ خود باشید به جاسوسِ خود باشید دگرگون شده. برخی گروهها و برخی رسانه های مهربان از ما مردم میخواهند تا بست بنشینیم یا گِردِ هم آییم و سپس به دستِ خود از خود فیلم بگیریم و از خود جاسوسی کنیم و رونوشتی از فیلمی که از خود و دیگران میگیریم را در فضول بوک و یو توب یا همان رو چوب بگذاریم تا در سخن، جهانیان، ولی در کنش یا به عربی در عمل، رژیم ببیند و ما مردمِ ایران را شناسایی، دستگیر، و زندانی و رو چوب یا بر دار کند.
برای نمونه برخی گروهها و رسانه های مهربان رانندگانِ کامیون در ایران را به بست نشستن و فیلم گرفتن از خود فرا خواندند. رانندگانِ کامیون از همه جا ناآگاه چنین کردند و زمانی به هنگام نوشتن این نوشته رژیمِ تبهکار 256 تن از رانندگانِ کامیون را شناسایی و بازداشت کرد.
مگر نه آنکه رژیمِ تبهکار دختران و بانوانی که ناخرسندیِ خود از رژیم را در امرداد نمایان کردند بازداشت کرد. مگر نه آنکه آموزگارانی که ناخرسندیِ خود از رژیم را آشکار کرده بودند بازداشت کرد.
مگر جز این است که رژیم پنج هزار تن از ما مردم را که در دی ماهِ سال گذشته یا سال 96 ناخرسندیِ خود را هویدا کردیم دستگیر و زندانی کرد.
آشکار، نمایان، و هویدا گذرواژه هایی هستند که رژیم در برنامه ریزیِ سرکوبِ ما مردمِ ایران به کار میبَرَد. چگونه؟
بسیاری از ما مردمِ ایران دشمنِ رژیمِ اهریمنسرشت هستیم. رژیمِ اهریمنسرشت هم از دشمنِ ناپیدا میترسد. پس رژیم چه باید کند؟ رژیم، دشمنی دیدنی میخواهد.
از دیدگاهِ رژیمِ ددمنش ما مردم باید در خیابانها آشکار، نمایان، دیدنی، و هویدا باشیم و کارمندانِ رژیم باید ناپیدا، نهان، و نادیدنی بمانند.
آیا ما مردمِ ایران هم چنین میخواهیم؟ اگر خواستِ ما مردم همان خواستِ رژیم است پس جایِ ما همان زندانِ اوین است.
جستار سوم:
آیا برخی رسانهها و گروه های مهربانِ برون مرزی آگاهانه یا شاید بدون آنکه بدانند بدون دستمزد برای رژیمِ خونریزِ اسلامی کار میکنند؟
بله، برخی رسانهها و گروهها، با فراخواندنِ ما به بستنشستن، به خیابان آمدن، و فیلم گرفتن و جاسوسی از خود، و آشکار نمودنِ چهره و برنامهِ راهپیماییِ خود، یا آگاهانه و به گونهای زیر پوستی و یا ناآگاهانه به رژیمِ تبهکارِ اسلامی کمک میکنند.
روشی که برخی رسانهها و گروه های مهربان آگاهانه یا ناآگاهانه به کار میبرند ما را به یادِ آنچه سلاطین در گذشته میکردند میاندازد. در گذشته های دور آنگاه که سلطانی در جنگل به شکار میرفت گروهی از همراهان یا به عربی مُلازمانِ کارآزمودهِ وی جانورانِ جنگل را با کوبیدن بر ساز، و سر و صدا کردن از سه سو به تیررسِ سلطان رم میدادند تا وی به سادگی آنها را شکار کند.
آیا برخی رسانهها و گروه های مهربانِ به گفته ای ناهمسو با رژیم آگاهانه یا ناآگاهانه از این روش بهره میبرند و با ما آدمیان هم چون جانورانِ جنگل رفتار میکنند تا ما هم در گوشه ای در تیررسِ سربازان، فیلمبرداران، و عکاسانِ رژیمِ خونخوارِ اسلامی گردهمآییم و شکار، دستگیر، زندانی، و کشته شویم؟
بله به راستی که چنین میکنند. آن مهربانان خواسته یا ناخواسته ما ایرانیان را در روز و ساعتی ویژه به آمدن به جایی ویژه فرا میخوانند، و کارمندانِ آراسته به دوربینِ پیشرفته و جنگافزارِ رژیم را که در گوشه ای کمین کرده اند به جانِ ما مردم میاندازند.
به کفِ خیابان آمدنِ ما مردمِ ایران و فریاد زدنِ ما تا 2579 سالِ دیگر هم فرجامی جز دستگیری، شکنجه شدن، کشته شدن، و فرسودگی و فرسایشِ نیروی ما مردم چیزی به بار نخواهد آورد.
راهبردی که چهل و یک سال است در رسانهها به ما یاد میدهند راهبردی فرسایشیست و هر روز ما را فرسودهتر و فرسودهتر کرده و خواهد کرد. رژیم نیز هر روز آموزشدیدهتر و آموزشدیدهتر، و کارآزمودهتر و کارآزمودهتر گردیده و خواهد گردید.
جنگافزار در دست گرفتن و در برابرِ رژیم جنگیدن هم چیزی جز جنگ و خونریزی و سوختنِ میهن و کشته و زخمی شدنِ ما ایرانیان به بار نخواهد آورد.
گویند همواره نیک و بد با هم جابجا میشوند. هنگامی آدمی کمین میکرد و دام و دد را به کنجی رم میداد، اینک کارمندِ ددمنشِ رژیم کمین میکند و کارگزارانِ مزدور یا بی مزدِ وی در رسانهها ما آدمیان را به کنجی که دد در آنجا به کمین نشسته رم میدهند. گهی زین به پشت گهی پشت به زین.
مگر نه آنکه برخی رهبرانِ گروهها و برنامهسازانِ مهربانِ رسانه های فارسی زبانِ برونمرز پیوسته از ما مردم میخواهند که گوسفندوار زیرِ پایِ سخنانِ آخوند ننشینیم؟
پس چرا رهبرانِ گروهها و برنامهسازانِ مهربانِ همان رسانهها به خود پروانه میدهند و خود را چوپان و ما را گوسفند میپندارند و ما را گوسفندوار به آمدن به کفِ خیابان یا کمینگاه آخوند و کارمندانِ آخوند فرا خوانده یا به گفتهای رم میدهند؟ آگاهانه چنین میکنند یا ناآگاهانه؟
بارِ دیگر ناهمگونی و رویارویی در گفتار به آشکارا در گفتارِ گروه های مهربان شنیده شد. رهنمود دهند و چه خوب است که رهنمود دهند ولی نه اینکه مانندِ آنچه رژیم کرد و سربازانِ میهن را به روی مین و جلو تیر فرستاد، آنها نیز ما مردم ایران را گوسفندوار به جلوی تیر بفرستند.
پیش از این با به میان کشیدنِ چند جستار، اندیشهای که گمان میکند با به کفِ خیابان آمدنِ ما مردمِ ایران و راهپیمایی کردن در خیابان صدای ما مردم به گوشِ جهانیان خواهد رسید را از بیخ و بن نادرست دانستم.
زورِ رژیمی که جنگافزار دارد همواره از ما مردمِ آشتیجوی ایران بیشتر بوده و خواهد بود. این رژیم، پیوسته ما آشتیجویانِ ناهمسو با رژیم را واداشته تا در خیابانها در برابرِ سربازانِ آراسته به دوربین و جنگافزارِ او راهپیمایی کنیم تا آشکار و شناسایی شویم و نیروهای سرکوبگرِ او نهان نگه داشته شوند تا نه تنها از زورِ رژیم کاسته نشود بلکه بر آن افزوده شود.
دوستی مهربان در رسانهای از ما ایرانیان پرسید کاسه صبر شما کِی لبریز میشود؟؟ در دل به وی پاسخ دادم که کاسه شکیباییِ ما بارها به آستانه لبریز شدن رسید ولی تو و دوستانِ مهربانِ تو همواره کاسهِ شکیباییِ ما ایرانیان را به کفِ خیابان آوردی و در جنگی نابرابر، در برابرِ سربازانِ آراسته به جنگافزار بیهوده در جویِ آب یا سویِ دیگری جز سویی که شایستهِ آن بود لبریز کردی.
چکیده: راهی که مارپیچِ سکوت ،چهل و یک سال است در گوشِ ما میخوانَد جنگیست نابرابر و فرسایشی که خواسته یا ناخواسته همواره به سویِ آن رهنمود می شویم. چرا ما مردم ایران دارویِ رژیمِ تبهکار یا همان آشکار ساختنِ دشمن را به خودش نچشانیم؟ چرا نابرابریِ زور را با آشکار ساختنِ بسیجیان، سپاهیان، و آخوندها و نهان ماندنِ خودمان به سوی خود نچرخانیم؟ چرا کاسهِ شکیباییِ خود را آشتیجویانه به سویی که شایسته آن است لبریز نکنیم؟
پاینده ایران، بر افراشته باد پرچمِ سه رنگِ .شیر خورشید نشانِ ایران
با مهر،
سیامک
برگفته از
پیام آزادگان
شماره 291 دوره جدید
اردیبهشت 2728 مادی- 2579هخامنشی- آپریل 2020 میلادی