چه زیباست آزاده بودن ، رضا
شکستی ، گشودی درِ بسته را
سخن از دلت بود ، نی جایگاه
نه از این که گویی منم پورِ شاه
به دیدارِ جان رفته ای بی شکیب
نه اهلِ ریایی نه تذویر و ریب
تمرد از این سنت ِ دیر پای
رها کردنِ تاج و تخت و قبای
به فًرِ کیانت چو بودست ،خو
گذشتی ز تخت و شدی داد جو
چو اینست رسم ِ تو از خود شدن
غمِ دل شنیدن ز هر مرد و زن
به دریایِ دل ها شدی بی صدا
درون شد به هر سینه ای ، گفته ها
نگاهت به آینده بودست ، در
به مزد ِ کم ِ فعله و کارگر
بهای ِ شگفتی که پرداختی
به هر نقطه شد ، آن که می خواستی
داریوش لعل ریاحی
پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۹
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید